مدال طلاى جنگ گرجستان بر گردن ايران؟
توماس فريدمن، ستون نويس معروف روزنامه نيويورک تايمز در مطلع مقاله اخير خود تحت عنوان «ما چه انتظارى داشتيم؟»، واقعه نبرد اخير ميان نيروهاى روسى و گرجستانى را به مثابه يکى از رويدادهاى ورزشى در المپيک مورد تحليل قرار داده و مى نويسد که مدال طلاى اين رويداد به خاطر فرصت طلبى ] به زعم فريدمن حماقت ددمنشانه [ بايد به ولاديمير پوتين برسد، مدال نقره به خاطر کوته بينى سرسختانه بايد به گردن ميخائيل ساآکاشويلى آويخته شده و مدال برنز هم به خاطر تنگ نظرى بايد به تيم سياست خارجى جورج بوش و بيل کلينتون اهدا شود.
يکى از پيامدهاى بارز اين نبرد بروز شکاف بيشتر ميان روسيه و آمريکا است. شکافى که جورج بوش در دور دوم رياست جمهورى اش و در پى سفر به روسيه وعده ترميمش را داده بود. اما رئيس جمهور آمريکا در ماه ها آخر از زمامدارى اش در حالى شاهد تعميق فاصله واشنگتن و مسکو است که براى به سرانجام رساندن اصلى ترين معضل باقى مانده در سياست خارجى اش يعنى ايران بيش از پيش به تحقق آن وعده و کمک کرملين نيازمند است.
به همين سبب برخى معتقدند که در واقع مدال طلاى ميدان نبرد اخير ميان شرق و غرب را بايد ايران بر سينه بياويزد. به زعم اين عده اختلاف نظر اخيرى که در پى جنگ در اوستياى جنوبى ميان روسيه و آمريکا بروز کرد، موقعيت جديدى را فراهم کرده است که از طريق آن تهران مى تواند به سه دستاورد بزرگ که ماه ها است در انتظارشان نشسته بود، دست يابد:
1- عدم حمايت روسيه از تلاش اخير براى تصويب قطعنامه چهارم شوراى امنيت عليه ايران
2- از سرگيرى روند انتقال و تامين فن آورى هسته اى نيروگاه بوشهر توسط روسيه
3- به وجود آمدن زمينه جديد براى جدى شدن فروش سيستم دفاع هوايى اس 300 روسيه به ايران
اين اعتقاد تا چه حد به واقعيت نزديک است؟ آيا با وجودى که جلوگيرى از افزايش قدرت ناتو در اروپاى شرقى و قفقاز اصلى ترين انگيزه روسيه براى تهاجم به گرجستان تلقى شده، مى توان همچنان ايران را بازيگرى دانست که از عواقب اين دعواى ديرينه بيشترين منفعت را مى بيند، يا اين که نبرد اخير تنها وقفه اى کوچک در روند به انزوا کشيدن ايران بوده است؟
شايد نگاهى دوباره به وقايع اخير و توجه به چند سوال اساسى بتواند در پاسخ به اين پرسش ها تا حدى راهگشا باشند.
پس از پايان مهلت دوهفته اى گروه 1+5 به ايران در خصوص پاسخ به بسته پيشنهادى اين گروه، تهديدهاى آمريکا براى اعمال تحريم هاى جديد عليه ايران اوج گرفت. اما پيش از آغاز اين تهديدات اسرائيل مانورى را در يونان به انجام رساند تا از طريق آن فشار روانى عليه تهران را افزايش دهد. آمريکا نيز با انتشار جزئيات اين مانور تلاش کرد تا تاثير اين فشار را شدت بخشد.
پس از اين بود که شايعه حضور جنگنده هاى اسرائيلى در پايگاه هاى نظامى آمريکا در عراق و همچنين اعزام ناوگان دريايى تازه نفس به خليج فارس نقل تمام محافل خبرى منطقه و بين المللى شد. برخى از رسانه هاى مهم هم هيچ اشاره اى به اين شايعه ها نکردند، چون در مورد صحت و سقم آن ترديدهايى جدى وجو داشت.
