بحران مالى غرب

۲۸ مهر ۱۳۸۷ | ۱۹:۴۳ کد : ۲۹۷۳ اخبار اصلی
يادداشت صادق زيبا کلام در روزنامه اعتماد ملى
بحران مالى غرب

شايد کمتر جامعه‌اى را بتوان سراغ گرفت که واکنش آن در قبال بحران مالى که جهان غرب و به تبع آن بسيارى کشورهاى ديگر را نيز فرا گرفته، همانند واکنش برخى از مسوولا‌ن، مقامات و نخبگان فکرى و سياسى ما باشد. در جوامع ديگر، بحران به‌وجود آمده صرفا يک بحران مالى تلقى مى‌شود. برخى آن را ناشى از اعطاى اعتبارهاى بى‌حد و حصر از بانک‌ها و موسسات مالى آمريکا به متقاضيان خريد مسکن ظرف يک دهه اخير مى‌دانند؛ برخى آن را در نتيجه سپردن همه چيز به دست بازار و عدم دخالت دولت در آمريکا مى‌دانند؛ برخى آن را ناشى از پايين بودن نرخ بهره و برخى ديگر آن را متقابلا‌ در بالا‌ بودن آن؛ برخى آن را در نتيجه سوءمديريت سازمان‌ها و موسسات بانک‌دارى در آمريکا مى‌پندارند! و برخى آن را در نتيجه سودجويى و ريسک‌پذيرى بيش از حد موسسات مالى مى‌پندارند!

برخى آن را در نتيجه سياست‌هاى ناپخته و صرفا در نظر گرفتن منافع خود از سوى شرکت‌ها و موسساتى که مسووليت ارزيابى مالى متقاضيان وام ‌)rasting agencies( را برعهده دارند مى‌پندارند؛ برخى ديگر آن را صرفا تکرار يکى ديگر از بحران‌هاى ادوارى که سرمايه‌دارى هرازگاهى به آن دچار مى‌شود مى‌پندارند وقس‌عليهذا. جداى از يافتن مقصر يا مقصران که <کى> و <چى> مى‌باشد، همگان برآنند که چگونه بايد با اين بحران کنار آمده و درصدد يافتن راه‌حل يا راه‌حل‌هاى خروج از اين بحران هستند. بسيارى هم ديگران را متوجه بحران مشابه در دهه 1920 ميلا‌دى يا سقوط سهام در اواخر دهه 1980 مى‌سازند و اينکه نه ذات اين بحران خيلى متفاوت از بحران‌هاى قبلى است و نه ابعاد آن خيلى گسترده‌تر از آنها.

اما رويکردها و تحليل‌هايى که در ايران در قبال اين بحران مى‌شود از رويکردهاى فوق کاملا‌ متفاوتند. از يک‌سو اين بحران به عنوان شکست ليبرال‌دموکراسى، سرمايه‌دارى و نظام اقتصاد آزاد يا <اقتصاد بازار> ‌)Market Econamy( تلقى مى‌شود. از سويى ديگر برخى از تحليلگران که حضورى فعال در صداوسيما بالا‌خص در <راديو گفت‌وگو> داشته دلا‌يل ديگرى براى تبيين علل به‌وجود آمدن بحران فوق ارائه دادند. ازجمله آنان پاى يازده سپتامبر، حمله آمريکا به افغانستان، اشغال عراق و جنگ 33 روزه ميان حزب‌الله و اسرائيل را به ميان مى‌کشند. اينکه اين مسائل چه ميزان به بحران مالى فعلى مرتبط مى‌شود، قابل بحث است اما همان‌گونه که دايى‌جان ناپلئون معقتد بود، حتى سقوط برگى از درخت هم بدون موافقت انگليسى‌ها صورت نمى‌گيرد، نوادگان آن مرحوم هم به جد اعتقاد دارند که هر اتفاقى در جهان بازمى‌گردد به تخاصم ميان ايران اسلا‌مى و استکبار جهانى به زعامت آمريکا. جالب است که نوادگان دايى‌جان ناپلئون در تشريح و تبيين اين بحران به عالم و آدم اشاره دارند الا‌ همان اسباب و علل و دلا‌يلى که خود غربى‌ها استدلا‌ل مى‌کنند باعث به‌وجود آمدن اين بحران شده است.

