نشست "گفتوگوی اسلام و مسیحیت" برگزار شد
در ادامه نشستهای علمی و پژوهشی این موسسه،نشست "گفتوگوی اسلام و مسیحیت" با سخنرانی پرفسور فرید العطاس، استاد دانشگاه ملی سنگاپور، برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر هادی خانیکی، مدیرعامل موسسه، با تاکید بر ضرورت نگاه به مقوله گفت و گو از ساحت های مختلف علمی، سخن خود را آغاز کرد: «مقوله گفت و گو به همان میزان که در مباحث فلسفی و معرفتی مورد توجه است به همان نسبت هم باید در حوزه مسائل جامعه شناسی، تاریخی و سیاسی به آن پرداخت... باید از تجربه های خاص جوامع اسلامی و متفکران مسلمان در جهان امروز بهره گرفت. از آنجا که دکتر العطاس به عنوان یک جامعه شناس دیدگاه ها و تجربه های ارزنده ای را هم بر پایه مطالعات توسعه در کشور مالزی و آسیای جنوب شرقی دارد و هم در فرایند گفت و گوی میان اسلام و مسیحیت پروژه های موفقی را دنبال کرده و به دلیل تعلق خاطر و نسبتی که با خاندان العطاس (دکتر حسین العطاس و دکتر نقیب العطاس) دارد، این است که می تواند موفق باشد.»
همچنین دکتر سراج زاده، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران، در سخنان کوتاهی به معرفی فرید العطاس پرداخت و درباره جایگاه علمی و فرهنگی وی سخنانی ابراز داشت.
سپس فرید العطاس با اشاره به موضوع گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها سخن خود را آغاز کرد: «اگر نقش گفت و گوی بین تمدن ها استقرار صلح و آرامش است باید فراتر از اینها باشد و میان مردم هم ظهور و بروز داشته باشد. در این زمینه ما زیاد نمی توانیم به سیاستمداران اطمینان داشته باشیم چون سیاستمداران در این زمینه چندان قابل اطمینان نیستند. بنابراین ما مجبور هستیم به نیروی عامه مردم برای گفت و گو تکیه کنیم، بنابراین هدف اصلی این قضیه ایجاد یک جامعه چند فرهنگی است که در آن به همه فرهنگ ها پرداخته شود، منظور من از جامعه چند فرهنگی جامعه ای است که مردم قادر هستند مشکلات همدیگر را درک کنند و همه این مسائل را در نظر داشته باشند.»
به گزارش روابط عمومی موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها فرید العطاس در ادامه درباره سه جنبه ای که به ایجاد جامعه چند فرهنگی می انجامد توضیح داد و افزود: «برای اینکه این موضوع به حقیقت بپیوندد باید سه موضوع در همه سطوح آموزشی مورد توجه قرار گیرد، اول چند فرهنگی بودن مدنیت جدید است. مدنیت جدید ترکیبی از فرهنگ های مختلف است. باید بچه های ما درک کنند فرهنگی که می خواهد بیاید نباید حتما" فرهنگ دیکته شده غرب باشد، آن فرهنگ ترکیبی از فرهنگ های مختلف است. اگر این موضوع به خوبی درک شود جامعه چند فرهنگی ایجاد خواهد شد، مثالی را ذکر کنم؛ بیشتر مردم سراسر دنیا فکر می کنند دانشگاه به معنای امروزی و مدرن اش همان است که غربی ها القا می کنند حتی خود مسلمانان هم این مطلب را فراموش کرده اند که می توانند در جوامع اسلامی مدارک عالی کسب کنند، مسلمانان فراموش کرده اند که ریشه دانشگاه های مدرن از دانشگاه های اسلامی است.»
