موشک بیهدف
میگویند پزشکی انساندوست است و فعالیتهای بشر دوستانهاش در عرصه بینالمللی نتایج چشمگیری داشته؛ به عنوان کسی که همیشه عرف و قاعده را زیر پا میگذارد شهرت دارد؛ در حملات لفظی علیه مخالفاناش از انتخاب بدترین واژهها ابایی ندارد؛ و معتقد است که «برای اصلاح قانون گاهی اوقات باید آن را زیرپا گذاشت».
این توصیفها بیشتر به تصویری از یک جوان مارکسیست تندرو در دهههای 1960 میماند. البته حقیقت نیز همین است با این تفاوت که این سوسیالیست 67 ساله و به ظاهر میانهروی امروز، گاهی اوقات فراموش میکند که 40 سال از زمانی که عضو بیست و چند ساله حزب کمونیست فرانسه بود، میگذرد.
اما شاید بتوان گفت که بطرس غالی، دبیر کل سابق سازمان ملل متحد (در فاصله سالهای 1992 تا 1997) این شخصیت را به بهترین شکل توصیف کرده است. او سالها پیش برنار کوشنر، وزیر امور خارجه فعلی فرانسه را به موشکی سرگردان و بیهدف تشبیه کرده بود. شاید این توصیف تا یکشنبه گذشته برای کسی (لااقل برای ایرانیها) چندان ملموس نبود. اما زمانی که کوشنر ناگهان از لزوم آماده شدن فرانسه برای مقابله با بدترین شرایط در برخود با ایران و حتی احتمال حمله به ایران سخن گفت، علت تشابه کوشنر به «موشکی سرگردان» برجستهتر شد.
سخنان کوشنر چنان تند بود که حتی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا و راستگرایان فرانسوی مانند فرانسوا فیون (نخست وزیر فرانسه از حزب راست میانه UMP) به رغم استقبال از آن، از موضعی محتاطانهتر در این باره اظهار نظر کردند. شان مککورمک، سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده دوشنبه ضمن ابراز خشنودی از نزدیکی موضع آمریکا و فرانسه اضافه کرد البته آمریکا هنوز راه حل دیپلماتیک را ترجیح میدهد.
جالب این که کوشنر نیز (که به نظر میرسد بعد از چند روز متوجه تاثیر سخنان خود شده است) سهشنبه در مصاحبه با لوموند گفت مسائلی که من درباره ایران مطرح کردم در واقع «پیام صلح» بود! او گفت: «نمیخواهم که بگویند من آدم جنگطلبی هستم. پیام من پیام صلح، آمیخته با جدیت و عزم راسخ بود.»
کوشنر که دقایقی قبل از عزیمت به سمت مسکو با خبرنگار لوموند سخن میگفت، اضافه کرد: «منظور من این بود که در بدترین شرایط، جنگ آخرین گزینه خواهد بود. موضع فرانسه اجتناب از جنگ است و به همین خاطر ما مذاکره میکنیم، مذاکره میکنیم، مذاکره میکنیم.»
بعد از انتقادات تند فرانسوا اولاند، دبیر کل حزب سوسیالیست فرانسه، و سخنان محمد البرادعی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، که کوشنر را به آرامش دعوت کرده است، سخنان تازه او در گفتگو با لوموند، چه بر اثر فشارهای داخلی و بینالمللی بوده باشد و چه نیات قلبی او را مطرح کنند، نشان میدهند که تشبیه کوشنر به «موشک سرگردان» که هدف خود را به درستی نمیشناسد، تشبیه درستی است.
در حقیقت زمانی که «برنار کوشنر» در ماه مه امسال به وزارت خارجه کابینه سارکوزی انتخاب شد، «مکس روکمیه»، از دوستان نزدیک «کوشنر» که همراه او در جمع بنیانگزاران سازمان «پزشکان بدون مرز» بوده درباره دوستاش به هرالد تریبیون گفت: «باید بگویم که او [کوشنر] اکنون 67 سال دارد و در اوج پختگی است». شاید اگر امروز از «روکمیه» پرسش مشابهی پرسیده شود، او در به کار بردن لفظ «پختگی» برای دوستاش تردید کند.
کوشنر کیست؟
کوشنر اول نوامبر 1936 در شهر آوینیون، در جنوب فرانسه به دنیا آمد. مادرش مسیحی پروتستان و پدرش یک پزشک یهودی بود. آن طور که او بعداً در یکی از کتابهایش نوشت، اجداد پدری او از قربانیان هولوکاست بودند. او در این کتاب که در سال 1995 با عنوان «اعتقادات من» منتشر شد، در این باره نوشت: «پدر بزرگ و مادر بزرگ من در آشوویتس کشته شدند و کسی جرات نمیکرد یا نمیخواست به من بگوید. اما من فهمیدم. مادرم که یهودی نبود، روزی این ماجرا را برای خواهر بزرگترم تعریف کرد و او نیز سالها بعد آن را به من گفت.»
