مشابه آنچه در بحران اخیر اقتصادی امریکا افتاد برای ایران هم می افتد
مشکل اصلى اقتصاد ایران سوء مدیریت است نه چیز دیگر
بحران اقتصادى امريکا، تاثیر آن بر ایران و تحولات اقتصادی ایران محور گفت و گوی دیپلماسی ایرانی با سعید لیلاز کارشناس مسائل اقتصادی است که در ادامه میخوانید.
بحران مالی که هفته پیش در ایالات متحده امریکا به وجود آمد و اقتصاد جهانی را تحت تاثیر قرار داد، در حقیقت نتیجه و ماحصل چه اتفاقاتی است؟
ببینید اقتصاد امریکا در سی چهل سال اخیر به خصوص بعد از این که رابطه دلار و طلا قطع شده، یعنی از اوایل دهه 1970 میلادی، دچار کسری بودجه های عظیم در دولت امریکا شده است. کسری بودجه هایی که گاه تا 400 یا 500 میلیارد دلار در هر سال میرسد. و این کسری بودجهها چون دائما ادامه داشته هر سال بدهی دولت امریکا را به اقتصاد امریکا از طریق فروش اوراق قرضه بیشتر کرده است. و همین طور واردات امریکا بیش از صادراتش در تمام این سالها بوده به گونهای که در حال حاضر امریکا حدود 800 میلیارد دلار کسری طراز پرداخت بازرگانی در سال دارد. تمام اینها نشان میدهد که اقتصاد امریکا در واقع بسیار بسیار بیش از ظرفیتی که دارد در حال هزینه کردن است و پول چاپ میکند. یعنی در واقع ورود دلار به بازار پولی امریکا بسیار بسیار بیشتر از ظرفیت جذبش بوده به گونهای که قیمت دلار دائما در حال کاهش بوده است. من به یاد میآورم تا پیش از انقلاب اسلامی هر 250 ین ژاپن در حدود یک دلار بود در حالی که الآن تقریبا هر یکصد تا 110 ین ژاپن معادل یک دلار است.
همین اتفاق در مورد یورو نیز افتاده است. وقتی که پول واحد اروپایی تشکیل شد نسبت به الآن تقریبا نسبت به دلار 50 درصد کاهش پیدا کرده است. این نشان میدهد که اقتصاد امریکا تحت فشار سیاستهای پولی این کشور قرار دارد و در عین حال دولت امریکا به دلیل هزینههای بسیار سنگینی که دارد مجبور است که این وضعیت را ادامه بدهد. به خصوص ماجرای 11 سپتامبر به کسری بودجه ایالات متحده امریکا دامن زد در حالی که دولت بیل کلینتون موافق شده بود در سالهای آخر دولتش کسری بودجه دولت امریکا را تبدیل به مازاد بودجه بکند. از 11 سپتامبر به بعد یعنی در تمام 7، 8 سال گذشته مجددا دولت امریکا با کسری بودجه مواجه بوده و این وضعیت ادامه داشته. به هر حال در یک کلام بحران اقتصادی موجود امریکا از یک طرف حاصل تغییرات عمیق و شدید در موازنه پولی میان ایالات متحده با اروپا، چین و ژاپن است و از طرف دیگر تغییر قدرت اقتصادی یا تضعیف قدرت اقتصادی امریکا در برابر بقیه اقتصاد جهان است.
