از سرمایهداری غربی تا کمونیسم شرقی
تحلیل یکی از خوانندگان دیپلماسی ایرانی در مورد اهمیت منطقه خاورمیانه و اشتباهاتی که تکرار میشوند...
پس از قرون درخشان تاریخ اولین تمدن بشری که "خاورمیانه" مهد آن بود دورانی فرا رسید که تمدن های دیگری در شرق و غرب عالم شکل گرفت و هر یک به نوبت، خاورمیانه را محل تاخت و تاز خود قرار دادند همچون اسکندر از غرب و مغول از شرق. خاورمیانه به عکس تمدن های شرق یا غرب که از هر سو احساس خطر می کرد مجبور شد بیش از هر کدام از تمدن ها قوای خود را صرف امور نظامی و سیاسی کند (غربی ها از شرق می ترسیدند و شرقی ها از غرب و خاورمیانه از هر دو) این شد که آنها فرصتی یافتند تا به فکر پیشرفت بیفتند و اول غربی ها تمدنی ساختند که انقلاب صنعتی را به وجود آورند.
این انقلاب حسادت شرقی ها را برانگیخت اما در خاورمیانه فقط چشم ها را خیره کرد. این شد که شرقی ها کوشیدند این عقب ماندگی را جبران کنند اما خاورمیانه به آن راهی رفت که بعد ها آن را غرب زدگی نامیدند و در سیاست هم همین شد. مشروطه انگلیسی و انقلاب فرانسه و استقلال امریکا شرقی ها را به هیجان آورد تا هر طور شده مدلی از نوع خودشان در مقابل آن بسازند و باز در خاورمیانه چیزی نبود جز تقلید که مرجع آن غرب بود و این شد که بعد از چند قرن شرقی ها در صنعت و سیاست مدل خودشان را یافتند و اهالی خاورمیانه نیز مزد تقلید کورکورانه شان را گرفتند و حالا هم که از غربی شدن نا امید شده اند باز به فکر پیدا کردن فرمولی مناسب حال خودشان نیستند، بلکه به فکر این افتادند که این بار از شرق تقلید کنند و این می شود که بعضی رهبران خاورمیانه به این نتیجه رسیدند "که باید از فرق سر تا نوک پا شرقی شویم" که ان هم نتیجه اش معلوم است.
آدم های با هوش سر میز شام همیشه می کوشند وسط میز ننشینند چون به اصطلاح باید ظرف غذا رد کنند و خودشان گرسنه می مانند، خاورمیانه هم این وسط گیر افتاده است، از دامن مسیحیان سرمایه دار استعمارگر به دامن شرقی های بی دین و یا حد اکثر بت پرست، کمونیست و در اکثر موارد فرصت طلب می غلتد.
در خاورمیانه همیشه می خواهند الگو های تازه، خوب، عالی و متعالی پیدا کنند؛ هیچ وقت نخواستند یک بار بنشینند و یک الگوی مناسب احوال خود تعریف کنند، هیچ گاه نخواستیم خودمان را بشناسیم و بسازیم و همیشه مصلحانمان را بعد از مرگشان تحویل گرفته ایم. هیچ وقت نفهمیدیم انقلاب فرانسه با روسو شروع شد. ژاپن با مینجی ژاپن شد. ما حتی نمی خواهیم بفهمیم چین مائوئیستی یعنی چی؟ آگر می فهمیدیم امیر کبیر، مصدق و اقبال و این نزدیکتر امام خمینی و خاتمی را به همین راحتی رها نمی کردیم. گرایش شدید به غرب و شرق در خاورمیانه هر چند مختص کشور ما نیست اما باید قبول کرد به طرز عجیبی تمام کشور های خاورمیانه با فاصله های متفاوت از رفتار ما الگو می پذیرند.
دوره گرایش شدید به غرب در زمان قاجار پس از چند سال موجی از غرب زدگی را در تمام خاورمیانه بر انگیخت و حرکت ضد استعماری ملت ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت، راهگشای ملیت گرایی در خاورمیانه بود. عجیب نیست که حالا شرقی های زرنگ دام خود را برای صید خاورمیانه ابتدا در کشور ما پهن کنند. نمونه اش حکم سفرای این کشورها در ایران است...
