درنگى در ايده گفت وگوى تمدن ها
گفت وگو (dialogue) در تمام عرصه هاى فلسفى و اجتماعى و حتى علمى به عنوان راه کشف و انتقال حقيقت شناخته شده است. علاوه بر شناخت که از بينش حاصل مى شود، ديالوگ در مسائلى که متعلق فهم نيز هست اصلى ترين راه به شمار مى رود. معنادارى از «فهم» برمى آيد و براى فهم ديگران بايد با آنان سخن گفت. علم در معناى قرون هفدهمى و هجدهمى آن کمتر به «فهم» اعتنا مى کرد و صرفاً بر شناخت عقلى و تجربى تکيه داشت. اما امروز فرضيه ها و شيوه هاى جديدى در حوزه علم، دستيابى به حقيقت را از طريق فهم مشترک ميسر مى کند. از همين رو نياز امروز ما به ديالوگ به مراتب بيشتر از گذشته است.
«امروز هم مثل گذشته بايد دست از ادعاى مالکيت حقيقت برداريم. مطلق بودن حقيقت در ذات خود بايد ما را بر آن دارد تا در ذيل آن حقيقت يگانه و مطلق، گوناگونى بشرى را در فرهنگ، دين، زبان و رنگ نه تنها بپذيريم، بلکه آزادى و عدالت بدانيم و اين در صورتى است که ما دست از ناشنوايى عمدى که به آن تظاهر مى کنيم، برداريم».
گفت وگوى ميان فرهنگ ها و تمدن ها که ترکيب مفهومى معنادارى است، در همين افق معنا يافته است و از طريق محور قرار دادن ذهن در مقابل عين و مشاهده دستاوردهاى زندگى جمعى بشر مى کوشد عرصه نوينى در ارتباطات فردى و جمعى بگشايد.
به همين سبب است که اين مقوله به موضوع مهم و جديدى در حوزه هاى مختلف علوم انسانى و اجتماعى تبديل شده است. چنان که گفته شد مقوله «گفت وگوى فرهنگ ها و تمدن ها» در فلسفه جايگاه مهمى دارد. ماندن در يک عالم ممکن نيست، از اين رو بايد در پى انديشه فراگيرى بود که بتواند ميان تمدن ها رابطه برقرار کند.
تفکر فلسفى قدرت و قابليت انجام اين کار را دارد، لذا اين نظريه را هم مى توان همچون مساله يى متافيزيکى مطرح کرد و از زبان و اصطلاحات و شيوه هاى متداول متافيزيک و فلسفه تحليلى بهره برد و هم مى توان آن را متعلق بحث هرمنوتيک دانست و آن را با جست وجو در باب اصول، زمينه ها و مفروضات فلسفه زبان آغاز کرد. حوزه جامعه شناسى و علوم سياسى نيز هم در باب امکان و هم در باب امتناع گفت وگوى ميان فرهنگ ها و تمدن ها عرصه جديدى را در جهان انديشه گشوده است.
عرصه ارتباطات با ورود به عصر اطلاعات حوزه ديگرى است که به مثابه متن جديدى به ايده گفت وگوى تمدن ها معنا داده است. عصر ما، عصر پيدايش جامعه شبکه يى است که سرمايه دارى را متکى به دانش و اطلاعات ساخته و آن را جهانى کرده است.
به هر حال ورود به بحث گفت وگوى تمدن ها محتاج پرداختن به مسائلى جديد در باب انديشه و جامعه، سياست و روابط بين الملل، ارتباطات، اخلاق و معنويت است. بدون تعهد به مبانى عام و مبتنى بر اخلاق و بدون پايبندى به اصول اساسى اخلاق جهانى و بدون شناخت زمينه هاى فرهنگى و اجتماعى و مجارى و لوازم ارتباطى نمى توان در ميدان «گفت وگوى فرهنگ ها و تمدن ها» قدم گذاشت.
چنان که بدون رسميت طرف مقابل در مقام موجودى صاحب حقوق برابر، گفت وگو ممکن نيست. مرحله بالاتر گفت وگو که بالطبع تحقق آن در عرصه سياست و ارتباطات - لااقل با وضع کنونى جهان - به سختى ميسر است، تحقق گفت وگويى است که در نتيجه آن به کسب منفعت عادلانه براى دو طرف گفت وگو محدود نمى ماند و هم سخنى، همفکرى و همدلى را براى هر دو طرف گفت وگو به ارمغان مى آورد. با گفت وگو، زبان مشترک پيدا مى شود و با زبان مشترک، فکر مشترک شکل مى گيرد و با فکر مشترک، رويکرد مشترک در مقابل جهان و حوادث جهانى به وجود مى آيد. از اين رو حاصل گفت وگو در نهايت همدلى و همزبانى است.
اما سخن اصلى اين است که آيا اين گفت وگو در قالب نظام ها و شبکه هاى ارتباطى و اطلاع رسانى کنونى ممکن است و آيا در جامعه اطلاعاتى (Information Society) مى توان از امکان گفت وگو و همسازى ميان فرهنگ ها سخن گفت؟
براى پاسخ گفتن به اين پرسش بايد پس از تبيين مفهوم ايده گفت وگوى تمدن ها به سوى راهبردى عملى حرکت کرد. اين حرکت مى تواند نقطه هاى گوناگونى را براى عزيمت اختيار کند که از آن جمله است؛ نقطه عزيمت نخست، توجه به تحولات تازه در عرصه بين الملل و تلاش براى تبيين اين تحولات به نحوى سازگار با رويکرد گفت وگوى تمدن هاست چرا که ميان ايده گفت وگوى تمدن ها و دگرگونى هايى که از دهه هاى پايانى قرن بيستم تاکنون رخ نموده است و هر روز چهره تازه يى از خود نمودار مى کند، نوعى همزمانى معنادار وجود دارد.