کارشناسان در مطبوعات خارجی تاکید بر این مهم داشتند که زمینههای این بحران مشاهده میشده ولی از آنجا که تصور میکردند خود بازار میتواند این بحران را حل بکند نسبت به آن بیاعتنا بودند. (تحلیلی که روزنامه ایندیپندنت در این زمینه ارائه کرده بود) به اعتقاد آنها این بیاعتنایی موجب شده که وضعیت به این جا کشیده شود. آیا شما هم با این نظر موافقید؟
ببینید در وهله اول من در باره عمق و ماهیت بحران فکر میکنم نباید زیاد اغراق کنیم. واقعیت این است که در همین هفته اخیر پس از یک سقوط خیلی شدید در قیمت سهام در بازار بورس نیویورک مجددا یک افزایش چشمگیر در این بازار اتفاق افتاد و همین طور به نظر میرسد که پدیده ورشکستگی که الآن شما شاهد آن هستید به ویژه در بازار مسکن و مالی امریکا این در نوع خود صد در صد پدیده منفیای نیست. ورشکستگی بخشی از ذات یک اقتصاد آزاد است و میتواند در اقتصادها وجود داشته باشد و ادامه داشته باشد بدون این که ضربه اساسی به کل پیکر اقتصاد امریکا بزند. این را هم باید بگویم که اقتصاد امریکا به اندازهای بزرگ است که به نظر من قادر است این بحرانها را از سر بگذراند و در واقع چون تقریبا 30 درصد تولید ناخالص داخلی جهان در ایالات متحده صورت میگیرد ولی پول امریکا قدرت و فراگیری پیش از این دارد، اقتصاد امریکا قادر به هضم و جذب این بحرانها خواهد بود.
اما یک نکتهای که مسلم است این است که در مجموع و ظرف نیم قرن اخیر سهم امریکا در تولید ثروت جهان با سرعت بسیار بسیار اندک رو به کاهش بوده. این روند کلانی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. هم کسری بودجه و هم کسری طراز بازرگانی امریکا اتفاقاتی است که در دراز مدت و تا ابد نمیتواند ادامه داشته باشد. در واقع منجر به تضعیف روز افزون دلار شده همان طور که من مثلهای عینی و عملی آن را زدم. خود این تضعیف روز افزون دلار اقتصاد امریکا و در واقع قدرت رقابت اقتصاد امریکا را در سطح بینالمللی کاهش خواهد داد، گرچه تبعات مثبتی هم برای خود میتواند داشته باشد.
بانک برادران لمن با آن عظمتش در طول 134 سال عمر خود با آن سابقهای که داشت توانسته بود از بحرانهای بزرگ و سنگینی عبور کند. چطور شد اکنون این بانک در وضعیت فعلی نتوانست از پس چنین بحرانی بر بیاید؟
برای بررسی بانک لمن برادرز یا برادران لمن باید به صورتهای مالی آن بانک مراجعه کنیم. اما من تصور میکنم از آنجا که بحران اقتصادی امریکا بر روی بخش مسکن این کشور متمرکز شده است تمام بانکهایی که بیش از حد سبد وامهای خود را روی وامهای مسکن گذاشته بودند آسیبهای بسیار جدی دیدند. این یک درس بزرگ به خصوص برای اقتصاد ایران است که ممکن است با یک پدیدهای شبیه به این رو به رو شده باشد یا در آینده رو به رو شود. میدانید که بحران بدهیهای معوقه دقیقا بحرانی است که الآن در اقتصاد ایران در اقتصاد بانکهای ایران هم اتفاق افتاده است. منتها چون در ایران ما اجازه نمیدهیم پدیده ورشکستگی اتفاق بیفتد، هیچ وقت بانکها اعلام ورشکستگی نمیکنند. وگرنه ما بانکی در ایران داریم که 15 درصد کل مطالباتش که نزدیک به کل سرمایهاش میشود مطالبات معوقه از مردم است. این اتفاق در هر جای دیگری از اقتصاد آزاد بیفتد مانند بانک برادران لمن منجر به ورشکستگی میشود. اما در ایران نشده است. من میخواهم بگویم احتمالا علت اصلی ورشکستگی این بانک تمرکز بیش از حدش روی وامهای مسکن بوده که بعد از آن که فروپاشی بازار مسکن امریکا شروع شد آسیب بسیار بسیار جدی به تمام بانکها و موسساتی که در واقع این پدیده را در مرکز وام خودشان قرار داده بودند، وارد کرد.
