سر در گمی در دیپلماسی امریکا

۰۷ دی ۱۳۸۸ | ۱۶:۴۷ کد : ۶۵۰۸ اخبار اصلی
نویسنده خبر: على موسوى خلخالى
به خوبی نمی‌دانیم دقیقا اولا چه کسی تصمیم‌گیر اصلی است، ثانیا دولت امریکا به طور کل چه هدفی را دنبال می‌کند و...
سر در گمی در دیپلماسی امریکا

آنچه در واشنگتن درباره مسائل روز دنیا می‌گذرد قابل تشخیص نیست. یعنی این که اصلا مشخص نیست ایالات متحده بر سر پرونده‌های مختلف جهانی چه تصمیمی دارد و چه هدفی را دنبال می‌کند. به خوبی نمی‌دانیم دقیقا اولا چه کسی تصمیم‌گیر اصلی است، ثانیا دولت امریکا به طور کل چه هدفی را دنبال می‌کند و ثالثا اتفاق نظر برای رسیدن به چه مقصودی است. مضافا بر آن که هنوز مشخص نیست آیا اصلا اتفاق نظری در مورد مسائل جاری‌ای که امریکا با آنها در گیر است، وجود دارد یا خیر؟ این مسئله نه تنها در مورد افغانستان بلکه در بیشتر موضوعات سیاست خارجی امریکا نمایان است. امریکایی‌ها هنوز نمی‌دانند می‌خواهند با پرونده ایران، عراق، مذاکرات صلح خاورمیانه، مذاکرات فلسطین و اسرائیل، مشکلات موجود در امریکای لاتین برای ایالات متحده و بسیاری مسائل دیگر چه بکنند.

نمونه سیاست سر در گم امریکا را در مورد هندوراس به خوبی دیدیم. در روز نخست کودتا وزارت امور خارجه امریکا دولت کودتایی را نپذیرفت. در حالی که سی‌آی‌ای مصر بود که دولت کودتایی همچنان به کار خود ادامه دهد. وزارت دفاع امریکا بر سر کودتای هندوراس موضعی مغایر با موضع وزارت امور خارجه گرفت. کاخ سفید نیز کاملا موضعی دو پهلو و منفعلانه اتخاذ کرد به گونه‌ای که همه می‌پرسیدند در آخر کاخ سفید کدام طرفی است؟ زلایا رئیس جمهوری برکنار شده با فشار وزارت امور خارجه امریکا و پافشاری خودش وارد هندوراس شد. اما به وضوح دیدیم که دولت کودتایی نخواست با او همکاری کند در حالی که دائما می‌گفت، فشار امریکا ما را از همکاری با زلایا ناتوان می‌کند و اکنون شاهدیم که زلایا مجبور به ترکش کشورش شده و در مکزیک به سر می‌برد و هیچ کس نیز دولت کودتایی را مورد بازخواست قرار نمی‌دهد.

سر در گمی در افغانستان

همین وضعیت را در افغانستان شاهدیم. نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان اکنون بر سر دو راهی قرار گرفته‌اند. آن‌ها نمی‌دانند که باید در درجه اول با طالبان بجنگند یا با القاعده در مناطق مرزی پاکستان. این تصمیم باید در واشنگتن اتخاذ شود. جو بایدن معاون رئیس ‌جمهوری امریکا روی سیاست تمرکز بیشتر روی القاعده فشار می‌‌آورد. باراک اوباما فقط می‌گوید باید به هر قیمتی شده جنگ در افغانستان را پایان داد و زمینه خروج نیروهای امریکایی از این کشور را فراهم کرد. برای همین ضرب الاجل خروج نیروهای امریکایی تا سال 2011 را تعیین کرده است. برای سامان دادن افغانستان نیز بیش از همه به فساد مالی و کمک‌های اقتصادی به این کشور باید تمرکز کرد و نیروهای امریکایی تنها باید با گوشزد ضرب الاجل تعیین شده به مقام‌های افغانستانی در افغانستان فعالیت کنند.  

رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده که او را محترم‌ترین فرد کابینه اوباما می‌دانند، می‌گوید تعیین ضرب‌الاجل به هیچ عنوان قابل قبول نیست و ما هر زمان که دیدیم کابل توانست از قدرت لازم برای اداره کشورش برخوردار شود، افغانستان را ترک می‌کنیم.

وزارت امور خارجه امریکا طالبان را دشمن اصلی افغانستان می‌داند و می‌گوید باید بر روی طالبان تمرکز کنیم. مضافا بر آن باید ضعف مدیریتی افغانستان بر طرف شود و فساد مالی پایان یابد.  

سی‌آی‌ای می‌گوید که باید سربازان خود را از صحنه نبرد بیرون بکشیم و کار را به دست خود افغان‌ها بدهیم. به این ترتیب که گروه‌های محلی شبه‌نظامی وابسته به خود همانند صحوه‌های عراقی ایجاد کنیم و آنها را در خط مقدم مبارزه با طالبان قرار دهیم و خود به عنوان نیروهای حمایت‌کننده پشت آنها بایستیم. یعنی چهار سیاست مختلف که هر کدام تلاش دارد، سیاست خود را بر دیگری رجحت داده و حرف خود را به کرسی بنشاند.

