دیپلماسی خیرخواهانه سفیر ایران در قبال خداپرستان آمریکای لاتین
هفته گذشته اکبر اسماعيلپور سفير ايران در نيکاراگوئه گفتگویی با خبرگزاری فارس درباره ويژگىهاى روابط ايران با کشورهاى آن منطقه انجام داد که از فحوای آن می توان درس ها و عبرت های زیادی گرفت.
سیاست خارجی ایران در آمریکای لاتین و مناسبات انقلابی محور با دولت های ونزوئلا و بولیوی و نیکاراگوا یکی از اصول دولت نهم جمهوری اسلامی ایران بوده است. هفته گذشته اکبر اسماعيلپور سفير ايران در نيکاراگوئه، گفتگویی با خبرگزاری فارس درباره ويژگىهاى روابط ايران با کشورهاى آن منطقه انجام داد که از فحوای آن می توان درس ها و عبرت های زیادی گرفت.
اصولگرا در دیپلماسی
یکی از محورهایی که اسماعیل پور سفیر ایران در نیکاراگوا بر آن تاکید دارد، نگاه انقلابی به دیپلماسی و اصول و ارزش خواندن این نوع نگرش در سیاست خارجی است؛ نکته ای که در آغازین سال های انقلاب و همزمانی آن با دوران جنگ سرد کسی خرده ای بر آن نمی گرفت و آن را برآمده از مکتب انقلاب برمی شمرد.
سفیر ایران با بیان اینکه "آقای چاوز جای جای صحبت ها و حرکت هایشان نشان از یک انقلاب دارد" انتقاد وارده بر مناسبات اصول گرایانه دولت نهم با دول آمریکای لاتین را با دینی خواندن رهبران این کشورها پاسخ می گوید و می افزاید: "اگر چه حالا بحث سوسياليسم قرن 21 مىشود اگر چه برخىها هم از سر توطئه مىگويند اينها مىخواهند دوباره طبق مارکسيسم و کمونيسم در قالب سوسياليسم عمل بکنند ولى اين نيست، آقاى چاوز، آقاى اورتگا، آقاى اوو مورالس، آقاى رافائل کوئرا آقاى فيدل کاسترو - اگرچه رهبر انقلاب کمونيستى کوبا است - اينها همه اعتقاد به وحدانيت خدا دارند، مذهبى هستند، حالا مذهبى هم نباشند اعتقاد به وحدانيت خدا و حرکتهاى مذهبى و الهى دارند، يعنى مىخواهم بگويم اين برچسب به آنها نمىچسبد بخصوص به آقاى چاوز که سلسله جنبان اين داستان است که هميشه گفته است من يک نظامى بودم و نظامىها در کل آمريکاى لاتين و در طول تاريخ هميشه متهم به مذهبى بودن و مسيحيت بودند و من هم يکى از آنها هستم. "
زمینه های مذهبی هوگو چاوز
معلوم نیست چگونه می توان فاصله عظیم فرهنگی و تمدنی خاورمیانه اسلامی تا آمریکای لاتین سوسیالیستی را با یافتن نشانه هایی دینی پر کرد و این نشانه ها را زمینه اشتراکات و پیوندهای سیاسی معرفی کرد؟ اکبر اسماعیل پور نقش مذهب را در میان نظامیونی چون چاوز این گونه تشریح می کند : "شما در هر کجاى اين منطقه که ببينيد اين گونه عنوان مىشود که نظامىها و ارتشىها در آمريکاى لاتين به عنوان افرادى مذهبى شناخته مىشوند و اين ذهنيت غالب در منطقه است. خود چاوز در يکى از سخنرانىهايش مىگفت که من در واقع نظامى بودم و روحيهام نظامى است با افکار نظامى و اين برچسبها مبنى بر کمونيست و غير مذهبى بودن به من نمىچسبد، بخواهيد يا نخواهيد من رگ و ريشه مذهبى دارم."