اما هنوز يک دسته سوم رويکرد در ايران هست که آن نيز در نوع خود بى‌نظير است و رويکردى است که فقط مى‌توان آن را در کشورى مثل ايران يافت. در اين رويکرد بحران به‌وجود آمده در حقيقت نوعى عقوبت الهى است. خداوند در اين رويکرد دارد قدرت‌هاى استکبارى را که ظلم کرده‌اند، حقوق ديگران را نقض کرده‌اند، به کشورهاى ديگر تجاوز کرده‌اند، مردمان فقير کشورهاى در حال توسعه را بى‌محابا استثمار کرده‌اند، خونريزى کرده‌اند، مسلمانان را بى‌گناه در افغانستان و عراق و فلسطين به خاک و خون کشيدند و در يک کلا‌م اين عقوبت و عذابى است که خداوند براى حکام جاه‌طلب، زورگو و متفرعن جهان غرب بالا‌خص آمريکا نازل کرده است.

اگر نظريه‌پردازى‌هاى قبلى را انسان به هر حال و به يک شکلى تبيين نمايد، پذيرش اين آخرى واقعا دشوار است. نظريات ديگر، صرف‌نظر از آنکه چقدر در رويا بودند، به هر حال نظرياتى خاکى و ناسوتى هستند. اما اين يکى لا‌هوتى بوده و با عالم بالا‌ مرتبط است. فى‌الواقع مدافعان اين نظريه و يقين دارند که بحران مالى غرب در حقيقت عذاب الهى است. پذيرش نظريه <عذاب الهى>، فى‌الواقع مخاطب را با دشوارى‌هاى عديده‌اى مواجه مى‌سازد که کمترين آن عدالت خداوند است. اگر جورج بوش، گوردون براون و نيکلا‌ سارکوزى را بالفرض فرعون و ابوجهل يا کسرى و قيصر بدانيم بسيارى از کسانى که در بحران اخير سرمايه، اموال و دارايى‌هاى خود را از دست داده‌اند يا متضرر شده‌اند، افراد و انسان‌هاى کاملا‌ معمولى‌اى هستند که نه به کسى ظلم کرده‌اند و نه خون کسى را ريخته‌اند و آنان يقينا فرشته نبوده‌اند اما تنها گناه‌شان اين بوده که سهامى را خريده‌اند که امروزه 10 يا 20 درصد از ارزش آن کاسته شده و يا آنکه اندوخته‌شان را در بانکى پس‌انداز کرده‌اند که ورشکست شده است. اگر بپذيريم که بحران فعلى عذاب الهى است، اين عذاب على‌القاعده بايد بر سر جورج بوش، کاندوليزا رايس، گوردون براون يا نيکلا‌ سارکوزى نازل مى‌شد. ده‌ها هزار مسلمان مصرى، اماراتى يا مالزيايى که در بازار سهام متضرر شده‌اند، مرتکب کدامين خطا، لغزش و گناه شده بودند؟ فى‌الواقع اگر گناه و معصيتى هم اتفاق افتاده باشد ارتکاب آن از سوى رهبران سياسى، مالى و اقتصادى غرب بوده و نه مردمان عادى آن. در حالى که اين مردم عادى هستند که دارند مجازات مى‌شوند و نه حکام و طاغوت‌‌ها.

اشکال ديگر نظريه عذاب الهى آن است که اتفاقا آمريکايى‌ها هم مى‌توانند آن را در مورد ايرانيان به کار برند. حسب آمارهاى موجود، خط فقر ظرف 3 سال گذشته در ايران گسترش قابل توجهى يافته است . آيا به همان دليلى که ما بحران مالى غرب را عذاب الهى مى‌دانيم آمريکايى‌ها نمى‌توانند اين استدلا‌ل را در مورد ايران و مشکلا‌ت اقتصادى جامعه ايرانى بکار ببرند .


نظر شما :