پیشنهادهای محمد خاتمی برای صلح جهانی در کنفرانس هند امروز
محمد خاتمی رییس موسسه گفتگوی تمدن ها درایران و رییس جمهور سابق این کشور نوروز 1386 با سفر به هند در کنفرانس هند امروز شرکت و سخنرانی کرد. محور سخنرانی آقای خاتمی را فرهنگ مشترک ایران و هند و همچنین ضرورت دستیابی به صلح پایدار و دفاع از ایده بشر دوستانه گفتگوی تمدن ها تشکیل می داد. گفته آقای خاتمی درباره اینکه در نگاه تاریخی ما ایرانیان، هند سرزمین «درخت زندگی» ، «اکسیر بی مرگی» و «درخت دانایی» است، مورد توجه محافل علمی و رسانه های هند قرار گرفته بود.
***
پنج سال پیش که به هند آمدم گفتم که «هند شناسی» جهان شناسی است و هر کس بهره ای خاص از این جهان دارد. هندوستان اوپانیشادها و وداها، هندوستان بودا و سکوت و لبخند، هندوستان اهیمسا (Ahimsa) و صبر و قناعت و هندوستان مهاتما و روح بزرگ معنویت ...
به راستی اگر جهان امروز گاندی را ندیده بود آیا می توانست باور کند که سیاست با اخلاق، مقاومت با محبت، مبارزه با گریز از خشونت، پیروزی نه بر حریف که با حریف و جهان داری نه با چیرگی که با دست شستن از جهان قابل جمع است؟
در نگاه تاریخی ما ایرانیان، هند سرزمین «درخت زندگی» ، «اکسیر بی مرگی» و «درخت دانایی» است، درختی که به گفته مولوی: هر کسی کز میوه آن خورد و برد/ نه شود او پیر و نی هرگز بمرد. امروز می خواهم براساس همان نگرش معرفت شناسانه و تاریخی به راهبردی مشخص که می تواند موضوع گفت و شنود و نشست هایی از این دست باشد بپردازم.
درست گفته اند که از میان تمدن های کهن آسیایی، تفکر هندی و ایرانی به هم نزدیکترند. چه صرف نظر از خویشاوندی کهنی که میان این دو قوم وجود دارد، برداشت هر دوی آنها از جهان و مسائل آن فلسفی و حکیمانه است. علاوه بر آن می توان از یک جو مشترک «تجربه معنوی» سخن به میان آورد که غایت آن رهایی و رستگاری در پرتو «اشراق» و «تجربه عرفانی» است. تجربه ای که در آن اقبال به رهایی و رستگاری با عشق به یگانگی و عبور از اضداد همراه است. قدرت هم نهادی (سنتز) که وجه ممتاز تفکر ایرانی نیز هست، در هند جلوه ای ویژه دارد و همه چیز، از اساطیر تا آراء فلسفی، از طبیعیات تا معتقدات دینی و از دموکراسی تا توسعه را در خود جای می دهد. سخن گفتن از این «میراث معنوی» و قدرت ترکیب اضداد یا دوگانگی ها یک دغدغه صرف فلسفی و روشنفکرانه نیست، بلکه بازاندیشی در محرکه ای است که می تواند بقاء، بالندگی و شکوفایی تمدنی را در عصر اطلاعات و شتابندگی تاریخ موجب شود. چیزی که هند امروز در فرایند توسعة همه جانبه و پایدار طلیعه دار آن است. بر این اساس مسألة مشخص این است که آیا نمی توان امروز از یک «زمینه مشترک تفکر آسیایی» سخن گفت. زمینه ای که برپایه همان میراث معنوی حرفی برای گفتن و برنامه ای برای عمل در جهان به هم پیوسته کنونی دارد؟
به واقع آسیا که مهد تمدن ها و فرهنگ های زنده بشری و خاستگاه دینهای بزرگ است می تواند پرورشگاه تفکر زاینده جهانی نیز باشد.
فرهنگ های آسیایی به سبب همانندی عمیقی که در نگاه به هستی، انسان و جامعه دارند در صورت فزونی یافتن ارتباطات میان آنها می توانند به زایندگی نیروهای تمدنی جهان کمک کنند. هم افزایی فرهنگ های ریشه داری که بر تفکر، واقع گرایی، اعتدال و زیبایی شناسی استوارند مایه تقویت و پیشبرد صلح عادلانه، توسعه همه جانبه و مردمسالاری فراگیر در همه جهان خواهد شد.