مواضع شخصی آقای چاوز و هر رهبر دیگری در جهان خواه متمایل به اسلام و خواه عکس آن باشد، تا زمانی که جنبه عینی و سیاسی پیدا نکند و چون ممالک اسلامی در زمره اصول قطعی سیاست داخلی و خارجی کشورشان قلمداد نشود، امری بی اهمیت و قابل چشم پوشی است چرا که راهبردی را در اختیار دولت های دیگر برای برقراری روابط و یا تحکیم منافع قرار نمی دهد.
سفیر ایران در نیکاراگوا آنجا هم که سخن را از آسمان به زمین می آورد و وارد حوزه دیپلماسی می شود تحلیلی عجیب درباره ساختار حکومتی کشورهای آمریکای جنوبی به دست می دهد. بی اعتقادی ایشان به دموکراسی – حتی به شکل نیم بند در آمریکای لاتین – آنجا جالب می شود که وی نظام انتخابی و تغییرات پیاپی دولت ها در این سرزمین ها را – چون دموکراسی در کشور خودمان – باعث نوعی بی ثباتی و بی نظمی تصور می کند و خواهان تاسیس حکومت هایی لایتغیر و و لابد ازلی و ابدی می شود که تکلیف کشورهای مقابل را برای ایجاد رابطه با آنها روشن کند. به واقع می توان گفت تفکری که بنای دیپلماسی را بر حضور افراد و ایدئولوژی های خاص می گذارد آن قدر سست و بی دوام می نماید که اسماعیل پور را به شکوه علیه ساختار سیاسی انتخابی وامی دارد: " الگوى حکومتى نامناسب در کشورهاى آمريکاى لاتين و آمريکاى مرکزى که استقلال يافتهاند باعث فراز و نشيبهاى زيادى در آنها شده است. مثلا چند بار عليه خود همين آقاى چاوز کودتا شده است، چاوز رفته و برگشته و يا مثلا آقاى اورتگا رفتند و برگشتند اما کوبا با آن سيستم حکومتى که ايجاد کرده آن ثبات و انسجام را حفظ کرده است. چرا ديگر کشورها از آقاى فيدل کاسترو الگو نمىگيرند، چيزى حدود 40 سال است که حکومت کاسترو در کوبا پا برجا مانده و بعد از آن هم قرار است برادرش بيايد حالا رسما آمده حکومت و دولت را در دست گرفته مردمشان هم به هر ترتيب کج دار و مريز پشت دولت هستند و حداقل آن ثبات و آن اقتدار را حفظ کردند، فراز و نشيبها، ضربات سنگينى به حکومتهاى مستقل و مردم و دولتهاى آنها در آمريکاى لاتين وارد کرده است. آقاى اورتگا مىتوانست همين الگو را پياده کند و يک سيستم رهبرى انقلابى را آنجا پياده کند يا خود آقاى چاوز. الان بعد از آقاى چاوز معلوم نيست چه کسى مىخواهد در ونزوئلا سر کار بيايد که بتواند همين سياستها را اعمال کند."
توقع انقلابی در دوران پسا انقلابی
گفته های وی همچنین نگره انقلابی دولت نهم و بازگشت این دولت را به شعارهای پیشادموکراتیک به عنوان یک اصل در سیاست خارجی نمایان می کند. بدون تردید صدور شعارها و ایده های سلبی و ضد امپریالیستی یکی از دستاوردهای انقلاب عظیم ملت ایران در سال 57 بوده است اما در این نکته نیز باید غور کرد که بعد از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی دیگر تنها شعارهای انقلابی جزو دستاوردها و داشته های نظام محسوب نمی شود و بالطبع آنچه از برقراری روابط خارجی هم انتظار می رود فقط پیوندهای ایدئولوژیک و یا تشکیل اتحادیه های فرامنطقه ای انقلابی و ضد آمریکایی نیست. آنچه در رویکرد فعلی دیپلماسی ایران مغفول مانده، تاکید بر نتایج و ثمرات نوین انقلاب و خواسته هایی متعلق به دهه سوم شکل گیری نظام اسلامی است، در حالی که سفیر ایران همچنان می گوید: "بعد از حدوث و وقوع انقلاب اسلامى در سال 1357 و به وجود آمدن جمهورى اسلامى که صراحتا مىگويد نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى که با ريشه مذهبى دينى يک حکومت مردم سالارى ايجاد کرده است اگر اين حکومت و باورهاى آن درست تبيين شود در واقع جايگاه پيدا مىکند اول در ميان مسلمانها يعنى شيعيان و ساير مسلمانان و کم کم اين مدل به عنوان الگو به همه عالم گسترش پيدا مىکند. الان هم ما نشانههاى نفوذ انقلاب اسلامى را در جاى جاى دنيا در 5 قاره داريم مىبينيم، در اروپا، در آمريکا، در آسيا، در خاورميانه، در اقيانوسيه و در آفريقا داريم اين گسترش نفوذ را مىبينيم."
