آیا اوباما صلح خاورمیانه را امضا میکند؟
باراک اوباما، رییس جمهور امریکا هفته گذشته با یک شروع خوب، کار خود را آغاز کرد. به ویژه در بخشی که به خاورمیانه مربوط می شد او یک روز تمام، با چهار رهبر این منطقه تماس های تلفنی برقرار کرد تا در مورد برنامه های صلح با آنها گفت و گو کند. نتیجه نیز اعلام جورج میچل که اقداماتش در خصوص واسطه ای برای صلح در ایرلند شمالی بسیار مورد تقدیر است، به عنوان نماینده باراک اوباما در خاورمیانه بود.
به عنوان کسی که در کنفرانس های صلح بسیاری شرکت کرده است و برنامه های صلح امریکا را می شناسد، چند توصیه برای باراک اوباما دارم: رسیدن به صلح تنها با نیروبخشیدن به دیپلماسی امکان پذیر نخواهد بود. برای موفقیت اوباما نیازمند یک دیپلماسی جدید در قبال خاورمیانه است، دیپلماسی که بتواند مستقیما نیازها، گرایش ها و خواست های منطقه را هدف قرار دهد.
اوباما در سخنرانی خود به یک رویکرد جدید اشاره کرد. او صراحتا از مشکلات موجود در روابط امریکا با خاورمیانه نام برد و گفت: راه جدیدی که بر پایه گرایش های دوطرف و احترام متقابل پایه گذاری شده باشد را پیش خواهیم برد. سخت ترین مسائل- از جنگ در عراق و افزایش اسلامگرایی رادیکال تا رژیم های مستبد و جنگ بین اعراب و اسراییل- بیش از گذشته مورد توجه کاخ سفید قرار خواهد گرفت. همچنین به نظر می رسد که اوباما شاخه زیتون را به سمت ایران خواهد گرفت، هرچند که چنین حرکتی خواستار پتانسیلی قوی برای رسوخ در روابط دیپلماتیکی است که 30 سال همراه با تنش بوده است.
از همه مهم تر اینکه یک سیاست جدید در قبال خاورمیانه نیازمند تغییر در رویکرد امریکا به درگیری اعراب و اسراییل است. با وجود تمام توجهات بی معنای روسای جمهور امریکا به روند صلح در خاورمیانه، اوباما وانمود می کند که امریکا همواره در مقابل نابرابری ها ایستادگی کرده است. اما این تصویری نیست که مردم منطقه از امریکا در ذهن دارند. یک رویکرد سیاسی جدید باید بر اساس چهار اصلی باشد که همواره مورد بی توجهی قرار گرفته اند:
- درگیری های فلسطین و اسراییل، هسته اصلی مشکلات منطقه است.
- پایان دادن به این درگیری باید در اولویت برای ثبات منطقه و جهان قرار بگیرد.
- دیپلماسی میانجیگری معتمدانه توسط امریکا لازمه میانجیگری صلح است.
- صلح در منطقه باید خواست ها و نیازهای هر دو طرف درگیری را مدنظر قرار دهد.
آخرین باری که این اصول توسط امریکا در خاورمیانه به اجرا درآمد، زمان جورج بوش پدر بود که صدام حسین را از کویت بیرون راند و اجلاس صلح مادرید را برگزار کرد که زمینه ای بود برای قرارداد اسلو میان فلسطین و اسراییل. بیل کلینتون و جورح بوش پسر، هر کدام تا سال آخر حضور خود در کاخ سفید مسئله را جدی نگرفتند و زمانی هم که به این مسئله پرداختند، تلاش های آنان در جهان عرب به عنوان تلاش هایی بر پایه منفعت اسراییل قلمداد شد.
اما در حال حاضر شرایط به گونه ای است که یک سیاست جدید در منطقه خاورمیانه را می طلبد. پس از شکست ثبات در منطقه پس از دو دوره ریاست جمهوری جورج بوش، این اوباما است که می خواهد چهره امریکا را تغییر دهد. این درحالی است که اعراب نیز به اوباما اعلام کرده اند که بهتر است از دیپلماسی استفاده کند که با جوامع کشورهای عربی همخوانی بیشتری داشته باشد.
برخی نیز در همین راستا معتقدند که سیاست های جدید امریکا، هرچه زودتر باید اعمال شود، چراکه زمان در حال گذر است و نظریه تشکیل دو کشور مستقل در این منطقه با خطر رو به رو خواهد شد. چراکه جنگ اخیر در غزه، عدم رسیدن به یک نتیجه نهایی پس از سال ها، ادامه گسترش شهرک نشینی توسط اسراییل در کرانه باختری و حضور کمرنگ اعراب در پروسه صل نیز تهدیدی برای ادامه خشونت ها است. به نظر می رسد که اوباما آخرین رییس جمهوری است که می تواند با ایده تشکیل دو کشور مستقل کنار بیاید. اگر هر دو طرف این درگیری ها را به یک نسل دیگر منتقل کنند، مسلما چالشی بسیار بزرگ برای امریکا خواهد بود.
از طرف دیگر اگر میانجیگیری در مسئله فلسطین و اسراییل با موفقیت همراه باشد، مسلما برای اوباما، مقابله با سایر چالش های موجود در خاورمیانه راحت تر خواهد بود. آینده عراق به طور مستقیم به درگیری های اعراب و اسراییل ارتباط ندارد، اما موفقیت امریکا در برقراری صلح در منطقه مسلما در افکار عمومی کشورهای عربی تاثیر مثبتی خواهد گذاشت و این مسئله به واشنگتن این اعتبار را می دهد تا بتواند فضایی مثبت برای برقراری صلح در عراق ایجاد کند.
این مقاله در هفته نامه تایم به چاپ رسیده است.
نظر شما :