چرا مقاومت لبنان، آلمان را انتخاب کرد؟

۳۱ شهریور ۱۳۸۷ | ۰۲:۱۳ کد : ۲۷۴۵ اخبار اصلی
نویسنده خبر: دکتر نسیم الخورى
يادداشت دکتر نسيم الخورى مرد علمى سال ۲۰۰۷ آلمان و مدیر مسئول سابقه مجله المستقبل برای سایت دیپلماسی ایرانی.
چرا مقاومت لبنان، آلمان را انتخاب کرد؟

چرا هنگامی که اسرائیل و مقاومت لبنان به تبادل اسیر می­پردازند، آلمان به عنوان میانجی انتخاب می­شود؟ چرا پای کشورهای دیگر به میان نمی­آید؟ چرا دو طرف به سراغ کشورهایی نظیر فرانسه، ایتالیا و اسپانیا و غیره نمی­روند؟

 

از لحاظ استراتژیک و همراهی شاید آلمان تنها کشوری در منطقه باشد که برای کشورهای خاورمیانه قابل اعتمادتر است. آلمان بر عکس بسیاری از کشورها تنها کشوری است که در برقراری رابطه با کشورهای منطقه از اسرائیل گرفته تا دیگر کشورها چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح بدون محدودیت رابطه برقرار کرده و حزب الله را به تنهایی یک کشور تصور کرده است. حزب الله با آلمان به مثابه کشوری برخورد کرده که در روابط کشورهای اروپایی مدیترانه­ای بیشترین صلاحیت را برای برقراری رابطه با آن داشته و پذیرفته آن کشور را به عنوان واسط خود با اسرائیل قرار دهد. گرچه در همین نوع رابطه نیز ملاحظاتی را رعایت کرده است.

 

1- حزب الله به‌خوبی با قدرت و با عزت و کرامت می­داند که هنگامی که پیروز مقاومت شد اگر آلمان به آن تبریک نگفت یا از آن حمایت نکرد، حداقل سکوت اختیار کرد و به اسرای حزب­الله، لبنان و به طور کل عرب احترام گذارد و پذیرفت آنها را در چارچوب حقوق بشر مبادله کند.

 

تبادل اسیر میان حزب الله و دشمن صهیونیستی توانست به سلامتی به پایان برسد و در روابط اعراب با دنیا همانند سال 2004 و 2008 اثرات مثبتی بگذارد. همان گونه که مقاومت در پیروزی در برابر اسرائیل باعث سرافرازی عرب و جهان و گروه­های فلسطینی شد به گونه­ای که از آن تاریخ به بعد با افتخار سر خود را به بالا می­گرفتند و در پایتخت­های جهان با اطمینان قدم بر می‌داشتند. پیروزی که نصیب حزب­الله شد قدرتی را به آنها داد که باعث ترس عوامل مدافع صهیونیست از عملیات ناگهانی آنها می­شد و اینها را به صورت سری نیز به اطلاعشان می­رساندند. تا پیش از این هیچ کشور عربی نتوانسته بود این چنین در برابر اسرائیل مقاومت کند و آن را شکست دهد. و در حقیقت آن چه در لبنان شاهد آن بودیم که برای مقاومت سنگ اندازی می­کردند در حقیقت رشکی بود که بر پیروزی مقاومت می­بردند و تلاش می­کردند با تخریب چهره­های سیاسی بذر فتنه و کینه را در لبنان بکارند تا از اهمیت و پیروزی مقاومت کاسته شود.  

 

2- پیش از این اسرائیل با پیروزی بر اعراب همانند خروس قوی مغروری شده بود که مورد نوازش غرب قرار می­گرفت که با ناز و کرشمه بر روی زمین قدم می­زد و بال­هایش را در آسمان می­افراشت و دائما باران بمب و خمپاره و کشتار را بر سر اعراب و فلسطین و لبنان گسیل می­داشت. هیچ چیز را احساس نمی­کرد و با اعتماد به قدرت سلبی وحشی­گرانه­اش آزادانه حقوق بشر و قوانین بین­المللی را در برابر سکوت آنان نقض می­کرد. اما این بار برای نخستین بار در دنیای عرب حزب الله توانست بر این قدرت خودشیفته پیروز شود و اعتراف به این پیروزی را بر کشورهای غربی و حتی اسرائیل نیز تحمیل کند.

 

3- اما در این میان آلمان خلف اروپا و به ویژه فرانسه، همانند سوریه که خلف اعراب و پان­عربیسم است، تنها کشوری بود که هنگامی که دروازه­های جهانی به سوی مقاومت و حزب­الله بسته شد از این کار امتناع کرد و هم زمان که دیگران بر روی پشت بام­های خود به فکر تغییر و تخریب تاکتیک سیاسی لبنان بودند، مصرانه و پر شور با حزب الله گفت و گو کرد. تمدن جهانی و فراتر از مرزهای خودی آلمان این امکان را به آن داد که با استفاده از پشتوانه فکری و فلسفی خود درهای بسته شده به روی خود را بر خلاف دیگر کشورهای اروپایی بگشاید و از لاک تحمیلی که امریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم بر آن پوشانده بود، خارج شود و حرکتی تازه و مبتکرانه در خاورمیانه انجام دهد.

