هفتادمین سالگرد پیمان هیتلر ـ استالین

۳۱ مرداد ۱۳۸۸ | ۱۹:۰۰ کد : ۵۴۵۵ تاریخ دیپلماسی
۲۳ اوت ۲۰۰۹ برابر است با هفتادمین سالگرد امضای پیمان هیتلر ـ استالین است.
هفتادمین سالگرد پیمان هیتلر ـ استالین

۲۳ اوت ۲۰۰۹ برابر است با هفتادمین سالگرد امضای پیمان هیتلر ـ استالین که به "پیمان عدم تجاوز آلمان ـ شوروی" یا "پیمان مولوتوف ـ ریبن‌تروپ" هم معروف است.

این پیمان در ۲۴ اوت ۱۹۳۹ میان یوآخیم فون ریبن‌تروپ وزیر امور خارجه‌ آلمان نازی و ویاچسلاو مولوتوف کمیسر خلق برای امور خارجه اتحاد شوروی که با حضور ژوزف استالین رهبر این کشور و گراف فون شولنبورگ، سفیر آلمان در مسکو به امضا رسید. ولی این پیمان تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۳۹ یعنی روز آغاز مذاکرات میان طرفین را بر پیشانی دارد. این پیمان را نخستین گام عملی در جاده‌ مرگبار‌جنگ جهانی دوم ارزیابی می‌کنند که در پایان نزدیک به ۵۵ میلیون قربانی برجای گذاشت.

آدولف هیتلر در کتاب معروف خود نبرد من که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد، مهمترین هدف سیاست خارجی خود را در صورت کسب قدرت، به چنگ آوردن فضای حیاتی تازه برای ملت آلمان ذکر کرده بود. منظور او نه تنها بازپس گرفتن سرزمین‌هایی بود که پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و تحمیل قرارداد ورسای به این کشور از این سرزمین جدا شده بود، بلکه اساسا لشکرکشی به شرق اروپا و انضمام سرزمین‌های وسیعی از آن خطه به خاک آلمان برای گسترش امپراتوری رایش سوم و دستیابی به فضای حیاتی موعود بود. همه‌ تلاش‌های هیتلر برای ساختن یک ماشین جنگی عظیم و فراهم آوردن ارتشی کوبنده به نام ورماخت در خدمت چنین هدفی بود.

هیتلر در همان کتاب حمله به روسیه را اجتناب‌ناپذیر، جنگی میان جهان‌بینی‌ها علیه بلشویسم، جنگی نژادی علیه یهودیت و جنگی در قالب کشورگشایی برای دستیابی به فضای حیاتی تازه برای نژاد برتر و نیز ژرمانیزه کردن بی‌گذشت نژاد پست اسلاو نامیده بود. اتحاد جماهیر شوروی به عنوان کشوری کمونیستی در اندیشه هیتلر دشمن شماره‌ یک به شمار می‌آمد.

اولین گام عملی این سیاست خارجی پرخاشجویانه و تجاوزگرانه، زیرپا گذاشتن پیمان مونیخ با بریتانیا و اشغال چکسلواکی در تاریخ ۱۵ مارس ۱۹۳۹ بود. این اقدام آغاز نفوذ نظامی آلمان به شرق اروپا بود. لهستان به‌رغم داشتن پیمان عدم تجاوز با آلمان که به سال ۱۹۳۴ بازمی گشت طعمه بعدی محسوب می‌شد. این کشور به‌رغم فشارهای فزاینده‌ آلمان ‌پیشنهاد هیتلر را برای لشگرکشی مشترک برای اشغال اوکراین نپذیرفت. صدور ضمانت‌نامه‌ بریتانیا و فرانسه برای دفاع از استقلال لهستان در تاریخ ۳۱ مارس ۱۹۳۹، هشداری به هیتلر بود که این دو قدرت حمله‌ نظامی به خاک لهستان را تجاوزی به منافع خود ارزیابی خواهند کرد.

بریتانیا با توجه به اشغال چکسلواکی توسط ارتش نازی به این بصیرت رسیده بود که بدون همکاری با اتحاد جماهیر شوروی جبهه نیرومندی علیه هیتلر در اروپا ممکن نیست. از سوی دیگر اتحاد جماهیر شوروی نیز که هنوز از نظر نظامی خود را آماده جنگ نمی‌دید در پی متحدی بود تا خطر حمله‌ نظامی آلمان به خاک خود را کاهش دهد.