این دیپلمات ایرانی ونزوئلا و گفتمان چاوزی را به مقوله عدالت خواهی – شعار آرمانی دولت نهم – پیوند می زند و برداشت معنوی خود را از عدالت و پیاده سازی آن به دست می دهد: "در آمريکاى لاتين نيز اساس حرکتها استقلال طلبى است. در دهه 80 کشورى ثروتمند مثل ونزوئلا مطلقا در دست آمريکايىها بود ولى در هر صورت الان ونزوئلا يک کشورى است که احساس مىکند ثروتش را بايد بين کشورهاى آمريکاى لاتين توزيع کند و اين را آقاى چاوز به زبان مىگويد، اين ديدگاه در صحبتهايش هست، در عمل و رفتارش هم هست که در هر صورت اين محبت الهى است که نصيب ملت ونزوئلا شده و بايد در اختيار اين خطه و اين منطقه و در جهت تقويت استعمار زدايى و نظام سلطه ستيزى، عدالت خواهى و همگرايى قرار گيرد. از همه اينها مهمتر اين است که اينها در سطح منطقه به دنبال همگرايى هستند يعنى مىگويند ما برادريم، برادرکشى معنايى ندارد، آمريکايىها ايستادهاند ما را به جان هم بياندازند و ما را در واقع سعى کردند بر عليه يکديگر علم کنند تا ما هميشه ايام متفرق و نامتحد باقى بمانيم."
در تعریف آقای سفیر عدالت خواهی نیز مفهومی سلبی، بازدارنده و تقابل جویانه است. گویی چیزی به نام بی عدالتی وجود دارد تا در برابرش فعلی صورت گیرد که در ضدیت با آن باشد و چون ضد آن است "عدالت" نام گیرد؛ بی توجه به اینکه سرنوشت و روزگار کشورهایی که دولتمردانشان دم از عدالت می زنند، چه باشد و تا چه میزان از عدالت سهم ببرند؟
دیپلماسی خیرخواهانه
یکی دیگر از درس هایی که از سخنان اکبر اسماعیل پور می توان گرفت، "دیپلماسی خیرخواهانه" نام دارد. این دیپلماسی شکلی از سیاست خارجی است که در قبال دوستان نزدیک و در هر نقطه از دنیا قابل پیاده سازی است. این دیپلماسی تنها بر مبنای "دشمن دشمن من، دوست من است" شکل می گیرد و در آن منافع ایدئولوژیک از منافع ملی والاتر است و سرمایه گذاری در آن نیز صورتی معنوی دارد. این روش حتی در برابر رهبرانی چون معمر قذافی نیز که یکباره تغییر موضع می دهند و دنیا را از حیرت انگشت به دهان می کنند قابلیت اجرا دارد؛ ایضا در مورد سوریه و روسیه و چین و... که منافع خود را در اتخاذ تصمیم هایی مطابق با شرایط روز می دانند و هیچ دشمنی را دائمی و هیچ دوستی را ابدی فرض نمی کنند.