با اینکه بازار ما آن قدر ها هم برای شرقی ها بزرگ نیست اما آنها علی رغم مشکلات می کوشند منافع خودشان را حفظ کنند چرا ما از چاله در می آئیم و در چاه می افتیم؟ شرقی ها اگر اول به ما کالای خوبی هم می دهند برای گرم کردن بازارشان است. بازاری که این روزها اعتبار کالایش را از مارک های غربی گرفته، سیستم های شرقی چه چیزی می خواهند بدهند که البته داده است، پائین آوردن سطح سواد، سطح علمی دانشگاه ها و تاکید بر کمیت به جای کیفیت و چند سال دیگر به جای مردم باز هم حکومت شعار مرگ بر شرق را سر خواهد داد و باز بر خواهیم گشت به خانه اول و همه این ها به دلیل حذف شدن تاریخی یک عنصر از سیستم مدیریت ماست: "تخصص".
پس از آن قرون درخشان اولیه همیشه معیار تعهد بود، تعهد به ارکان حکومت از هر نوع و جنس و این شد که این متعهدان مجبور بودند در هر لحظه شعبده ای از آستین در آورند و متخصصان در انزوا هر بار نسخه هایی برای بهبود حال این مملکت می پیچیدند ولی سر آخر آن نسخه ها را به گور می بردند. مثل امیر کبیر و آنها که اشاره شد. پس باز همان درد است و درمان فقط استخوان هایی است لای زخم و شاید درمان، شعار همان هندی ایران دوست است که فریاد بازگشت به خویشتن را سر می داد.
برای همین است که در اوضاع بل بشوی اخیر شرقی ها بلافاصله دست دوستی دراز کردند و تبریک گفتند تا مبادا ما یک لحظه به خود بیاییم. در جریان حرکت های کمونیستی بعد از جنگ دوم در فرانسه گروهی به دوگل فشار آوردند که سارتر را توقیف و محاکمه کند دوگل در جواب ایشان گفت: "بازداشت سارتر، بازداشت روسو است". این یعنی احترام به آنچه عقل و خرد نامیده می شود و اما ما باز بر مسیر سابق پافشاری کردیم و حاضر نیستیم لحظه ای به فریاد خردمندان گوش سپاریم و این می شود که به جایی میرسیم که بر خلاف آخرین وصایا و پیش بینی های حیرت انگیز رهبر انقلابش که به گورباچف گفت: "مراقب باشید از دام کمونیسم به ورطه سرمایه داری نیفتید".
ما از ترس سرمایه داری غرب به دامن کمونیسم شرقی پناهنده می شویم، یعنی ما راهی را می رویم که راهنمایمان انتظار داشت دیگر آن را در زباله دانی تاریخ بیابیم و این درد، بیماری دیرین این منطقه از دنیاست که به آن "خاورمیانه" می گویند که کلام مصلحانش پس از مرگ ایشان وارونه عمل می شود و مصلحان بعدی اش باید عمری را صرف اصلاح وارونه گری ها کنند و این دور ادامه دارد و ادامه دارد...
این انقلاب حسادت شرقی ها را برانگیخت اما در خاورمیانه فقط چشم ها را خیره کرد. این شد که شرقی ها کوشیدند این عقب ماندگی را جبران کنند اما خاورمیانه به آن راهی رفت که بعد ها آن را غرب زدگی نامیدند و در سیاست هم همین شد. مشروطه انگلیسی و انقلاب فرانسه و استقلال امریکا شرقی ها را به هیجان آورد تا هر طور شده مدلی از نوع خودشان در مقابل آن بسازند و باز در خاورمیانه چیزی نبود جز تقلید که مرجع آن غرب بود و این شد که بعد از چند قرن شرقی ها در صنعت و سیاست مدل خودشان را یافتند و اهالی خاورمیانه نیز مزد تقلید کورکورانه شان را گرفتند و حالا هم که از غربی شدن نا امید شده اند باز به فکر پیدا کردن فرمولی مناسب حال خودشان نیستند، بلکه به فکر این افتادند که این بار از شرق تقلید کنند و این می شود که بعضی رهبران خاورمیانه به این نتیجه رسیدند "که باید از فرق سر تا نوک پا شرقی شویم" که ان هم نتیجه اش معلوم است.
آدم های با هوش سر میز شام همیشه می کوشند وسط میز ننشینند چون به اصطلاح باید ظرف غذا رد کنند و خودشان گرسنه می مانند، خاورمیانه هم این وسط گیر افتاده است، از دامن مسیحیان سرمایه دار استعمارگر به دامن شرقی های بی دین و یا حد اکثر بت پرست، کمونیست و در اکثر موارد فرصت طلب می غلتد.