دهه هاى پايانى قرن بيستم با عنوان عصر ارتباطات و اطلاعات شهرت يافت. گسترش فناورى هاى ارتباطى و از جمله رايانه ها، ماهواره ها و شبکه هاى ارتباط بين المللى نظير اينترنت از يک سو و شکل گيرى مناسبات جديد بين المللى از سوى ديگر، عصر و عرصه کاملاً جديدى را پيش رو قرار داده است. برخى صاحب نظران در تشريح اين وضعيت جديد از ورود به دوران تاريخى تازه سخن مى گويند. دوران پست مدرن (Postmodern Era) يا مدرن متاخر (Late Modernity) برخى از عناوينى است که دوران ما را به آن متصف کرده اند.
شکسته شدن بسيارى از مرزهاى پيشين، تضعيف بسيارى از عوامل متعارف قوام بخش در نظم بين الملل، تضعيف نظام دولت - ملت به معناى کلاسيک، تضعيف عوامل هويت بخشى مبتنى بر غيريت سازى هاى پررنگ سياسى و ملى، تقويت هويت هاى قومى، کاهش اتکاى موازنه بين المللى از عوامل سخت افزارى مانند توازن تسليحاتى به عوامل نرم افزارى مانند فرهنگ و دانش و اطلاعات و تقويت عوامل فروتر و فراتر از دولت ها از جمله مصاديق ورود به اين دوران است.
نقطه عزيمت دوم، قرار دادن اين انديشه بر بستر نظريه پردازى هايى است که به تبيين سرشت دوران جديد، پديد فناورى به طور عام، نيز ارتباطات راه دور و ارتباطات جمعى به طور ويژه اختصاص دارد. تحليل سرشت دوران جديد همچنان در استيلاى دو الگوى تحليلى متعارض است؛ اول الگويى که با خوشبينى به تحولات نهادى و فناورانه در عرصه ارتباطات بين المللى نگاه مى کند و آن را گامى در جهت بسط آزادى ها و گسترش امکان هاى انتخاب آزاد انسان امروز مى خواند و دوم الگويى که با بدبينى به تحولات مذکور مى نگرد و بسط امکانات کنترلى و نظارتى را در آن مى جويد. به اين اعتبار، نظرورزى در باب گفت وگوى تمدن ها منوط به توجه خاص به محدوديت ها و امکاناتى است که هر يک از اين ديدگاه ها پيش روى ايده گفت وگوى تمدن ها قرار مى دهد.
نقطه عزيمت سوم، تدقيق در تحولات نظرى در باب گفت وگو از يک سو و توجه به تحول در نظام گفتارى يا گفتمان مسلط بر عرصه جهانى از سوى ديگر است. همراه با تحولاتى که در عرصه هاى فناورى و ارتباطات بروز کرده، نظريه پردازى نيز در دهه هاى اخير به ميدان هاى تازه يى گام نهاده است. بى ترديد اين تحولات که مى تواند نوعى چرخش پارادايمى (Paradigm Shift) ناميده شود، با تحولات مذکور بى ارتباط نيست و به نحوى بيانگر دگرگونى هاى ساختارى دوره مدرن متاخر محسوب مى شود.
تحولات سخت افزارى و نرم افزارى از يک سو و دگرگونى هاى نظرى از سوى ديگر حاکى از ورود به دوران تازه يى است که در آن مفهوم گفت وگوى تمدن ها را بيشتر از گذشته مورد توجه قرار مى دهد. از اين رو طبيعى است که اين تحولات خواسته و نا خواسته در گفتارهاى جارى در عرصه ارتباطات بين المللى نيز بازتاب بيابد چرا که زبان، بازتاب دهنده عوامل قوام بخشنده و تحول يابنده در هر عرصه ارتباطى است. پژوهشى که بتواند با بررسى تحولات نظرى متاخر، امکانات ذهنى و نظرى گشوده بر ايده گفت وگوى تمدن ها را نشان دهد و با پژوهش در باب تحولات عينى موثر در عرصه ارتباطات بين المللى، وضع جديد را با وضعيت حاکم در دوره جنگ سرد مقايسه کند، محتملاً خواهد توانست طرحى از ضرورت هاى فراراه نظرورزى در خصوص گفت وگوى تمدن ها را پيش چشم قرار دهد.
با اين چشم انداز مى توان با داشتن رويکردى انتخابگرانه در برابر جامعه اطلاعاتى و هوشيارى نسبت به چيرگى فرهنگى به پيدايش و رشد جامعه يى مدنى و گستره يى همگانى اميدوار بود؛ رويکردى که کمتر استيلا جويانه و بيشتر مبتنى بر فضاى گفت وگو و هم سخنى است و در آن فناورى هاى ارتباطى تحت تاثير افکار عمومى در سطح بين المللى مى تواند بيش از گذشته قادر به کنترل قدرت سياسى در عرصه جهانى باشد.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :