انتخابات در سال ۲۰۰۹، دنیا در آستانه تحول
از صبح روز 4 نوامبر 2008 انتخابات سراسری ایالات متحده امریکا آغاز میشود. شاید گمان کنیم این انتخابات تنها به ایالات متحده محدود میشود و ارتباطی با دیگر نقاط دنیا ندارد. اما باید بگوییم انتخابات امریکا در حقیقت آغاز راه انتخابات دیگر نقاط جهان خواهد بود. شاید در این جا این توهم به ذهن خطور کند که قصد داریم بگوییم، انتخابات جهان همگی با یکدیگر مرتبط هستند و نتایج هر کدام میتواند سرنوشت دیگری را تعیین کنند. البته چنین نیست. می توانیم به ضرس قاطع بگوییم اکثر انتخابات جهان به ویژه انتخاباتی که به نوعی در کشورهای پیشرفته انجام میشوند در فضایی کاملا آزاد و دموکراتیک برگزار میشوند و مردم خود نقش تعیین کننده در سرنوشت خود را دارند. در کشورهای جهان سوم نیز می توان گفت، اگر مردم تعیین کننده سرنوشت خود نیستند حداقل این حاکمان هستند که برای کشور تکلیف تعیین میکنند و رهبران کشورهایشان را معین میکنند.
اما با این حال نمیتوانیم کتمان کنیم که مجموعه انتخابات جهان در هر حالتی بر یکدیگر تاثیر گذار هستند. حال این تاثیر میتواند حداقل یا حداکثر باشد ولی به هیچ وجه خالی از تاثیر نیست. گرچه فضاهای انتخاباتی، فضاهای اجتماعی و نوع تعامل حکومتها، دولتها و مردم همگی در نتایج انتخابات تاثیرگذار هستند.
حال اگر این تاثیر پذیری حداقلی را بپذیریم و بیاییم نگاهی به نقشه جغرافیایی انتخابات جهان بیندازیم به این نکته میرسیم که سال 2009 میتواند سال تغییر دنیا و ادبیات سیاسی جهان باشد. این که این ادبیات چه میتواند باشد و نتایج این تغییرات چه خواهد بود، مقصود این مطلب نیست گرچه در طول این نوشتار شاید خط های فکریای به خواننده داده شود. اما بیشک میتوان گفت، سال 2009 سال تحول در عرصه سیاست جهانی در بسیاری از نقاط جهان به ویژه نقاط کلیدی و اثر گذار در سیاستهای جهانی خواهد بود. سالی که خواه ناخواه منطبق با نیاز جوامع دگرگونیهایی را در عرصههای سیاسی جهان تجربه خواهد کرد. تحولاتی که بیشک متاثر از انتخابات کشورهای بزرگ جهان و تحولات اساسی این نقاط به عنوان نقاط ثقل عرصه جهانی خواهند بود. در این جا به صورت خلاصه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
ایالات متحده امریکا
انتخابات در ایالات متحده آغاز شده است. رئیس جمهوری جدید ابتدای ژانویه 2009 کار خود را رسما در کاخ سفید آغاز میکند. نتایج اولیه و ظواهر امر نشان میدهند، جانشین جورج بوش کسی جز باراک اوباما نیست. اوباما با شعار تغییر و اصلاحات در نظام کلی سیاستهای ایالات متحده پا به عرصه انتخابات گذاشت و توانست شمار بسیاری از رای دهندگان را به سوی خود جلب کند. به عبارت دیگر بیشتر کسانی که نسبت به دولت فعلی امریکا که دیگر روزهای پایانی خود را میگذراند، اعتراض داشتند و دارند رای خود را به باراک اوباما میدهند. این بدین معنا است که مردم به وضعیت موجود اعتراض دارند و با انتخاب اوباما اعتراض خود را نشان میدهند. یعنی این که تغییری در سیاستهای ایالات متحده صورت خواهد گرفت تا آنجا که حداقل نظرات مخالفان وضعیت فعلی حاصل شود. این که اوباما تا چه اندازه به وعدههای خود میتواند جامه عمل بپوشاند یا این که در طول دوران ریاست جمهوریاش تا چه اندازه موفق خواهد بود، موضوع این مقاله نیست. اما به هر حال با آمدن اوباما – حداقل بر اساس گفتههایش – تغییراتی حاصل خواهد شد و این میتواند مقدمه تغییرات دیگری در دیگر نقاط جهان نیز باشد.