جهان امروز نیازمند تعامل در عین پذیرش تفاوت ها، رفاقت در عین قبول رقابت و وحدت در عین کثرت است. از این رو باید به چشم انداز جدیدی از ارتباطات، همکاری ها و مشارکتهای منطقه ای و بین المللی رسيد که در آن، جامعه جهانی بتواند به دور از تنش، مداخله و سلطه صاحبان قدرت و ثروت راهی نو در پیش گیرد.
متأسفم که استعمار و عقب ماندگی تاریخی مانع آن شده است که تمدن های کهن آسیایی آنگونه که شایسته است از یکدیگر مطلع باشند. تصویری که ما از یکدیگر داریم کمتر بی واسطه و مستقیم است.
تصویری که دیگران ساخته اند و ما از آن طریق به یکدیگر می نگریم اگر نگوییم تحریف شده است، دست کم کامل و شفاف نیست. دادهها و مجاری ارتباطات جهانی آیینه تمام نمای هیچیک از ما نیست. باید در اندیشه کشف راهبردها و روشهای بی واسطه و مستقیم باشیم. در چنین حالتی است که سامان یافتن گفت و گو میان اصحاب نظر و عمل در هر حوزه از فرهنگ و دانش و هنر تا سیاست و اقتصاد و اجتماع می تواند روندها و ساختارهای جدیدی را برای توسعه ارتباطات آسیایی و هم گرایی میان تمدن هایمان به منظور مشارکت در ساختن جهان بهتری برای خود ما و همه جهانیان فراهم آورد.
من از گفت و گوی میان فرهنگ ها و تمدن ها نه تنها به عنوان یک نظر و اندیشه که به عنوان یک راهبرد و برنامه عملی بسیار سخن گفته ام.
اگر قرار باشد عالم، قدرت خلاق و اعجاب انگیز خود را در عصری که آن را عصر جهانی شدن نام نهاده اند به حداکثر سودمندی برساند و در عین حال نیروهای مخرب بالفعلی را که در همین مسیر پدیدار می شوند به حداقل زیان رسانی برساند، راهی عملی تر از گفت و گو در همه سطوح فرهنگی و تمدنی وجود ندارد.
اجازه بدهید در اینجا بر وجه خاصی از گفت و گو میان تمدن ها که از جمله در هند و ایران سابقه ای دیرینه و ارزنده دارد تکیه کنم، وجه خاصی که می تواند برنامه عمل برای گفت وگوی تمدن ها در جهان امروز باشد:
در این نوع گفت و گو غرب در برابر شرق و آسیا در برابر دیگران قرار نمی گیرد، بلکه این گفت و گو راهبردی است که می تواند ظرفیت آسیا و غرب و همه را در برابر خشونت، خودکامگی، نابرابری و فقر بالا ببرد.
من برای دوری آسیا و غرب و همه جهان از موقعیت های هراس انگیز از سیطره نظام تک گفتاری «مونولوگ» از چیرگی مناسبات یک جانبه به گفت و گو در افق تمدن جهانی می اندیشم.
جهان امروز فراختر از آسیا و اروپا و شرق و غرب و شمال و جنوب است. چون گذشته باید جانی شیفته و تفکری معنوی برای دستیابی به سنتزی برای رهایی انسان شرقی و غربی داشت.
زمانی رودیارد کپلینگ شاعر انگلیسی تبار هندی در اوج استیلای استعمار چنين مى سرود که «شرق، شرق است و غرب، غرب» و این دو هیچ گاه به هم نخواهند رسید. این سروده انعکاس غرور و خودبینی تمدنی بود که گرچه دست آوردهای بزرگ و شگفت انگیز داشت، اما در پی استیلا بر عالم و آدم بود. استعمار زاده این بینش و توهم بود، در عین حال که از انگیزه های سیاسی و اقتصادی متناسب با این روحیه دور نبود.
امروز روز دیگری است. امروز دیگر برای آن گونه «خودبینی غربی» که منشاء نادیده گرفتن «دیگری» و تحقیر دیگران بود در میان فرهیختگان عالم کمتر جایی برای طرح می بینیم. گرچه هنوز آثار آن را می توان در بینش و روش بحران زای پاره ای از سیاستمداران قدرت مند غرب دید، امری که نه تنها شرق و غرب را دچار مشکلات بزرگ کرده است، بلکه منافع دراز مدت خود غرب را نیز مورد تهدید جدی قرار داده است.
تاریخ، پس از کپلینگ، گاندی را به خاطر سپرده است که شرق مقهور و غرب مغرور را در پارادایمی دیگر معنا کرده است. عظمت گاندی در آنجا است که حتی خود را از شادی پیروزی بر مخالفان هم محروم کرده است تا زخم کهنه بهبود یابد. او پیروزی خود را که چیزی جز پیروزی حقیقت و عدم خشونت نبود به صورت نرمشی شگفت انگیز منعکس کرد تا حتی دشمنی که مقتدرانه او را از سرزمین خود رانده بود احساس شکست و حقارت نکند.
در اندیشه او شرق، همیشه شرق و غرب همیشه غرب به آن معنا که استعمار آن را ترسیم کرد نبود. شاید او این گفته گوته شاعر بلند آوازة آلمانى را باور داشت که «شرق و غرب هر دو از آن خدایند». چنانکه در غرب نیز مطمئن هستم گوته این معنا را از کلام بلند خداوند در قرآن کریم دریافته بود که «ولله المشرق و المغرب»
اینک هنگام آن رسیده است که در دنیای آشوب زده کنونی که هراس و دلهره شرق و غرب عالم را فراگرفته است، به راه کار تازه ای برای نجات بشریت بیاندیشیم و گفت و گو در پارادایمی که به آن اشاره کردم می تواند به همه ما در اين راه مدد برساند.
با تجربه ای که بشر اندوخته است باید دریابیم که عقل ناسوتی و ماده گرای غربی بیش از پیش به خرد دیداری و تعالی گرای شرقی نیاز دارد، همانگونه که جان تعالی جوی شرقی نیازمند عقل واقع گرا و خلاق غربی است.
باید پارگیهای ویرانگر اندام انسان «چه در شرق و چه در غرب» ترمیم شود و با تأمل در تجربه تاریخی بشر به انسانی برسیم که بخشی از سرنوشت او در شرق و بخش دیگر آن در غرب سروده شده است.
بدانیم که انسان مطلوب، ملتقای شرق جان و مغرب عقل است و این امر نیازمند تفاهم، رواداری و گفت و شنود هدفدار شرق و غرب است، اندیشه بزرگی که می تواند و باید حتی در صورتهای کوچک و ممکن خود همه جا پی گرفته شود.
ما نیازمند جهانی آباد، برخوردار، پیشرو و انسانی برای همه جهانیان، نه برای بخشی از آدمیان هستیم و در همان حال از فاجعه گرفتار آمدن جان بی نهایت جو و حقیقت پوی انسان در چنبره قالبهای تنگ و روزمره و مادی باید جلوگیری کنیم. در این صورت است که شاهد رهایی انسان از جبرهای ناشی از فقر، جهل و خودکامگی و ناتوانی در برابر طبیعت خواهیم بود. در این صورت است که وجود منبسط انسان نیز که گل سرسبد کائنات است در نیازهای مادی تزاحم آفرین تن اسیر نخواهد شد.
اینک زمان آن فرا رسیده است که شرق و غرب بجای اینکه یکدیگر را در برابر هم ببینند و جهان را به میدان تنازع فاجعه بار مبدل کنند، همدیگر را مکمل یکدیگر بنگرند و از هم بياموزند و انسان را در کلیت کمال یافته خود ببيند و جهانی شدن را به انسانی شدن جهان تعبیر و تفسیر خواهند کنند.
در این چشم انداز است که من به گفت و گوی تمدن ها و فرهنگ ها در متن گفت و شنود شرق و غرب با هدف انزوا و نفی افراط گرایی و خشونت و مقابله با ناامنی و تبعیض در همه سوی عالم تأکید می کنم تا در سایه آن اندیشوران و صاحب نظران دردآشنا و نهادهای مدنی، ملی، منطقه ای و بین المللی بتوانند با تأمل و مدارای بیشتر در جهت تغيير وضع کنونی جهان و گذر از پارادایمی که حاصل آن در دوران معاصر، استعمار، جنگ های جهانی، جنگ های منطقه ای، جنگ سرد، اشغال، سرکوبگری و تروریسم بوده است به پارادایم صلح، امنیت و مردم سالاری چه در عرصه های ملی، چه در عرصه های بین المللی گام بردارند.
ما و شما مهربانانه به هستی نگریسته ایم، پس چه بهتر که امروز هم دنیای انسانی را براساس مهر و مدارا همراه با عدالت بنا کنیم. متفکران و هنرمندان ما و شما که تصویرگران و آموزگاران بزرگ این نگاههای پر راز و رمز بوده اند هم می توانند در هر رسانه و هر صحنه و هر ساختار و نهاد، این افق را بگشایند و به قول بیدل ما و شما:در این چمن به حیرت شبنم رسیده ام / باید دری به خانه خورشید باز کرد.
نظر شما :