سفیر ایران در نیکاراگوا البته معتقد است: "به نظر من حرکتهاى استقلال طلبانه امروز آمريکاى لاتين در سايه درايت رهبران انقلابى مثل آقاى چاوز و اورتگا و کشورهايى مثل کوبا و رئيس جمهورش و مثل بعضى از کشورهاى ديگر مثل بوليوى و آقاى اوو مورالس که اساس حرکتشان حرکت بومى گرايى است يعنى اصلا کارى به اينکه مثلا جمهورى اسلامى بلند شده آمده است آنجا مىخواهد توسعه فرهنگ اسلامى بدهد ندارند و اصلا اين حرفها اين نيست. جمهورى اسلامى از سر خيرخواهى در منطقه آمريکاى لاتين و مرکزى دنبال گسترش روابطش است نه سلطه گرى نه سلطه پذيرى؛ بر اين اساس ما با هر کشورى به غير از رژيم صهيونيستى حاضر به ايجاد رابطه هستيم و حتى از رابطه با ايالات متحده نيز هيچ موقع ابايى نداشتهايم. حتى امام خمينى هم فرمود تا زمانى که رابطه، رابطه گرگ و ميش است ما نيستيم. "
او در جایی دیگر سعی می کند به هویت سازی مشابه برای متحدانی که صاحب هویت هایی دور از ما هستند بپردازد. از این رو باز هم گرایش مردم آمریکای لاتین را به اسلام پیش می کشد تا آن را محور مشترک ملت های ایران و ونزوئلا و کوبا و... و در نتیجه سیاست خارجی فعال در این منطقه برشمرد: "يکى از دلايلى که مردم آمريکاى لاتين به ايران اقبال کردند اين است که آنها اگر چه با اسلام خيلى آشنا نيستند ولى از آنجا که دين را اساس پيروزى و پايدارى نظام اسلامى ايران مىدانند تشنه اسلام هستند و دوستدار ايران... آقاى کاسترو به آقاى اورتگا گفت که از سر ستيز با مذهب در نيافت چرا که من تجربه اين کار را دارم و لطمهاش را هم خوردهام چون مردم دين را دوست دارند خدا را دوست دارند، خدا پرستند هر کدام به يک شکلي... اورتگا صراحتا گفت رهبر من امثال مارکس نيست بلکه رهبر من خداست و علنا گفت من در واقع معتقد به خدا هستم. امروز هم خيلى رابطه خوبى با مذهب و با سردمداران و دستاندرکاران مذهب و کليسا و ... دارد و بر اين حرف و گفتهاش پايدار ماند... صحبت چاوز را شما داشته باشيد که معتقد است انقلاب اسلامى متاثر از يک دين به نام اسلام است که الگوى بسيار مناسبى است براى اين منطقه آمريکاى لاتين و اين آمريکا را خيلى ترسانده و بخاطر همين حرفايش دنبال سر او هستند."
تاکید بر نزدیکی هویتی و هم کیشی و بهره گیری از احساسات ناسیونالیستی و دینی زمانی میسر است که طرف مقابل به لحاظ یکی از ویژگی های زبانی و نژادی و دینی زمینه مشترکی با ما داشته باشد. به عنوان مثال تاکید بر این نقاط اشتراک در مورد افغانستان و پاکستان و عراق و ترکیه و همسایگانی که از فرهنگ هایی نزدیک به هم تغذیه شده اند امری محتمل است و می توان با برجسته سازی آن اشتراک ها به تقویت روابط و همگرایی پرداخت. ولی آیا یافتن مرزهای ایدئولوژیک – آن هم از نوع دینی و نه سیاسی – با آمریکای لاتین نشینان میسر است؟ پاسخ سفیر ایران مثبت است.