فرید العطاس پس از اشاره به چند فرهنگی بودن تمدن جدید، به موضوع دوم (آشنایی فرهنگ ها و تمدن ها با یکدیگر) پرداخت و سخن خود را این گونه ادامه داد: «دومین موضوع، ملاقات و دیدار فرهنگ ها و تمدن ها با یکدیگر است، خیلی مهم است که این در سیستم آموزشی به بچه ها آموزش داده شود یک مثالی را دوست دارم ذکر کنم، کتابی را چند وقت قبل نوشتم که موضوع آن گفت و گوی میان ادیان است. روی جلد این کتاب یک نقاشی از ملاقات سلطان مالک الکامل و سن فرانسیس وجود دارد، سن فرانسیس پایه گذار مکتب فرانسیس است. این ملاقات در زمان جنگ های صلیبی اتفاق افتاده است، سن فرانسیس وقتی به ملاقات سلطان و برای دعوت وی به مسیحیت وارد مصر شد، با استقبال سلطان روبرو شد و به گرمی پذیرفته شد و ایشان این موضوع را درک کرد که سلطان هیچ وقت به آیین مسیحیت نخواهد گروید. اما سلطان او را مردی خدا دوست می دید و فرانسیس هم تحت تاثیر اخلاق مسلمین قرار گرفت. آنها گفت و گوی خوبی با هم داشتند، فرانسیس وقتی به ایتالیا برگشت از کلیسا خواست تا در هنگام غروب و به یاد اذان زنگ ها را به صدا در بیاورند»
فرید العطاس سپس به طرح موضوع سوم پرداخت و سخن خود را پی گرفت: «موضوع سوم که در جامعه چند فرهنگی باید مطرح شود موضوع دیدگاه های مختلف است. وقتی مسلمانان از جنگ های صلیبی حرف می زنند از همان لغت غربی استفاده می کنند، به هر زبان حرف بزنند جنگ های صلیبی را به زبان خودشان ترجمه می کنند حتی نگرش خودشان به این لغت نگرش غربی است و از آن دیدگاه به آن نگاه می کنند. وقتی عبارت جنگ های صلیبی را به زبان می آوریم انگار جنگی میان مسلمانان و مسیحیان بوده اما برداشتی که از این می شود دیدگاهی است که در غرب به آن می پردازند، برداشت بیشتر مسلمانان این است که جنگ بین مسلمانان و مسیحیان نبوده بلکه فکر می کنند در آن دوره مسیحی ها، یهودیان و مسیحیان شرقی را به قتل می رساندند و فکر نمی کنند جنگ میان مسیحیان و مسلمانان بوده است... این خیلی مهم است که اروپایی ها و آمریکایی ها بدانند مسلمانان به آن جنگ ها به عنوان جنگ میان مسلمانان و مسیحیان نگاه نمی کنند.»
سپس وی دو مانع گفت و گوی اسلام و مسیحیت را اینچنین برشمرد: «مانع اول حاکمیت تفکر اروپامحور در دیدگاه ماست، اروپامحوری در علوم انسانی ما حاکم است، این اروپا محوری از طریق تفکر عمومی راجع به همه مسائل دیگر نیز حاکم است. پدیده ای هست به نام مسیحی کردن روشنفکری در علوم انسانی، اگر بپرسیم دین حاکم در هند چیست شما چه جوابی می دهید. جالب است که هندویسم اختراع اساتید دوره استعمار است. وقتی اروپایی ها به هند رفتند، دیدند که مردم به خدایان متعدد اعتقاد دارند اما همه اعتقادات هندی ها به چشم اروپایی ها یکسان می آمد. آنها همه این جماعت را که عقاید یکسان و مشابه داشتند هندو نامیدند، حال آنکه لغت هندو به معنای جماعت ساکن در هند است. صدها سال پیش از آنکه اروپایی ها به هند برسند ابوریحان بیرونی در هند زندگی می کرد. بیرونی ادیان هند را در آن دوران مطالعه کرد، وی به ادیان متعدد اشاره می کند. اروپاییان که به هند رسیدند از آنجا که آن را با مسیحیت قیاس کردند معتقد به وجود فرقه های متعدد از یک دین شدند و این نمونه ای از مسیحی کردن فکر است یعنی نگاه کردن به همه ادیان متعدد هندی در قالب یک دین واحد که هندو نام دارد . نقص دیگر این است که بسیاری از متخصصان اسلام در جهان مسیحی یا یهودی هستند و با مباحث و جزئیات مسائل اسلامی آشنا هستند اما در مقابل و در جهان اسلام چنین وضعی وجود ندارد. ما دانشمندان مسلمان قابل توجهی نداریم که متخصص در ادیان دیگر باشند.»
نظر شما :