 

در این جا بد نیست به نظریه­ای درباره روابط افراد و ملت­ها به طور مختصر اشاره کنم و آن این که ضعیفان همواره ناخواسته تحت تاثیر قدرت­های قوی قرار گرفته­اند. اگر به پوشش سیاسی، سلوک، فکر، اندیشه و بازیگری سیاسی آلمان بنگریم و در این میان به نقاط اشتراک این کشور با حزب الله در برابر قدرت­های برتر جهانی و منطقه­ای دقیق شویم، بهتر می­توانیم رابطه قدرت میان حزب الله و لبنان و آلمان را دریابیم.

 

در مقابل هر کس به سلوک و راه و روش نظامی اسرائیل بنگرد و به آن به عنوان مبدا قدرت علاقه نشان دهد در برابر خود تاریخ مشابهی را می­بیند که در نهایت به نازیسم و فاشیسم ختم می­شود. در اسرائیل گروه­های اسرائیلی و فرقه­های یهودی همواره بر این نکته پافشاری می­کنند که غیر یهودی باید از بدو تولد از خانواده­اش جدا شود تا اصل و نسب آن به دست فراموشی سپرده شود. در حالی که این قانون برای شهروند اسرائیلی جاری نیست. در اسرائیل هر نظامی اسرائیلی باید خانواده و رضایت آن را جلب کند تا به عضویت ارتش در آید. زیرا به اعتقاد یهودی­های اسرائیلی پدر و مادر یک سرباز باید از آینده فرزند خود خبر داشته باشد، با آن همراه باشد و دقیقا بداند فرزندش در ارتش حتی اگر بمیرد و قرنها از مرگش بگذارد، چه می­کند. آنها باید به طور واقعی و نه تصنعی به فرزندشان افتخار کنند تا مبادا ارتش بی­هویت شود و از قدرت معنوی تهی بماند. در حالی که چنین کاری برای اعراب ممنوع است و اعراب از  کمترین حقوق شهروندی در اسرائیل برخوردار نیستند.

 

اعراب به ویژه فلسطینیان و لبنانی­ها قبل از آن که در نهایت به سلاح متوسل شوند، مدت زمان طولانی به انتظار نشستند تا شاید دشمنی صهیونیست­ها روزی پایان یابد، آنچه که باعث شد اعراب مجور به استفاده از سلاح شوند و راه توسل به زور را در پیش بگیرند چیزی جز خواستن حق و حقوقشان نبود. در حالی که در برابر این خواسته به حق خود دو موضوع مهم را پیش روی خود دیدند، اول تلاش غرب به حمایت بی­شائبه از اسرائیل و تلاش برای به محاصره در آوردن مقاومت و دوم آسانگیری در استفاده از پرونده­های مورد منازعه برای تحریف از راه اصلی. موضوع آخر از آن بابت برای اعراب مهم است که آنها خود را در افق امور داخلی و تمدن خود مشاهده می­کنند که نمونه آن را در فلسطین، لبنان و عراق به وضوح بارها دیده­ایم.

 

در این جا دوباره پرسش خود را تکرار می­کنیم، چرا آلمان؟ برای این که آلمان نظریه گفت و گو و ایجاد پل تفاهم میان خود و کشورهای اتحادیه اروپا را به طور کامل در خود جمع کرد و میزبانی بسیاری از نشست­های مشورتی بزرگ و مهم بر اساس استراتژی گفت و گوی آلمانی با هدف گسترش اتحادیه اورپا و نفوذ آن از سال 2000 تا کنون بوده است. از سال 2002 آلمان تلاش کرد با حضور در کنفرانس فوریه در قاهره روابط خود را با دنیای عرب بدون هیچ محدودیتی گسترش دهد و تا بدان جا پیش رود که در اکتبر همان سال میزبان کنفرانس گفت و گوی اروپا و جهان اسلام شود. پس از آن گفت و گوی ترکیه و خاورمیانه را حاضر شد و در سال 2003 در کنفرانس چین بر ارجحیت گفت و گوی سیاسی بر نیروی نظامی قویا تاکید کرد و آن را به نتیجه مطلوب رساند.

 

آلمان همچنین تلاش کرد، درکی مطابق با استراتژی سوریه از آینده لبنان داشته باشد، همچنین تلاش کرد، معادله سوریه، آلمان، فرانسه، اسرائیل به علاوه لبنان و مقاومت را درک کند و علی رغم اختلاف­های موجود، میان اختلاف­ها و دشمنی­ها تصور سیاسی مثبتی قرار دهد.

 

غیر از این توصیفی نیست که بتوان از طریق آن آینده استراتژی منطقه و آلمان را بدون لبنان و سوریه مورد بررسی قرار داد. استراتژی­ای که در خود سوریه، لبنان، اروپا و دنیای حاشیه مدیترانه به طور کل با­شد و تعبیر دروازه آلمانی را برای ما تداعی ­کند.          

دکتر نسیم الخورى

نویسنده خبر


نظر شما :