هزینه های دیپلماسی خیرخواهانه و دشمن کش
اما جالب ترین بخش اظهارات اکبر اسماعیل پور جایی است که اعلام می کند "چه خوب است ایران جریمه دیرکرد بدهی های نیکاراگوا را ببخشد" و یا بخشی از آن را مطالبه کند تا نیکاراگوا در موقعیتی قدرتمند – لابد در برابر آمریکا – بماند و ایرن را دوستی دائمی و استراتژیک – در برابر آمریکا – تلقی کند و حلقه انقلابیون جنوبی را مستحکم سازد. شاید بیش از خود مسئله بدهی و پرداخت آن که در حیطه صلاحدید دولت است، نوع نگرش به سیاست خارجی و روش دیپلماسی ما حائز اهمیت باشد که از زبان سفیر، نماینده و حافظ منافع ایران – و نه نیکاراگوا – شنیده می شود: "نيکاراگوآ از دهه 80 ميلادى تا به حال به خاطر چند محموله نفت رقمى در حدود 54 ميليون دلار به ايران بدهکار است که طبق مقررات بينالمللى تا به حال به رقمى بيش از 156 ميليون ريال رسيده است. اگر اورتگا بتواند موافقت کشورهايى مثل ايران که از کشور او طلبکار هستند را بگيرد که حداقل بخشى از اين بدهى را ببخشند اين يک پيروزى بزرگ در عرصه داخلى براى دولت وى در مقابل مخالفانش است. البته بايد بعد روى اين موضوع تبليغ شود و در نيکاراگوآ مردم متوجه بشوند که کشور ايران اين لطف را در حق آنها کرده است. اينطورى نباشد که مثلا ما در ونزوئلا يا کوبا نام ايران را بياوريم بپرسند اصلا ايران کجاست! البته مقدار زيادى هم ضعف از خود ماست! بايد تلويزيونشان پخش کند تبليغ کنند بگويند ايران پنجاه ميليون دلار، صد ميليون دلار طلبکار بود از ما اما مثلا همهاش را بخشيد. دولت جمهورى اسلامى ايران صراحتا اعلام کرده که ما، قوه مجريه، اين اختيار را ندارد که بخشى از اين بدهکارى را که دو سوم آنهم بهره است، ببخشد. اين وظيفه مجلس است. اين موضوع بايد براى تصويب به مجلس برود و مجلس به عنوان عصاره ملت تصميم بگيرد. دولت جمهورى اسلامى از سر همبستگى و براى تعميق روابط برادرانه و دوستانه با اين ملتهاى ستمديده صراحتا گفته است که آن اختيار را نداريم ولى اين بدهکارى مانع گسترش روابط ما نخواهد شد و روى حرفمان هم ايستاديم. يعنى آقاى احمدى نژاد به دولت نيکاراگوآ گفته که درست است که اين بدهکارى را داريد - چون اکثر کشورها مىگويند اول بدهکارىتان را بدهيد بعد با هم صحبت مىکنيم- ولى اينها مانع همکارى ما نيستند. "
ثمره دیپلماسی غیر دیپلماتیک و باصطلاح خیرخواهانه این است که منافع ملی قربانی اهداف دشمن ستیزانه خواهد شد. قذافی بعد از به قدرت رسیدن در لیبی و با رویایی که برای رهبری جهان عرب و ضربه زدن به امپریالیسم در سر می پروراند تمام ثروت و سرمایه لیبی را به پای ایده های انتزاعی اش می ریخت و از هیچ تلاش و هزینه ای هم در این باره فروگذار نمی کرد و هر جا گروه های رادیکال اسلام گرا، کمونیست و... می یافت آن را تبدیل به فرصت می کرد؛ فرصتی که کوچک ترین تماس را با منافع کشورش داشت و حال بعد از چند دهه دمیدن در ساز مخالفت و سلبی گری یکباره رخت سفید بر تن می کند و کاندولیزا رایس را لیزی خطاب می کند و رخت و لباسی هم می دوزد برای سفر به انگلیس.
ماهیت سیاست خارجی و آنچه از آن مستفاد می شود این نکته را موکد می سازد که نه دوستی دائمی در جهان وجود دارد و نه دشمنی و کشورها می توانند هر روز قذافی وار تغییر موضع بدهند و در چرخش یکباره شان دوست ها را به دشمن و دشمنان را به دوست تبدیل کنند.
نظر شما :