روزنامه فایننشال تایمز در سرمقاله خود به تاریخ 20 سپتامبر، اشاره کرده بود که دخالت امریکا برای حل بحران مالی نشان داد که بازار آزاد با وجود این که تلاش میکند از دولت دور باشد ولی همچنان نیازمند حضور دولت است. این روزنامه سپس نتیجه میگیرد که اعتماد به دولت بسیار قابل اطمینانتر است تا به بازار آزاد. نظر شما در این زمینه چیست؟
ببینید ما راجع به این پدیدهها نباید دچار افراط و تفریط بشویم. واقعیت این است که آدام اسمیت معتقد به بازار آزاد بود ولی بعد از این که بحران 1929، 1933 پدید آمد تحت توجهات تئوریهای جان مینار کینز دنیا به یک نقطه تعادل رسیده است. افراط یا تفریط در هر کدام از این دو حوزه زیانهای بسیار بسیار بزرگ خودش را به دنبال خواهد داشت. من فکر میکنم این که بازار آزاد به پدیدهای به اسم دولت احتیاج دارد جزء بدیهیات است. یعنی این چیزی نیست که ما بخواهیم از تحولات اخیر امریکا و دخالتهای دولت امریکا در این بازار چنین نتیجهای بگیریم. این نتیجهای است که از قبل از جنگ جهانی دوم به این طرف اتفاق افتاده. اما در همین پدیده دولت هم نبایستی اغراق و افراط کرد. من میدانم که دخالت بیش از حد دولت، زیانهای آن بسیار بسیار بیشتر از سودی است که میتواند برای اقتصاد ملی داشته باشد و همین طور برای اقتصاد گردانها.
بحران مالی غرب تاثیر مستقیمی بر بازار کشورهای حاشیه خلیج فارس هم گذاشت. آیا کشورهای حاشیه خلیج فارس امروزه تا این اندازه تحت تاثیر اقتصاد جهانی قرار گرفتهاند؟
بله این چیز عجیبی نیست. اقتصادهای بسیار بزرگ اقتصادهای کوچک را تحت تاثیر قرار میدهند. تحت تاثیر قرار نگرفتن اقتصادهای کوچک در اثر این بحرانها نکته مثتبتی نیست و چیزی نیست که به آن افتخار کرد. این نشان دهنده درجه پایین ادغام اقتصادها در دنیا و در واقع انزوای اقتصادهایی است که با اقتصاد جهان مرتبط نیستند. وقتی ما از مزایای رونق اقتصادی امریکا سود نبریم این طبیعی است که ضررها و زیانهای این اقتصادها هم تحمل نخواهیم کرد. اما این را هم بگویم که بر روی اقتصاد ایران هم این بحران اثر جدی میگذارد. یعنی چیزی نیست که تنها نصیب کشورهای جنوبی حاشیه خلیج فارس شده است و ایران از آن برکنار خواهد ماند.
این بحران بر ایران چگونه اثر خواهد گذاشت؟ در حالی که ما ارتباط تنگاتنگی با اقتصاد جهانی نداریم. بورس ما به بورس جهانی وصل نیست و بانکهایمان نیز ارتباط چندانی با بانکهای جهانی و بینالمللی ندارند.
همین که قیمت جهانی نفت خام بیش از یک سوم ارزش خودش را ظرف حدود دو ماه از دست داده این نشان دهنده عمق وابستگی ایران به نفت و از طریق نفت به اقتصاد جهانی است. اتفاقا در سه چهار سال گذشته وابستگی اقتصاد ایران به جهان بیش از دو برابر شده است. و از آنجا که ما تک محصولی هستیم این وابستگی خیلی ضربهپذریش بیشتر از کشورهای دیگر خواهد بود. چه کشورهای حاشیه خلیج فارس و چه ایران اگر اقتصادشان به نفت و درآمدهای نفتی بیش از اندازه وابسته باشد مثل آن چیزی که در مورد ایران میبینیم فوق العاده پدیده خطرناکی است و در واقع نشان میدهد که ما تا چه اندازه آسیبپذیریم. اگر همین الآن قیمت نفت به زیر 72 دلار در هر بشکه کاهش پیدا کند ما دچار کسری بودجه ارزی خواهیم شد. و بحرانهای بسیار عجیب و غریبی دامن اقتصاد ما را به دلیل وابستگی ایران به وارادات سالانه 80 تا 85 میلیارد دلار کالا و خدمات خواهد گرفت. چه آسیبپذیری و وابستگی از این بیشتر.
