پیروزی اوباما ما را تا کجا پیش خواهد برد؟
مقاله اختصاصی ایمانوئل والرشتاین، براى ديپلماسى ايرانى
درباره نویسنده: ایمانوئل موریش والرشتاین، استاد سابق دانشگاه های مک گیل کانادا و بینگمتون آمریکا، جامعه شناس و تاریخدان برجسته ای است که نظریه پردازی و نقد اقتصاد سرمایه داری در سطح کلان، با تأثیرپذیری از آراء کارل مارکس و فرناند برودل، تاریخدان فرانسوی، مشغله ذهنی اصلی است.
نگاه انتقادی والرشتاین به اقتصاد سرمایه داری او را آماج انتقادات شدید نولیبرال ها و محافظه کاران قرار داده است و در مقابل توجه نهضت های ضدجهانی سازی را به خود جلب کرده است. والرشتاین در مقاله اختصاصی خود برای دیپلماسی ایرانی به بررسی موقعیت انتخاباتی باراک اوباما و تأثیرات ریاست جمهوری احتمالی او می پردازد.
نگذارید هیچ کسی پیروزی بزرگ باراک اوباما را دست کم بگیرد. او نه تنها موفق به احراز نامزدی حزب دموکرات شده است بلکه با کسب رأی اکثریت مجمع انتخاب کنندگان ریاست جمهوری [electoral college] و افزایش قدرت دموکرات ها در سنا و کنگره، پیروزی قاطعی به دست خواهد آورد. اما پیش از آن که بررسی کنیم او تا کجا پیش خواهد رفت یا می تواند پیش برود –یعنی وسعت تغییرات وعده داده شده چه حد خواهد بود- باید نشان بدهیم که پیروزی انتخاباتی او چقدر بااهمیت بوده است.
در رقابت کشدار اوباما و هیلاری کلینتون، نظرسنجی ها و نتایج نشان دادند که هر کدام در بین گروه خاصی از رأی دهندگان پایگاه محکم تری دارند. اوباما رأی جوانان، تحصیل کردگان، و سیاهان را داشت و-البته رأی چپ گرایان را. اما برای رأی دهندگان بی طرف و جمهوری خواهان پل زن [crossover- اعضای رسمی یک حزب که در انتخابات مقدماتی حزب دیگر شرکت می کنند] نیز چهره ای جذاب بود. کلینتون در میان میانسالان، افراد با تحصیلات پایین تر، هیسپانیک ها، میانه روها، و صدالبته زنان موقعیت بهتری داشت.
با این حال تصمیم اصلی را نمایندگان ارشد [superdelegates] گرفتند و مبنای تصمیم گیری آنها کاملاً متفاوت بود. نمایندگان ارشد به این باور رسیده بودند که اوباما نامزد قوی تری است و می تواند در ایالات هایی که به طور سنتی به جمهوری خواهان گرایش دارند به پیروزی برسد.
حتی اگر اوباما در این ایالت ها رأی نیاورد، باز می تواند به نامزدهای دموکرات کنگره کمک کند تا پیروز شوند. این که اوباما توانست حمایت نمایندگان ارشد این ایالت ها را –که تمایلات آنها کمتر چپ و بیشتر میانه روانه است- به دست بیاورد، بسیار جالب است. و از موقعیت مستحکم این رهبران دموکرات در ایالت هایشان می توانیم به واقعیت های سیاسی امریکا در سال 2008 پی ببریم.
من اخیراً تحلیلی بر اساس مقایسه ایالت به ایالت آرای مک کین (بر مبنای آخرین نظرسنجی ها) و آرای بوش در انتخابات ریاست جمهوری 2004 انجام دادم. در 45 ایالت، مک کین ضعیف تر –اکثراً بسیار ضعیف تر- از بوش است و در پنج ایالت دیگر به اندازه بوش رأی دارد. پس اگر بوش رأی هر ایالت را با اختلاف زیاد برده باشد مک کین با اختلاف کمتری خواهد برد. اما در ایالت هایی که در سال 2004 رقابت تنگاتنگ بود جریان به نفع اوباماست.