اسرائیل
انتخابات اسرائیل در تاریخ 10 فوریه 2009 برگزار میشود. رقبای جدی این انتخابات احزاب کادیما، لیکود و کارگر هستند. البته احزاب تندرویی مانند شاس نیز در این انتخابات حضور دارند اما تا بدین لحظه پیشبینی میشود عمده رقابتها میان احزاب کادیما و لیکود صورت بگیرد. حزب کارگر بر اساس آخرین نظرسنجیها از کمترین شانس نسبت به دو حزب دیگر برای پیروزی اکثریت در انتخابات برخوردار است. اگر روال به همین ترتیب پیش رود، میتوان گفت، حزب کادیما میتواند بیشترین کرسیهای پارلمان اسرائیل - کنست- را تصاحب کند. گرچه احتمالا حزب لیکود دومین برنده انتخابات اسرائیل خواهد بود و تسیپی لیونی رهبر حزب کادیما مجبور خواهد شد که با این حزب ائتلاف کند اما حداقل این است که لیونی سابقه نظامی ندارد و تا کنون رهبری هیچ جنگی را بر عهده نداشته است. این یعنی آن که اسرائیل با آمدن لیونی باز هم از جنگ دور میشود و دایره روانی خود را از برخورد نظامی دور میسازد.
از سوی دیگر لیون زنی است که در میان احزاب جاری در اسرائیل به میانهروی مشهور است و بسیاری او را با هیلاری کلینتون در ایالات متحده مقایسه میکنند. این یعنی تغییر در منش اسرائیل. به هر حال در این رژیم فردی چون نتانیاهو یا شائول موفاز که هر دو سابقه نظامی داشتند و تندرویهایشان حتی در اسرائیل مورد نکوهش بود، بر سر قدرت نمیآید. گرچه هنوز زود است درباره آینده انتخابات اسرائیل پیشبینی کرد ولی به گواه بسیاری از منابع نظرسنجی لیونی را از هم اکنون میتوان برنده انتخابات اسرائیل دانست.
ایران
جمهوری اسلامی ایران از مهمترین کشورهای منطقه است که به واسطه نفوذ و جایگاهی که در منطقه دارد هر گونه تغییری در آن برای مجامع جهانی مهم است. هر چقدر هم که بخواهیم ایران را نسبت به دنیا تافته جدا بافتهای بدانیم به دلیل جایگاهش نمیتوانیم تصور کنیم از تحولات جهانی تاثیرپذیر نخواهد بود. ایران نیز به تبع همین تحولات استراتژی و منش سیاسی خود را مطابق با نیازهای جهانی خود و تحولات دنیا تعریف میکند و مجبور است برای پیشبرد اهداف بین المللی و دیپلماسی خود مطابق با دگرگونیهای جهانی راهکارهای تازه و تعریفهای جدید سیاسی تعریف کند.
انتخابات ریاست جمهوری ایران در تاریخ 22 خرداد 1388 مطابق با 12 ژوئن 2009 برگزار خواهد شد. هنوز زود است درباره انتخابات آتی ایران نظری دهیم. هنوز نامزدهای نهایی انتخابات مشخص نشدهاند و رقبای جدی محمود احمدینژاد رئیس جمهوری ایران مشخص نیستند و به میدان نیامدهاند. اما به هر صورت به دلیل تغییراتی که عرصه دیپلماسی جهانی در ماههای آتی به خود خواهد دید، هر کسی که در ایران به منصب ریاست جمهوری برسد هر کس که باشد چه احمدینژاد چه هر کس دیگری که بخواهد جای او را بگیرد، اگر قصد دارد در عرصه دیپلماسی موفق باشد، نیازمند این است که سیاستهای خود را مطابق با این تحولات پیش ببرد. این یعنی تغییر. تغییر در استراتژی دیلپماسی و عرصه سیاستگذاری خارجی.
