آیا سياست « موج خروشان » در عراق موفق است؟
سومین مقاله اختصاصى ايمانوئل والرشتاين براى ديپلماسى ايرانى
سال 2006 به نظر می رسید که تلاش های نظامی آمریکا در عراق به مشکل خورده است. جنگ در عراق سوژه اصلی انتخابات کنگره شده بود. باور عمومی این است که علت شکست جمهوری خواهان در آن انتخابات دلسردی رأی دهندگان آمریکایی از تأثیر و در نتیجه ارزشمندی اشغال عراق بوده است.
یازدهم دسامبر 2006، کمیته ای دو حزبی که از چهره های متنفذ به رهبری جیمز بیکر و لی همیلتون تشکیل شده بود گزارشی صادر کرد که در آن خواستار عقب نشینی مرحله به مرحله نیروهای نظامی امریکا از عراق و مذاکره مستقیم با ایران و سوریه در مورد تمامی مسائل مهم خاورمیانه شده بود.
علی رغم حمایت های سیاسی عظیم از پیشنهادهای بیکر- همیلتون، رئیس جمهور بوش واکنشی کاملاً متفاوت به وضعیت نظامی شکننده نشان داد که اصطلاحاً « موج خروشان » نیروها ( surge )خوانده شد. اساس این سیاست نه عقب نشینی نیروها بلکه افزایش تعداد آنها، و یافتن راه هایی برای کاهش شدید خشونت علیه نیروهای آمریکایی و عراقی ها بود.
هجده ماه از آن تاریخ گذشته است، دولت بوش و جان مک کین، نامزد جمهوری خواه، موفقیت این سیاست را ستایش می کنند. درست است؛ حمله به نظامیان آمریکایی نسبت به هجده ماه پیش شدیداً کاهش یافته است؛ و خشونت علیه عراقی ها تا حدی، و بسته به قومیت و مذهب آنها، کاهش یافته است.
در نتیجه، در افکار عمومی آمریکا تغییراتی رخ داده است. نظرسنجی ها نشان می دهد شمار کسانی که فکر می کنند جنگ عراق « اشتباه » بوده است ثابت مانده است و آنها هنوز مدافع عقب نشینی مرحله به مرحله هستند.
آنچه عوض شده است شدت نگرانی یا اضطرار احساسات عمومی آمریکایی هاست. عراق دیگر مسئله شماره یک آنها نیست. توجه آمریکایی ها تا حد زیادی متوجه وضعیت نابسامان اقتصاد جهانی، به خصوص اقتصاد آمریکا، شده است. نتیجه نهایی تحلیل وضعیت انتخاباتی آمریکا این است که مک کین نمی تواند رأی دهندگان مردد را با عنایت به پیروزی سیاست افزایش نیروها جذب کند، در عین حال اوباما نیز با وعده عقب نشینی نیروها قادر به جذب آراء این گروه نیست.
اما سؤال همچنان باقی است: آیا سیاست « موج خروشان » نیروها حقیقتاً مؤثر بوده است؟ گمان می کنم اگر کسی فقط به به شمار تلفات در کوتاه مدت نگاه کند، به پاسخ مثبت می رسد. نتیجه کار ممکن بود حتی بهتر از این باشد اگر ایالات متحده می توانست 200،000 نیروی دیگر به عراق بفرستد. اما آمریکا این تعداد نیرو برای گسیل به عراق در اختیار ندارد و متحدانش به جای آنکه به عراق نیرو بفرستند در حال بیرون کشیدن نیروهایشان هستند.
البته اگر به خیل عظیمی از شیوخ سنّی باج بدهند ممکن است آنها برای مدتی در کنار آمریکا قرار گیرند. و با نهادینه کردن بیرون راندن قومیت ها از برخی مناطق، مانند بغداد، مجال کمتری برای درگیری های داخلی میان عراقی ها باقی می ماند. اگر مقتدا صدر هم به این نتیجه برسد که بهتر است منتظر موقعیت مناسب بماند، مانند گذشته خشونت ها به طور موقت کاهش می یابند.