بر این پایه شوروی ابتکار عمل را به دست گرفت و در ۱۸ آوریل ۱۹۳۹ به بریتانیا پیشنهاد اتحاد و عقد پیمان پشتیبانی متقابل داد. ولی چمبرلن نخست وزیر بریتانیا اساسا نسبت به شوروی بی‌اعتماد بود و افزون بر آن نیروی مقاومت و ضربت ارتش سرخ را ناچیز ارزیابی می‌کرد و باور نداشت که در صورت بروز جنگ شوروی بتواند به تعهدات نظامی خود عمل کند.

مذاکرات میان بریتانیا،‌ فرانسه و شوروی در راستای ایجاد اتحادی علیه آلمان به کندی پیش می‌رفت. شوروی برای نشان دادن قدرت نظامی خود اعلام کرد، حاضر است با یک میلیون سرباز، پنج هزار ارابه توپ سنگین، ۹۵۰۰ تانک و ۵۵۰۰ جنگنده‌ هوایی و بمب‌افکن از مرز‌های غربی لهستان محافظت کند، مشروط بر آن که دولت این کشور اجازه‌ ورود نیروهای شوروی به خاک خود را بدهد. ولی ورشو که از نظر تاریخی به شوروی به همان اندازه‌ آلمان بدبین بود چنین اجازه‌ای را نمی‌داد. در تاریخ ۲۱ اوت ۱۹۳۹ مذاکرات سه‌جانبه بی‌نتیجه ماند و به تعویق افتاد.

شوروی به موازات آن، مذاکراتی را نیر با آلمان پیش می‌برد که آن هم چندان پرثمر نبود. در همین ایام برکناری لیتوینوف وزیر امور خارجه‌ شوروی و تفویض مسئولیت امور خارجه به مولوتوف راه همکاری میان آلمان و شوروی را هموارتر ساخت. لیتوینوف مخالف نزدیکی به آلمان بود، ولی مولوتوف خواهان نزدیکی به این کشور به قیمت تقسیم لهستان بود.

اواسط ژوئن ۱۹۳۹ سفیر شوروی در برلین اعلام کرده بود که اگر آلمان تضمین کند که به شوروی حمله نمی‌کند یا با این کشور یک پیمان عدم تجاوز امضا کند، شوروی از نزدیکی به بریتانیا خودداری خواهد کرد.

پس از این اظهارات مذاکرات میان آلمان و شوروی منظم‌تر شد. این مذاکرات نخست در سطوح اقتصادی جریان داشت. در تاریخ ۱۹ اوت ۱۹۳۹ دو کشور قراردادی اقتصادی امضا کردند که بر پایه‌ آن آلمان یک وام ۲۰۰ میلیون مارکی (در عرض هفت سال) به اتحاد شوروی می‌داد و متقابلا مواد خام به ارزش ۱۸۰ میلیون مارک در عرض دو سال از این کشور دریافت می‌کرد.

امروزه بسیاری از مورخان معتقدند که این پیمان اقتصادی با مسکو آغاز جنگ را برای هیتلر ممکن ساخت. بدون تامین سوخت و مواد خام و غذایی از شوروی دست زدن به جنگ بدون اندیشیدن به پیامدهای آن و از جمله محاصره‌ دریایی توسط بریتانیا برای آلمان ممکن نبود. چرا که درست همین عامل در جنگ جهانی اول باعث شکست آلمان شده بود.

در تاریخ ۱۷ اوت ۱۹۳۹ سفیر آلمان در مسکو به مولوتوف اطلاع داد که آلمان حاضر است با اتحاد شوروی یک پیمان عدم تجاوز امضا کند. در این پیام همچنین از صورتجلسه‌ای الحاقی برای این پیمان صحبت به میان آمده بود که می‌بایست مناطق تحت نفوذ دو کشور را تنظیم کند.