آلمان
انتخابات سراسری فدرال آلمان در تاریخ 27 سپتامبر 2009 برگزار خواهد شد. رقیب سرسخت آنجلا مرکل صدر اعظم کنونی آلمان، فرانک والتر اشتانمایر، وزیر امور خارجه کنونی آلمان است. وی از هم اکنون نامزدی خود را در انتخابات سراسری آلمان اعلام کرده است. اشتانمایر از سوی حزب سوسیال دموکرات آلمان رسما به عنوان رقیب آنجلا مرکل رهبر حزب دموکرات مسیحی معرفی شده تا شاهد رقابتی سخت در انتخابات آتی آلمان باشیم.
هنوز نزدیک به یک سال به انتخابات سراسری فدرال آلمان زمان باقی مانده و نمیتوان پیشبینی چندانی از رقابتهای انتخاباتی این کشور کرد. اما با این حال نباید فراموش کنیم که اولا پیروزی آنجلا مرکل در سال 2005 به اندازهای نزدیک به حزب رقیب بود که به سختی موفق به تشکیل دولت جدید این کشور شد. ثانیا وی پس از آن که قدرت را در آلمان در اختیار گرفت، بیدرنگ مواضع سیاست خارجی کشورش را به ایالات متحده و سیاستهای جورج بوش نزدیک کرد که بسیار مورد انتقاد قرار گرفت به گونهای که بسیاری از روزنامهها به وی لقب سگ بوش را دادند.
با استقبال پرشوری که ملت آلمان از باراک اوباما در سفرش به اروپا در دو ماه پیش انجام دادند، میتوان این گونه تصور کرد که مردم آلمان هم به کسی رای خواهند داد که دنبالهروی سیاستهای گذشته کاخ سفید نباشد. چون مرکل بیدرنگ از سیاستهای بوش حمایت میکرد از این رو میتوان گفت که این دنبالهروی شانس پیروزیاش در انتخابات آتی آلمان را کاهش داده است.
علاوه بر آن نظرسنجیها نیز نشان میدهد که موقعیت مرکل در روزهای اخیر سیر نزولی یافته و با آغاز بحران اقتصاد جهانی با وجود این که آلمان نسبت به دیگر کشورهای اقتصاد باز نسبتا ضربات کمتری را متحمل شد، اما با این حال از مقبولیت آنجلا مرکل کاسته است.
ژاپن
انتخابات سراسری ژاپن در سپتامبر 2009 برگزار خواهد شد. بحران اقتصادی ژاپن که میتوان گفت این کشور را در کنار ایالات متحده و تقریبا همزمان با آن برای سومین بار به زانو در آورد، موقعیت حزب حاکم را به شدت متزلزل کرده است. کارشناسان اقتصادی و در حال حاضر اپوزسیون مخالف دولت ژاپن بارها دولتمردان خود را به دلیل پیروی از سیاستهای اقتصادی ایالات متحده نکوهش کرده و معتقدند که همین دنباله روی از سیاستهای ایالات متحده باعث شد تا ژاپن بلافاصله پس از امریکا زمین بخورد و مجددا بحرانهای تلخ دهه 80 و 90 میلادی را تجربه کند. بحرانهایی که دولتهای وقت آن دوران را نیز از پای در آورد.
اکنون بسیاری از تحلیلگران نسبت به اقتصاد ژاپن هشدار میدهند. به طور مثل روزنامه فایننشال تایمز در سرمقاله خود در ابتدای هفته جاری با عنوان ژاپن و بریتانیا در برابر بحران جهانی، هشدار داد که مبادا بیماری اقتصادی ژاپن که در دهههای 80 و 90 میلادی رخ داد و اکنون نیز مجددا دامان آن را گرفته به دیگر نقاط جهان سرایت کند.
از سوی دیگر همان طور که گفته شد، در صورتی که دنیا بخواهد تحول تازهای را تجربه کند، ژاپنیها نیز ناچارند این تجربه را پذیرا باشند حتی اگر این تجربه بخواهد بیشتر اقتصادی باشد. گرچه زمان زیادی تا انتخابات سراسری ژاپن باقی است ولی به گواه تحلیلگران تحول در عمل و شیوه اداره کنونی این کشور حال هر دولت یا حزبی که بر سر کار آید اجتنابناپذیر است.