اما ببینید که به خاطر این موج خروشان در دیگر نقاط خاورمیانه چه اتفاقی افتاده است. نوامبر 2006، ایالات متحده و ناتو به خاطر ثمردهی تلاش هایشان در افغانستان به یکدیگر تبریک می گفتند. اما از آن زمان دو اتفاق رخ داده است. بر میزان تلفات آمریکایی ها افزوده شده است، و اکنون از میزان تلفات آنها در عراق پیشی گرفته است. و دیگر آنکه خشونت بر علیه افغان ها بیشتر شده است. طالبان ناگهان بازگشته اند و اکنون، برای نخستین بار پس از سال 2001، کارشناسان می گویند آمریکایی ممکن است جنگ در افغانستان را هم مثل جنگ در عراق ببازند.
حالا به پاکستان نگاه کنید. از نوامبر سال 2006 این کشور انتخابات نسبتاً آزادی داشته است که باعث به قدرت رسیدن نمایندگان دشمن پرویز مشرف شده است؛ همان کسی که دولت بوش هنوز برای پیگیری سیاست های در خدمت منافع ایالات متحده به او تکیه می کند.
نتیجه آن که مشرف برای نجات خودش از مخمصه تلاش می کند. یکی از ترفندهای او برای این کار معامله پنهانی با نیروهای اسلامگرای مرز شمال غربی پاکستان است که طرفدار و پناه دهنده به القاعده و طالبان اند. این نیروها اخیراً نزدیک بود بزرگترین ناحیه شهری منطقه شمال غرب را اشغال کنند. آنها در هر حالتی قدرتمندند و فعالانه به نیروهای طالبان در افغانستان کمک می کنند.
ایران را نگاه کنید که چنگ و دندان نشان می دهد. و اسرائیل را که همین کار را مقابل ایران انجام می دهد. دیک چنی هم به همین کار مشغول است. حقیقت این است که ایران قوی تر از همیشه است. آنها از تمام راه ها در حال تقویت رابطه خود با دو گروهی هستند که آمریکایی ها به آنها امید بسته اند- دولت نوری مالکی و کردها. ایران عملاً اشتراک منافع زیادی با ایالات متحده در افغانستان دارد. اما ایالات متحده نمی تواند از این اتحاد ژئوپلتیک بهره ای ببرد چون اصرار دارد ایران را هم چون نیروی شریر خاورمیانه ببیند.
بازگردید و به عراق نگاهی دوباره بیندازید. ایالات متحده امید داشت که با موفقیت سیاست افزایش نیروها بتواند عراق را امسال برای امضای توافق استقرار نیروها ( status-of-forces agreement ) قانع کند، که در این صورت حضور نیروهای نظامی و پایگاه های آمریکا در عراق برای دهه ها تضمین می شد. در عوض، دولت مالکی تصریح کرده است که عراق صرفاً توافق نامه ای موقت امضا می کند، آن هم به این شرط که آمریکا به عقب نشینی بر اساس یک جدول زمانی متعهد شود، چیزی که برای بوش و مک کین مثل لعن و نفرین می ماند.
می توانم ادامه بدهم و از لبنان، اسرائیل و فلسطین، و دولت های خلیج ] فارس [بگویم. حقیقت این است که ایالات متحده از زمان آغاز سیاست موج خروشان در همه جای خاورمیانه ضعیف تر شده است. علت مستقیم آن تا حدودی - یا تا حد زیادی - به خاطر افزایش نیروها نیست؟
خاورمیانه امروز مانند یک بادکنک بزرگ ژئوپلتیک است. اگر در یک نقطه آن را فشار بدهیم، هوا خیلی راحت به نقطه دیگری منتقل می شود. این بادکنک روز به روز نازک تر می شود و در معرض ترکیدن است.
نظر شما :