در تاریخ ۲۱ اوت، سفیر آلمان در مسکو یک پیام فوری از هیتلر برای استالین را تسلیم مولوتوف کرد. در این پیام آمده بود که ریبن‌تروپ به مسکو سفر خواهد کرد تا پیمان عدم تجاوز را امضا کند. استالین در مسکو از ریبن‌تروپ به گرمی استقبال کرد و پیمان عدم تجاوز میان دو کشور در تاریخ ۲۴ اوت ۱۹۳۹ به امضا رسید.این پیمان دارای هفت بند است و در مهم‌ترین آن‌ها تصریح شده که آلمان و اتحاد جماهیر شوروی متقابلا به یکدیگر حمله نخواهند کرد و در صورت بروز جنگ میان یکی از این دو کشور با کشور ثالث بیطرف خواهند ماند. همچنین دو کشور متعهد شده بودند که از پیمان‌های نظامی علیه یکدیگر پشتیبانی نخواهند کرد.

ولی موضوع به همین جا پایان نمی‌یافت. این پیمان دارای یک صورتجلسه‌ الحاقی فوق سری نیز بود که شرق اروپا را در صورت تغییر جغرافیای سیاسی این منطقه به مناطق تحت نفوذ آلمان و شوروی تقسیم می‌کرد.

در صورتجلسه‌ الحاقی تصریح شده بود:

- کشورهای بالتیک و نیز فنلاند جزو مناطق تحت نفوذ شوروی خواهند بود و لیتوانی جزو مناطق تحت نفوذ آلمان.

ـ لهستان در امتداد رودخانه‌های نارو و وایکسل تقسیم می‌شود. چنانچه امضاکنندگان پیمان در آینده تشخیص دهند که خواهان یک دولت مستقل لهستانی هستند، مرزهای آن را سپس تعیین خواهند کرد.

ـ اتحاد جماهیر شوروی علاقه‌ خود را به منضم‌کردن بسارابین (مولداوی و اوکراین کنونی) اعلام می‌کند و دولت آلمان اعلام می‌کند که به این منطقه کاملا بی‌علاقه است.

ـ هر دو امضاکننده پیمان عدم تجاوز با صورتجلسه‌ الحاقی چون سندی فوق سری رفتار خواهند کرد.

گفتنی است که شوروی به عنوان کشوری که در سیاست خارجی، خود را همواره صلحدوست و طرفدار استقلال کشورهای دیگر نشان می‌داد تا سال‌های پایانی حیات خود همواره وجود صورتجلسه‌ الحاقی با آلمان نازی را انکار می‌کرد. در سال ۱۹۸۹ میخائیل گورباچف رهبر اصلاح‌طلب این کشور کمیسیونی را تحت مدیریت آلکساندر یاکولوف یکی از افراد مورد اعتماد خود مسئول بررسی این موضوع کرد. کمیسیون مربوطه پس از بررسی، اسناد مربوط به این پیمان را منتشر کرد. در تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۸۹ کنگره‌ نمایندگان خلق شوروی، پس از پنجاه سال پیمان عدم تجاوز آلمان ـ شوروی را بی‌اعتبار و ملغی اعلام کرد.

آلمان با امضای پیمان عدم تجاوز با اتحاد شوروی توانست یکی از رقیبان اصلی خود را برای مدتی کوتاه به موضع بیطرفی بکشاند. علاوه بر آن همکاری‌های اقتصادی با شوروی خیال هیتلر را از سوخت و مواد خام برای تامین مایحتاج جنگ راحت کرد.

پیمان عدم تجاوز همچنین به هیتلر امکان داد که سیاست اشغال غرب لهستان را بی‌دغدغه دنبال کند. خود این اقدام گام نخست در راستای هجوم نظامی به شوروی برای نابودی یکی از خطرناک‌ترین ایدئولوژی‌های رقیب و تحقق ایده‌ "فضای حیاتی" بود. خطای محاسباتی هیتلر این بود که گمان نمی‌کرد حمله به لهستان با چنین واکنش سختی از سوی بریتانیا و فرانسه روبه‌رو شود.

پس از آغاز جنگ در جبهه‌های غرب، گشودن جبهه شرق از طریق حمله به شوروی دومین خطای سنگین هیتلر بود. ارتش آلمان پس از پیروزی‌های برق‌آسای اولیه وارد جنگی فرسایشی در سرزمینی پهناور شد که فرجام آن برای این کشور فاجعه‌بار بود.