سر در گمی در پاکستان

مرزهای شمالی پاکستان دست کمی از مرزهای جنوبی افغانستان ندارد. حتی گزارش می‌شود در برخی مناطق مرزی وضعیت بسیار بدتر از آن چیزی است که تصور می‌شود. اوباما چندان به وضعیت پاکستان اهمیت نمی‌دهد. حاضر به کمک مالی هست ولی از لحاظ استراتژیک به مقامات پاکستانی گوشزد کرده، نمی‌خواهیم جبهه تازه‌ای بر جبهه‌هایی که در آنها درگیر هستیم، بیفزاییم.

هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه امریکا نظر دیگری دارد. وی می‌گوید، علاج تروریسم در پاکستان یعنی علاج همین درد در افغانستان. چرا که نیروهای طالبان در مرزهای برزخ میان دو کشور پناه گرفته‌اند و هر فرصتی که پیش می‌آید چه در پاکستان و چه در افغانستان اقدام به آشوب می‌کنند. وی حتی با ژنرال‌های مخفی سازمان امنیت و ارتش پاکستان نیز دیدار کرده و بر لزوم همکاری‌های استراتژیک میان دو کشور تاکید کرده است.

جو بایدن می‌گوید، باید با القاعده در افغانستان جنگید، نه با طالبان. چرا که القاعده زمینه اصلی ظهور طالبان و حامی عمده آن است. اگر القاعده نابود شود، طالبان نیز خود به خود نابود خواهد شد. وی به پاکستانی‌ها بیشتر توصیه می‌کند بر روی مبارزه با افراط‌گرایی در کشورشان تمرکز کنند.

سی‌آی‌ای نیز با سازمان امنیت پاکستان در تماس دائم است ولی اختلاف‌های عمیقی میان مسئولان ارشد دو طرف وجود دارد و هر کدام در صدد کشف توطئه علیه یکدیگر و ضربه زدن به دیگری است. به خصوص این که مقام‌های موجود در این سازمان اعتقاد به همکاری با عربستان سعودی دارند.

سر در گمی در عراق

در مورد عراق نیز وضع به همین منوال است. رابطه واشنگتن با نیروهای شیعه عراقی که اکنون قدرت را در دست دارند بسیار کم‌رنگ شده است. اوباما می‌گوید، فقط باید به فکر خروج نیروهای امریکایی از عراق تا سال 2011 بود.

وزارت امور خارجه امریکا نظر دیگری دارد. هیلاری کلینتون می‌گوید باید از اکثریت حمایت کرد ولی آنها را مجاب کرد که اقلیت را نیز در خود بپذیرند. برای خروج نیروهای امریکایی از عراق نمی‌توان زمان تعیین کرد ولی می‌توان گفت از سال 2011 از حجم نیروهای امریکایی در عراق کم شده و زمانی برای خروج آنها در نظر گرفت.

جو بایدن می‌گوید، باید وضعیت به سمتی پیش رود که استقلال عمل نیروهای عراقی از یکدیگر بیشتر شود تا زمینه درگیری میان آنها به وجود نیاید. مضافا بر آن باید از گروه‌هایی حمایت کرد که نخست از ایران فاصله گرفته باشند، دوم مورد حمایت کشورهای عربی منطقه باشند و سوم رضایت اقلیت را جلب کنند.

وزارت دفاع امریکا هر دو نظریه را رد می‌کند و می‌گوید، باید از هر دولتی که در عراق بر سر کار می‌آید حمایت کامل کرد و به آن فهماند که وقت چندانی برای کار ندارد. علاوه بر آن باید تمرکز کار نیروهای امریکایی بر روی تقویت نیروهای امنیتی و نظامی عراقی باشد. هیچ زمانی برای خروج نیروهای امریکایی از عراق تا زمانی که دولت، ارتش و سازمان امنیت به موضعیت مطلوبی که بتواند خود کشور را اداره نکند، نمی‌توان در نظر گرفت. چرا که هدف ما اعلام پیروزی در عراق هر زمانی که به دست بیاید، است.

سی‌آی‌ای می‌گوید باید با نیروهای بعثی همکاری کرد چرا که عامل اصلی ترورها و حوادث خونین عراق به گردن آنها است. از این رو باید آنها را وارد عرصه سیاسی عراق کنیم و کمک کنیم تا سهم قابل قبولی در حکومت داشته باشند. این کار می‌تواند هم حمایت کشورهای عربی را به دنبال داشته باشد و هم امنیت نیروهای امریکایی که قرار است تا سال 2011 عراق را ترک کنند. دوری از جریان‌های نزدیک به ایران نیز باید در اولویت باشد.

نتیجه آن می‌شود که کریستوفر هیل سفیر امریکا در عراق از زمان تصدی سمتش در این کشور که نزدیک به یک سال از زمان آن می‌گذرد، تنها دو بار با جلال طالبانی دیدار کرده است. در برابر تحولات عراق منفعل عمل می‌کند. گزارش‌های نامفهوم و عموما بی‌محتوا به وزارت امور خارجه می‌دهد و خلاصه این که کاملا بی‌انگیزه است.

همین سیاست سر در گمی را در مورد ایران، صلح اعراب و اسرائیل، مذاکرات فلسطینان و اسرائیلی‌ها و مسائل دیگر نیز می‌بینیم. بدین ترتیب آیا بی‌راه گفته‌ایم که ایالات متحده نمی‌داند چه می‌خواهد و دستگاه دیپلماسی‌اش کاملا منفعل و بی‌برنامه است؟   

على موسوى خلخالى

نویسنده خبر

مترجم، روزنامه نگار و معاون سردبیر دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر


نظر شما :