کوشنر فعالیتهای سیاسیاش را از اوایل دهه 1960 زمانی که دانشجو رشته طب بود با پیوستن به حزب کمونیست فرانسه آغاز کرد اما در سال 1966 از این حزب اخراج شد. او دو سال بعد یعنی 1968 به عنوان پزشک داوطلب برای نجات قربانیان جنگ بیافرا به آنجا رفت و این آغاز شهرت او بود.
کوشنر در مدت حضور در بیافرا به تایید دوستاناش در سختترین و خطرناکترین شرایط آماده کمک و نجات بیماران بود. طی جنگ بیافرا (از ماه مه 1967 تا ژانویه 1970) که بین استقلال طلبان این ناحیه با حمایت کشورهایی مانند فرانسه، پرتقال، و نظام آپارتاید آفریقای جنوبی از یک سو و نیجریه با حمایت بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر جریان داشت حدود 1 میلیون نفر (بنا به بعضی منابع تا 2 میلیون نفر) کشته شدند. بیشتر این تلفات مربوط به دوره پایان جنگ بود که نیجریه راه کمکهای بشر دوستانه را به بیافرا سد کرد و به این ترتیب قحطی بیسابقهای موجب مرگ صدها هزار تن از ساکنان بیگناه این ناحیه شد.
کوشنر در این واقعه که تقریباً همدردی تمام کشورهای جهان را برانگیخت توانست خود را به عنوان یکی از افراد موثر در نیروهای صلیب سرخ به جهان بشناساند. او یکی از شش پزشکی بود که اولین تیم اعزامی صلیب سرخ را به این ناحیه تشکیل میدادند.
کوشنر، آن طور که در کتاب «خدا و انسانها» چاپ 1993 نوشته است، در ابتدای قضیه بیافرا هنوز به اصول صلیب سرخ پایبند بود. مثلاً صلیب سرخ برای احتراز از درگیری با دولتهای حاکم در مناطق مصیبتزده که ممکن است مانع حضور نیروهای صلیب سرخ و وخیمتر شدن اوضاع شود، ماموران خود را موظف میکند تا درباره چیزهایی که دیدهاند، صحبت نکنند.
با این حال نمیشد مسائلی مانند قتلعام افراد بیگناه از جمله بیمارانی که در بیمارستان صلیب سرخ بستری بودند را از دید رسانهها مخفی داشت و این اوضاع را برای فعالیت کوشنر و همکاراناش دشوار میکرد. به این ترتیب کوشنر تصمیم گرفت به عنوان پزشک صلیب سرخ برای دنبال کردن هدفهای بشر دوستانه سازمان متبوعاش وارد مسائل سیاسی و دولتی شود (بر خلاف عرف آن سازمان) و به این ترتیب در ابتدای جنگ بیافرا کمیته بینالمللی مبارزه با نسل کشی را سازمان داد و کمی بعد به تاسیس کمیتهای به نام کمیته پزشکی و جراحی واکنش اضطراری دست زد که یک سال پس از جنگ بیافرا در سال 1971 به هسته اولیه سازمان پزشکان بدون مرز تبدیل شد.
از دیگر دستاوردهای جنگ بیافرا برای کوشنر تجربهای بود که سالها بعد با عنوان «حق» یا «وظیفه دخالت» به یکی از میثاقهای بینالمللی تبدیل شد. کوشنر طی این جنگ به تجربه دریافت برای دفاع و حفاظت از انسانها باید «دخالت سازمانهای بشر دوستانه بدون کسب اجازه از نیرویهای حاکم» میسر شود و به این ترتیب با همکاری ماریو بتاتی، استاد حقوق بینالملل، در سال 1987 بر اساس طرح 1979 ژان فرانسوا رول به شکل «وظیف دخالت» درآمد.
به این ترتیب در سال 1971 و پس از تاسیس پزشکان بدون مرز (MSF) کوشنر به چهرهای کاملاً سیاسی تبدیل شد. او در سال 1979 از این سازمان خارج شد تا موسسه دیگری را با عنوان «پزشکان جهان» (Médecins du Monde ) سازمان دهد. این موسسه در سال 1980 به طور رسمی تاسیس شد.
دامنه فعالیتهای کوشنر طی این سالها در این دو سازمان کشورهای متعددی مانند اوگاندا، لبنان (جنگ داخلی لبنان)، چاد، اریتره، سودان، افغانستان، السالوادور، بنگلادش و ... را تحت پوشش داشت. عکس مشهوری از او که در سال 1992 در سومالی گرفته شده است کوشنر را در حال حمل کردن دو کیسه برنج بر دوش نشان میدهد. این عکس به اعتقاد دوستداران کوشنر سندی است دال بر این که فعالیتهای او هرگز به خدمات پزشکی محدود نمیشد و او هر چه از دستاش برمیآمد، انجام میداد.
در اواخر دهه 1980 کوشنر، نظر به این که تنها با اکتفا به کمکهای پزشکی و برخی فشارهای سیاسی نمیتواند به اهداف بشر دوستانه خود دست پیدا کند، به طور رسمی وارد عرصه سیاسی شد و در اولین پست خود در سال 1988 به عنوان مسئول دفتر دولتی «پذیرش اجتماعی» گمارده شد. کمی بعد در همان سال کوشنر به مقام ریاست دفتر دولتی فعالیتهای بشر دوستانه رسید و سال 1992 از این مقام به وزارت بهداشت و سلامتی فرانسه (1992 تا 1993) رسید.
در فاصله سالهای 1993 تا 1997 کوشنر در برخی جریانهای انشعاب درون حزبی حزب سوسیالیست گرفتار شد و تقریباً سمتی به عهده نداشت تا این که مجدداً در سال 1997 در دولت آلن ژوپه به عنوان یکی از مقامات رده بالای وزارت بهداشت و سلامتی منصوب شد.
اما بزرگترین بازگشت او به صحنه بینالمللی پس از سالهای رکود، انتخاباش از سوی کوفی عنان، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، به عنوان فرماندار غیر نظامی کوزوو در ژوئیه 1999 بود. به این ترتیب کوشنر فرصت یافت تمام قواعدی را که تمام عمر به عنوان اهداف عالی در سر پرورانده بود در ناحیهای کوچک از اروپا که همیشه «پاکسازی غیر خودیها» بخشی از تاریخاش بوده (شبه جزیره بالکان) به اجرا بگذارد. ماموریت کوشنر در سال 2001 به پایان رسید.
مدافع جنگ عراق و منتقد پس از جنگ
کوشنر در فاصله سالهای 2001 تا 2003 به کارهای مختلفی مشغول بود که شاید مهمترین آنها سمت فرستاده ویژه وزارت بهداشت و سلامت فرانسه بود.
اما در سال 2003 با جنگ عراق، کوشنر نیز به عنوان یکی از معدود شخصیتهای برجسته فرانسوی که از حمله آمریکا به عراق حمایت میکردند، در رسانهها مطرح شد. او سال بعد جایزه این حمایت را با دریافت لقب «قهرمان» از ایالات متحده دریافت کرد و در حقیقت نزدیکی او به آمریکا که از دلایل اصلی انتخاباش به عنوان وزیر امور خارجه بود، در همین دوران به اوج خود رسید.
با این حال کوشنر در سالهای بعد از جنگ عراق به یکی از منتقدان شرایط حاکم در این کشور تبدیل شد. او خود در این باره گفته است که تنها دلیلاش برای حمایت از حمله به عراق، سرنگونی رژیم صدام حسین به عنوان یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر در جهان بوده است و هرگز با شرایطی که امروز در عراق پدید آمده موافق نبوده است. او درباره حمایتاش از حمله نظامی آمریکا به عراق گفته بود: «این مساله براندازی یک دیکتاتور شیطانی بود و در چنین شرایطی مداخله نظامی درست است».
کوشنر که دفاع از «حقوق بشر» را یکی دیگر از شعارها و اهداف خود در مقام وزارت خارجه قرار داده، درباره احساسات پایبندیاش به این مساله در «عقاید من» مینویسد: « نمیتوانم این حقیقت را تحمل کنم که مردی ترور میشود، زنی مورد سو استفاده قرار میگیرد، و یا کودکی را مورد ضرب و شتم قرار میدهند.»
او در انتخابات ریاست جمهوری سال 2007 فرانسه از کاندیدای چپگرای حزب سوسیالیست، سگولن روایال، حمایت میکرد و امیدوار بود حزب سوسیالیست بتواند با فرانسوا بایرو، کاندیدای میانهرو ائتلاف تشکیل دهد.
در مقابل در روزهای قبل از انتخابات کوشنر یکی از منتقدان نامزد راستگرای UMP یعنی نیکولا سارکوزی به شمار میرفت و زمانی که سارکوزی او را به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب کرد و او نیز این مقام را پذیرفت، تقریباً همه در فرانسه و حتی در دیگر نقاط دنیا شگفتزده شدند.
امروز کوشنر در آپارتمان مجللی در پاریس به همراه کریستین اوکرنت، روزنامهنگار مشهور فرانسوی، زندگی میکند، بسیار خوشپوش است و چنان زندگی مرفهی دارد که حتی گروهی از سوسیالیستها نیز او را یک «سوسیالیست مزور» میخوانند؛ کسی که به ظاهر از حقوق فقرا و افراد سطح پایین جامعه حمایت میکند اما در زندگی روزمره خود توجهی به اختلاف طبقات اجتماعی ندارد.
به رغم تمام این نظرات کوشنر لااقل تا پیش از یکشنبه گذشته محبوبترین چهره سوسیالیست فرانسه به شمار میرفت و بعد از این نیز به نظر نمیرسد از چشم فرانسویها افتاده باشد.
نظر شما :