در گفت و گوی قبلی که با شما داشتم گفتید که بحث هستهای ایران و نوسانات دلار با ارزهای دیگر تاثیر مستقیم بر قیمت نفت میگذارد و بنا به وسعت بحران قیمت نفت را افزایش خواهد داد. الآن اما چنین اتفاقی رخ نداد. گزارش آقای البرادعی منتشر شد تنشهای ایران با غرب افزایش یافت اما بر قیمت نفت تاثیر زیادی نگذاشت.
من در همان مصاحبه گفتم به طور کل سه عامل اصلی بر نوسانات قیمت نفت اثر میگذارند که مهمترین آن عرضه و تقاضا است. همان چیزی است که شما از آن به عنوان کاهش تقاضای نفت در امریکا و اروپا به خاطر کاهش تولید ملیشان میبینید. از آن دو عامل دیگر به خصوص عامل سیاسی بیشتر عوامل روانی هستند و اولویت مهمی را ندارند. باز عامل کاهش و افزایش قیمت دلار عامل مهمتری است. من میخواهم بگویم از این سه عامل اکنون دو عامل آن به زیان قیمت نفت در حال انجام است و فقط عامل سوم است که امکان دارد به سود افزایش قیمت نفت باشد.
تحولات اخیر به معنای شدت گرفتن بحران نیست. یادتان باشد به هر دلیلی یا به دلیل احتمال مذاکرات پنهانی ایران و امریکا یا به دلیل بحران گرجستان یا به دلیل این که غرب متوجه شده است ایران هنوز تا هستهای شدن فاصله دارد و تحریمهای اقتصادی اثرات خود را بر اقتصاد ایران میگذارد الآن بحران هستهای ایران به التهابات و شدت سه چهار ماه اخیر نیست. یعنی ما اکنون در لبه پرتگاه برخورد نظامی قطعا قرار نداریم. این است که من تصور میکنم حتی این عامل سوم به سود کاهش قیمت نفت اقدام میکند نه به زیان آن.
با توجه به این که درباره تاثیرات اقتصاد جهانی بر اقتصاد ایران صحبت کردیم و با توجه به برنامهها و سیاستهایی که قرار است دولت آقای احمدینژاد در زمینههای اقتصادی در پیش بگیرد، آیا پیش بینی میکنید حداقل تا آخر امسال وضعیت اقتصادی ما بحرانیتر شود؟
ببینید ریشه بحران اقتصادی که الآن ایران با این رو به رو است که من بر روی آن نام بحران نمیگذارم و میگویم مشکلات چون ما با بحران قاصله داریم. ریشه این مشکلات در داخل کشور و در سیاستهای اقتصادی دولت است. هنوز عنصر قیمت نفت یا تحریمها یا شدت گرفتن مناقشه هستهای میان ایران و ایالات متحده تاثیر اصلی و اساسی روی اقتصاد ایران وارد نمیکند. من معتقدم که اقتصاد ایران کشته سوء مدیریت است و نه چیز دیگری. خود مدیران ارشد اقتصاد خیلی مایلند که به دنیا و به ایرانیها القا کنند که قیمت نفت یا تنشهای سیاسی و تحریم میتواند عنصر اصلی باشد اما من به چنین مقولههایی اعتقاد ندارم. من معتقدم اصلیترین عاملی که اقتصاد ایران را دچار مشکل کرده در حال حاضر سوء مدیریت مدیرانش است.
نظر شما :