اين اخبار ضد و نقيض در حالى به زعم برخى يک بلوف براى تداوم جنگ روانى عليه ايران قلمداد مى شد که هر لحظه بر جديت اخبار مربوط به تلاش هاى جديد از سوى واشنگتن براى به تصويب رساندن قطعنامه چهارم تحريم هاعليه ايران افزوده مى شد.
در اين بحبوحه بود که واقعه جنگ ميان روسيه و گرجستان چهره کريه خود را به دولت آمريکا نشان داد. بنابراين تهديدهاى واشنگتن عليه تهران جاى خود را به تهديدات مسکو عليه تفليس داد و دولت بوش در مورد ايران سکوت اختيار کرد. زيرا با توجه به اين که روسيه يکى از عناصر کليدى در تصويب قطعنامه جديد عليه ايران محسوب مى شود، هيچ چشم اندازى براى تصويب چنين قطعنامه اى فعلا متصور نبود.
هر چند که حمله به گرجستان و ايجاد شکاف ميان مسکو و واشنگتن در موقعيتى که دولت بوش براى اعمال فشارهايش عليه ايران به کمک کرملين نياز دارد، اقدامى کاملا حساب شده به نظر مى رسد، با وجود این نشانه ها حاکى از آن هستند که عقب نشينى آمريکا از تصويب قطعنامه جديد عليه ايران در حال حاضر بيشتر موضوعى حاشيه اى است و تلاش روسيه براى تاديب گرجستان و درس گرفتن ساير جمهورى هاى سابق از تهاجم به اين کشور بيشتر موضوعيت دارد.
اعلام آمادگى مجدد اخير ناتو براى عضويت گرجستان در اين پيمان و توافق هفته گذشته آمريکا با لهستان براى فروش موشک هاى پاتريوت ميان برد به اين کشور باعث شده است که روسيه در مورد فرونشاندن عقده هاى پيشينش عليه گرجستان جدى تر شود و بر ادامه فشارها عليه رئيس دولت در اين کشور طى روزهاى اخير پافشارى کند.
اين جديت باعث شده است که آمريکا هم اکنون بر سر يک دو راهى قرار بگيرد. دولت بوش اکنون بايد مشخص کند که چه موضوعى برايش از اولويت بيشترى برخوردار است؛ گرجستان يا ايران. هم اکنون براى واشنگتن ميسر نيست که روسيه را در مورد گرجستان تحت فشار گذاشته و همزمان از اين کشور در مورد موضوع ايران توقع همکارى داشته باشد.
با توجه به اين که پرداختن به موضوع برنامه هاى هسته اى ايران به جاى جلوگيرى از افزايش نفوذ روسيه در قفقاز و حضور تهديد آميز اين کشور عليه برنامه هاى نفتى آمريکا در اين منطقه از اولويت بيشترى در ماه هاى پايانى از دوران زمامدارى بوش برخوردار است، به همين دليل انتظار مى رود که واشنگتن پس از طى يک مرحله ارسال پيام هاى قوى به مسکو در نهايت از هر کارى که موجب تحريک کرملين به انجام اقدامات تلافى جويانه در مورد موضوع ايران بينجامد، دست بکشد.
به همين دليل انتظار مى رود که طى روزهاى آتى لحن تهديدآميز واشنگتن عليه روس ها جاى خود را به جلب رضايت آنها براى دور جديد فشارها عليه ايران بدهد و همچنين به نظر مى رسد با توجه به اين که روسيه در حال تثبيت نفوذ جديد خود در منطقه است، همکارى هاى خود با آمريکا را در مورد موضوع هسته اى ايران، از سر بگيرد. بنابراين بايد انتظار داشت که ايران در آينده اى نزديک بارديگر به نقل اصلى محافل سياسى و خبرى دنيا تبديل شده و هرگز به سه دستاوردى که پيشتر به آنها اشاره شده بود، نايل نگردد.
نظر شما :