مکزیک
انتخابات پارلمانی مکزیک در تاریخ پنج جولای 2009 برگزار خواهد شد. جامعه مکزیک به واسطه نزدیکی و مجاورت در ایالات متحده بسیار از سیاستهای امریکا متاثر است. شاید بتوان گفت، هر اتفاقی که در واشنگتن رخ دهد مستقیما در مکزیک نیز اثر خود را خواهد گذاشت.
در انتخابات دوم جولای 2006 انتخابات مکزیک به یک چالش جدی تبدیل شد. رقبا تا چندین روز پس از برگزاری انتخابات حاضر به قبول شکست خود نبودند و این باعث شد تا کشور برای مدت کوتاهی به شدت ملتهب شود. فیلیپ کالدرون از اول دسامبر 2006 به طور رسمی دولت جدید مکزیک را رهبری کرد. وی از جمله افرادی است که تلاش داشته روابط خود را با ایالات متحده بسیار نزدیک نگاه دارد و دولت جورج بوش نیز از وی حمایت کامل میکرد.
کالدرون رهبری حزب راست گرای مکزیک را بر عهده دارد. رقیب وی آندره مانوئل لوپز ابرادور، رهبر حزب تحولخواه دموکرات مکزیک است که یک حزب چپ گرا محسوب میشود و در دور پیش انتخابات ریاست جمهوری رقابت سختی را با فیلیپ کالدرون پشت سر گذاشت. رقابتی که در نهایت به تعبیر خودش پیروزی رقیب را بر وی تحمیل کردند زیرا خود را برنده این انتخابات میدانست.
با روی کار آمدن اوباما و با توجه به رابطه بسیار نزدیکی که فیلیپ کالدرون با بوش داشت، بسیاری از کارشناسان پیشبینی میکنند در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری مکزیک که در سال 2012 برگزار خواهد شد، حزب تحولخواه دموکرات رهبری مکزیک را بر عهده بگیرد. اما قبل از آن همگی برای پیروزی در انتخابات پارلمانی مکزیک که در جولای 2009 برگزار خواهد شد، تلاش میکنند. در آن جا هم ممکن است که وضعیت به نفع فیلیپ کالدرون پیش نرود و احزاب رقیب اکثریت پارلمان را در اختیار بگیرند.
مکزیک در آمریکای جنوبی کشور بسیار مهمی محسوب میشود. بسیاری از کارشناسان امریکای جنوبی این کشور را دروازه ایالات متحده به امریکای جنوبی میدانند. از این رو تحولات آن را بسیار دقیق دنبال میکنند. مکزیک از دهه 90 و پس از آن که روابط اقتصادی و سیاسی خود را با ایالات متحده بیش از پیش مستحکم کرد، تحول عظیم اقتصادی خود را نیز آغاز کرد. به همین دلیل است بسیاری گمان میکنند، تغییر در عرصه سیاسی مکزیک که میتواند متاثر از انتخابات ریاست جمهوری امریکا باشد، بر سیاستهای دیگر کشورهای امریکای لاتین و امریکای جنوبی نیز اثر بگذارد.
بریتانیا
انتخابات سراسری بریتانیا می 2010 خواهد بود. اکنون حزب کارگر به رهبری گوردون براون بر راس کار است. اما همان طور که روزنامههای بریتانیایی مینویسند، نخستوزیر از روزی که به قدرت رسیده تا کنون کمتر روزی خندهای از ته دل بر چهره داشته است. جایگاه گوردون براون به شدت متزلزل شده است. از این رو بسیاری از کارشناسان پیشبینی میکنند، دوران نخستوزیری وی بر بریتانیا پس از سال 2010 ادامه نداشته باشد. بحران شدید اقتصادی، انتقادهای شدیدی که به واسطه جنگ عراق متوجه حزب کارگر شده، جنگ افغانستان که حزب کارگر را به بیکفایتی و سوء مدیریت در آن متهم میکنند، در کنار افزایش شدید نرخ بیکاری، ورشکستگی روز افزون واحدهای کوچک تولیدی و افزایش نرخ بیخانمانها در کشور همگی دست به دست هم دادهاند تا روزگار را برای گوردون براون تلخ کند.