پیمان عدم تجاوز برای شوروی فرصتی ایجاد کرد تا ماشین جنگی خود را آماده‌تر کند. این پیمان همچنین دورنمای بازپس گرفتن سرزمین‌هایی چون فنلاند، کشورهای بالتیک، اوکراین، مولداوی و لهستان شرقی را در مقابل رهبر کرملین گشود. سرزمین‌هایی که زمانی جزء امپراتوری تزارها بودند و در نتیجه‌ جنگ جهانی اول از دست رفته بودند.

پس از اشغال غرب لهستان توسط ارتش آلمان نیروهای ارتش سرخ شوروی بی‌درنگ مناطق شرقی این کشور را اشغال کردند. استالین این اقدام را کمک به برادران اسلاو در لهستان وانمود می‌کرد. ولی در ظرف چند هفته در این مناطق انتخابات نمایشی برگزار شد و جمهوری‌های سوسیالیستی روسیه‌ سفید و اوکراین سربرآوردند و به خاک اتحاد جماهیر شوروی منضم شدند.

شوروی همچنین به بهانه‌ تهدید فنلاند در پی تحمیل قرارداد ستمگرانه‌ای به این کشور بود. مقاومت دولت فنلاند در برابر این قرارداد، به جنگ زمستانی میان دو کشور در نوامبر ۱۹۳۹ انجامید که در نتیجه مناطقی از خاک فنلاند به شوروی واگذار شد. شوروی به دلیل سیاست خارجی تجاوزگرانه‌ خود علیه فنلاند از اتحاد ملل (سلف سازمان ملل متحد) اخراج شد.

شوروی همچنین در ژوئن ۱۹۴۰ بخش‌هایی از رومانی را جدا و به خاک جمهوری سوسیالیستی اوکراین منضم کرد. پیش از آن کشورهای لیتوانی، استونی و لتونی توسط شوروی اشغال شدند و در آن‌ها جمهوری‌های سوسیالیستی برقرار شد. ولی این همه‌ ماجرا نبود. شمار زیادی از نخبگان فکری و فرهنگی این کشورها به دستور استالین به اردوگاه‌های کار اجباری در جزایر گولاک فرستاده شدند که این سفری بی‌بازگشت بود.

در مجموع می‌توان گفت که پیمان هیتلر ـ استالین زمینه‌ای فراهم کرد تا دو کشور آلمان و شوروی سیاست خارجی پرخاشجویانه و تجاوزگرانه‌ خود را تا آنجا که مقدور بود محقق سازند. ولی این پیمان نتوانست مانع از آن شود که دو رقیب ایدئولوژیک وارد جنگی خونین با پیامدهایی مرگبار و خانمانسوز نشوند. زیاده‌خواهی بیمارگونه و جنون عظمت‌طلبی هیتلر سرانجام دامنه جنگ را به خاک هم‌پیمان خود کشید.

پیمان هیتلر ـ استالین بسیاری را غافلگیر کرد. در محافل ناسیونال سوسیالیست‌ها و متحدان آلمان، از سوی نظریه‌پردازانی چون گوبلز، این پیمان خیلی زود به عنوان شاهکار دیپلماسی پیشوا جای خود را در میان اذهان زودباور و ایدئولوژیک گشود.

ولی بی‌تردید تاثیر این پیمان بر روشنفکران چپ و کمونیست‌ها چونان شوکی فلج‌کننده بود. این چرخشی ناگهانی در سیاست خارجی شوروی بود که تا آن زمان آلمان نازی را دشمن شماره‌ یک کمونیست‌ها قلمداد کرده بود. کمونیست‌ها نمی‌توانستند بفهمند که آدولف هیتلر چگونه یک‌شبه به متحد رفیق استالین تبدیل شده است.

به دستور استالین انترناسیونال کمونیستی (کمینترن) ناچار بود خط مشی خود را تغییر دهد. دیگر از خطر جنگ فاشیست‌ها علیه دژ پرولتاریای جهانی سخنی در میان نبود. هنگامی که در پی اشغال لهستان غربی توسط ارتش آلمان، بریتانیا و فرانسه در سپتامبر ۱۹۳۹ به هیتلر اعلام جنگ دادند، مولوتوف در ۳۱ اکتبر همان سال گناه اصلی جنگ را به گردن این دو کشور و نه هیتلر انداخت. در اسناد رسمی کمینترن نوشته شد که این جنگی امپریالیستی است که مسئول آن بریتانیا و فرانسه هستند. این تغییر خط مشی به ناخرسندی در میان کمونیست‌های اروپای غربی انجامید. انتقادها گسترش یافت و شمار زیادی صفوف احزاب کمونیست را ترک کردند.