در خاورمیانه همیشه می خواهند الگو های تازه، خوب، عالی و متعالی پیدا کنند؛ هیچ وقت نخواستند یک بار بنشینند و یک الگوی مناسب احوال خود تعریف کنند، هیچ گاه نخواستیم خودمان را بشناسیم و بسازیم و همیشه مصلحانمان را بعد از مرگشان تحویل گرفته ایم. هیچ وقت نفهمیدیم انقلاب فرانسه با روسو شروع شد. ژاپن با مینجی ژاپن شد. ما حتی نمی خواهیم بفهمیم چین مائوئیستی یعنی چی؟ آگر می فهمیدیم امیر کبیر، مصدق و اقبال و این نزدیکتر امام خمینی و خاتمی را به همین راحتی رها نمی کردیم. گرایش شدید به غرب و شرق در خاورمیانه هر چند مختص کشور ما نیست اما باید قبول کرد به طرز عجیبی تمام کشور های خاورمیانه با فاصله های متفاوت از رفتار ما الگو می پذیرند.
دوره گرایش شدید به غرب در زمان قاجار پس از چند سال موجی از غرب زدگی را در تمام خاورمیانه بر انگیخت و حرکت ضد استعماری ملت ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت، راهگشای ملیت گرایی در خاورمیانه بود. عجیب نیست که حالا شرقی های زرنگ دام خود را برای صید خاورمیانه ابتدا در کشور ما پهن کنند. نمونه اش حکم سفرای این کشورها در ایران است...
با اینکه بازار ما آن قدر ها هم برای شرقی ها بزرگ نیست اما آنها علی رغم مشکلات می کوشند منافع خودشان را حفظ کنند چرا ما از چاله در می آئیم و در چاه می افتیم؟ شرقی ها اگر اول به ما کالای خوبی هم می دهند برای گرم کردن بازارشان است. بازاری که این روزها اعتبار کالایش را از مارک های غربی گرفته، سیستم های شرقی چه چیزی می خواهند بدهند که البته داده است، پائین آوردن سطح سواد، سطح علمی دانشگاه ها و تاکید بر کمیت به جای کیفیت و چند سال دیگر به جای مردم باز هم حکومت شعار مرگ بر شرق را سر خواهد داد و باز بر خواهیم گشت به خانه اول و همه این ها به دلیل حذف شدن تاریخی یک عنصر از سیستم مدیریت ماست: "تخصص".
پس از آن قرون درخشان اولیه همیشه معیار تعهد بود، تعهد به ارکان حکومت از هر نوع و جنس و این شد که این متعهدان مجبور بودند در هر لحظه شعبده ای از آستین در آورند و متخصصان در انزوا هر بار نسخه هایی برای بهبود حال این مملکت می پیچیدند ولی سر آخر آن نسخه ها را به گور می بردند. مثل امیر کبیر و آنها که اشاره شد. پس باز همان درد است و درمان فقط استخوان هایی است لای زخم و شاید درمان، شعار همان هندی ایران دوست است که فریاد بازگشت به خویشتن را سر می داد.
برای همین است که در اوضاع بل بشوی اخیر شرقی ها بلافاصله دست دوستی دراز کردند و تبریک گفتند تا مبادا ما یک لحظه به خود بیاییم. در جریان حرکت های کمونیستی بعد از جنگ دوم در فرانسه گروهی به دوگل فشار آوردند که سارتر را توقیف و محاکمه کند دوگل در جواب ایشان گفت: "بازداشت سارتر، بازداشت روسو است". این یعنی احترام به آنچه عقل و خرد نامیده می شود و اما ما باز بر مسیر سابق پافشاری کردیم و حاضر نیستیم لحظه ای به فریاد خردمندان گوش سپاریم و این می شود که به جایی میرسیم که بر خلاف آخرین وصایا و پیش بینی های حیرت انگیز رهبر انقلابش که به گورباچف گفت: "مراقب باشید از دام کمونیسم به ورطه سرمایه داری نیفتید".
ما از ترس سرمایه داری غرب به دامن کمونیسم شرقی پناهنده می شویم، یعنی ما راهی را می رویم که راهنمایمان انتظار داشت دیگر آن را در زباله دانی تاریخ بیابیم و این درد، بیماری دیرین این منطقه از دنیاست که به آن "خاورمیانه" می گویند که کلام مصلحانش پس از مرگ ایشان وارونه عمل می شود و مصلحان بعدی اش باید عمری را صرف اصلاح وارونه گری ها کنند و این دور ادامه دارد و ادامه دارد...
نظر شما :