اما جدای از این موارد شکست حزب کارگر در بریتانیا همانند ایالات متحده معنای دیگری نیز دارد. و آن این است که عصر اندیشههای تونی بلر که با اندیشههای جورج بوش گره خورده بود، پایان مییابد. بله نمیتوان پیشبینی کرد که گوردون براون در دور بعدی نخستوزیر نخواهد بود اما به واسطه نبود چهره موثر و عملگرایی چون جورج بوش به عنوان همپیمان مهم در تدوام اندیشههای تونی بلر و خلف آن براون، تحول در عرصه سیاسی بریتانیا نیز اجتنابناپذیر است. اگر اوباما در انتخابات ریاست جمهوری امریکا رئیس جمهوری شود که ظاهرا هم میشود، همپیمانی از نوع حزب کارگر – جمهوریخواه شکسته خواهد شد و این بدان معنا است که تعریفی دیگر در نوع رفتارها و همپیمانیهای جهانی و در اینجا بریتانیا و ایالات متحده به وجود خواهد آمد. زیرا اگر حتی باز هم حزب کارگر در بریتانیا پیروز انتخابات شود چون در آن سوی اقیانوس اطلس همپیمان حزب دموکرات، با رهبری چهرهای چون باراک اوباما است، از این رو آن همپیمانی سابق تکرار نخواهد شد.
کشورهایی که به آنها اشاره شد، شاید مهمترین کشورهایی باشند که در تحولات جهانی تاثیرگذار هستند. در این میان کشورهایی نظیر فرانسه و ایتالیا نیز به مرور مجبورند که تغییر رفتار داده و برای تنها نماندن در عرصه سیاسی جهانی خود را به رهبران جدید کشورهای جهان نزدیک کنند. یعنی این که رفتار تازهای نزدیک به رفتار رهبران جدید در پیش بگیرند. از سوی دیگر میتوان پیشبینی کرد به دلیل تحولی که در همه این انتخابات به وجود خواهد آمد و به تبع آن تحولی که در عرصه سیاست جهانی به وجود میآید، دیگر کشورهای جهان که در اینجا نامی از آنها برده نشد، نیز مجبورند که تن به یک سری تغییرات دهند. کشورهایی نظیر ونزوئلا، مصر، نیکاراگوئه، شیلی، آرژانتین، اسپانیا و ... خواه ناخواه شاهد تحولاتی خواهند بود که ممکن است اداره امور را از زیر دست رهبرانشان خارج کند.
در پایان ذکر نکتهای ضروری است و آن این که نباید تصور کنیم که تصمیم برای تحولات جهانی را یک یا چند فرد همانند اوباما اتخاذ میکنند. چنین چیزی در هیچ منطق و دستگاه عقلی نمیگنجد. اوباما هر قدر هم حرف از تغییر بزند تنها در مواردی محدود و در چارچوبی مشخص توان تغییر دارد. اگر نظری به حرفهای اوباما بیاندازیم به وضوح میبینیم که از زمانی که رقابتهای انتخاباتی خود را آغاز کرده تا بدین مرحله از رقابتها تا چه اندازه حرفهای خود را تعدیل کرده یا بسیاری از سخنان خود را پس گرفته یا دیگر سراغ بسیاری از گفتههایش نرفته است.
مثلا در مورد بحران خاورمیانه و گفت و گوهای اعراب و اسرائیل اگر بخواهیم آن را در ظرف حرفهای اوباما مورد ارزیابی قرار دهیم باید نتیجه بگیریم که تحولی عظیم در نوع روابط اعراب و اسرائیل در راه است، اما حقیقت میگوید که این طور نیست. حرفهای ژوزف بایدن، معاون اوباما موید این حرف است. وی در یکی از سخنرانیهای اخیر خود نسبت به سیاستهای بوش در تعامل با گفت و گوهای صلح اسرائیل و فلسطین انتقاد کرد و به دلیل این که بوش در برخی موارد جانب سیاستهای اسرائیل را نگرفته و حتی با فلسطینیها علیه اسرائیل شده، وی را مورد نکوهش قرار داد. بایدن تاکید کرد، سیاست ایالات متحده همواره همان سیاست اسرائیل بوده و در آن هیچ خللی نباید ایجاد شود. وی در نهایت به حاضران در سخنرانیش گفت: «به حرفهای اوباما چندان توجه نکنید استراتژی اصلی این است که ما باید شدیدتر از گذشته از سیاستهای اسرائیل در تمام موارد به ویژه در برابر اعراب حمایت کنیم.»
نظر شما :