کمونیست‌ها جهت‌گیری خود را یکسره از دست داده بودند. اگر آنان حتی پیمان هیتلر ـ استالین را در آغاز به عنوان ضرورتی تاریخی برای جلوگیری از بروز جنگ علیه میهن سوسیالیستی کارگران توجیه می‌کردند، ولی در دفاع از تجاوزگری‌ها و مطامع کشورگشایانه‌ اتحاد جماهیر شوروی علیه کشورهای کوچک و بی‌دفاع شرق اروپا هیچ استدلالی نمی‌توانستند ارائه دهند.

برای نمونه در فرانسه به خاطر این پیمان حزب کمونیست چنان زیر فشار قرار گرفت که سرانجام در سپتامبر ۱۹۳۹ غیرقانونی اعلام شد. در محیط‌های کارگری و کارخانه‌ها کارگران کمونیست را به چشم متحدان هیتلر می‌نگریستند. بسیاری از کارگران کمونیست را از صنایع حساس به‌ویژه صنایع نظامی اخراج کردند، چون می‌پنداشتند که آنان ممکن است به خرابکاری دست بزنند.

تنها عملیات بارباروسا و حمله‌ پیمان‌شکنانه‌ آلمان نازی به شوروی در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ توانست چونان موهبتی آسمانی به این دوره سیاه سردرگمی کمونیست‌ها پایان دهد. کمینترن که از سوی استالین به ابزاری در خدمت انقیاد احزاب کمونیست تبدیل شده و در دفاع از پیمان هیتلر ـ استالین تتمه‌ حیثیت و اعتبار خود را از دست داده بود، سرانجام در ۱۵ مارس ۱۹۴۳ برای خوشایند کشورهای غربی ائتلاف ضدهیتلری به دستور رهبر کرملین منحل شد.

پیمان هیتلر ـ استالین هم‌زمان اسطوره ضدفاشیست بودن کمونیسم را درهم شکست. گفتنی است که استالین از نیمه‌های دهه‌ سی عملا همکاری با آلمان نازی را به عنوان گزینه‌ای در نظر ‌داشت. به همین دلیل نسبت به سیاست سرکوب خونین کمونیست‌های آلمان توسط رژیم نازی واکنش چندانی نشان نمی‌داد. استالین همچنین با علم کردن به نظریه‌ سوسیال فاشیسم درست در زمان اوج ناسیونال‌ سوسیالیسم و قدرت‌یابی هیتلر عملا نوک پیکان حمله تبلیغاتی خود را متوجه سوسیال ‌دمکراسی اروپا کرد و انترناسیونال کمونیستی را نیز به دنبال این سیاست ویرانگر خود کشید.

علاوه بر آن نمونه‌های تاریخی دردناکی در دست است که پس از امضای پیمان عدم تجاوز به دستور استالین و برای خوشایند هیتلر، شماری از کمونیست‌های آلمانی پناهنده به شوروی را به پلیس مخفی رژیم نازی (گشتاپو) تحویل دادند. همچنین شمار زیادی از کمونیست‌های کشورهای گوناگون که در آن سال‌ها در شوروی زندگی می‌کردند و از استقلال رای نسبی برخوردار بودند در «پاکسازی»های استالینی جان خود را از دست دادند.

پیمان هیتلر ـ استالین تنها نتیجه‌ اتحاد موقت دو ایدئولوژی رقیب نبود، بلکه همچنین بر پایه‌ وجوه اشتراک میان منافع دو نظام توتالیتر شکل گرفت. این نظام‌ها با چنین پیمانی اروپای شرقی را به مناطق تحت نفوذ خود تقسیم کردند. این پیمان محصول دیپلماسی بیمارگونه‌ دو دیکتاتور و دو رهبر تمامیت‌خواه بود.

منبع: دویچه وله


( ۹ )

نظر شما :