گذشته از این به یاد داشته باشیم که مک کین اکنون به اوج قدرت خود رسیده است. در حالی که حزب دموکرات تازه در حال اتحاد مجدد است و برای پیروز شدن ولع زیادی دارد. اوباما تقریباً هیچ یک از آرای سنتی دموکرات ها را در میان زنان و یهودی ها از دست نخواهد داد. درصد کلی آراء او در میان هیسپانیک ها نیز افزایش خواهد یافت و بسیاری از جوانان و سیاهانی که قصد رأی دادن نداشتند به خاطر او به میدان خواهند آمد.
اوباما، هم چنین، رأی تعداد قابل توجهی از افراد بی طرف و جمهوری خواهانی را که از بوش سرخورده شده اند به دست خواهد آورد. اما در مورد کسانی که به خاطر سیاه پوست بودن اوباما به رقیب او رأی می دهند باید گفت که از ابتدا مشخص بود که آنها به نامزد جمهوری خواه رأی خواهند داد. این مسئله مشکلی است که از قبل حل شده است و برای اوباما دردسرساز نخواهد بود.
در مقابل، جمهوری خواهان هنوز به تفرقه و کج خلقی دچارند. راست گرایان مسیحی هنوز به مک کین اعتماد ندارند و تاکنون وارد عرصه نشده اند. در عین حال، آزادی خواهان ]Libertarians حزب سوم امریکا که طرفدار آزادی های اقتصادی و مدنی حداکثری، عدم مداخله در امور دیگر کشورها و قوانین مهاجرتی آسان است[ را هم نباید به آسانی فراموش کنیم.
ران پل آماده حضور در انتخابات می شود و با آنکه شکستش قطعی است، طرفدارانش از هم اکنون از او ناراضی اند. با نامزدی باب بار [Bob Barr] از جانب حزب آزادی خواه بسیاری از هواداران پل به او رأی خواهند دارد. بار برای مک کین همان نقشی را ایفا خواهد کرد که رالف نیدر برای ال گور در سال 2000- او رأی چند ایالت را از دست مک کین درخواهد آورد. به طور کلی نیز موضع مک کین در مورد اقتصاد رو به زوال ایالات متحده باعث از دست رفتن حمایت مورد انتظارش در میان دموکرات های ریگانی ]گروهی از دموکرات های سنتی، به ویژه طبقه کارگر سفیدپوست شمال امریکا که در انتخابات سال 1980 و 1984 از رونالد ریگان حمایت کردند[ خواهد شد.
اگر کسی وضعیت انتخابات را به دقت و ایالت به ایالت بررسی کند، تنها ایالتی که در سال 2004 به دموکرات ها رأی داد و اکنون مک کین می تواند به کسب رأی آن امیدوار باشد ایالت میشیگان است. اما ایالت هایی که در سال 2004 به بوش رأی دادند و اکنون اوباما می تواند برای کسب رأی آنها امیدوار باشد بسیارند- اوهایو، ایندیانا، آیووا، میسوری، نیومکزیکو، کلرادو، ویرجینیا، و شاید نوادا، کارولینای شمالی، و مونتانا. اوباما حتی در میسی سیپی به حدی خوب بوده است که ممکن است جمهوری خواهان در این ایالت هم مجبور به صرف وقت و هزینه های گزاف شوند.
اگر اوباما در تمامی ایالت هایی که رقابت تنگاتنگ است برنده شود، بین 310 تا 333 رأی الکتورال به دست خواهد آورد. او برای پیروزی 270 رأی می خواهد.
در رقابت های سنا وضع از این هم امیدوارکننده تر است. دموکرات ها ممکن است در ایالت هایی که اوباما احتمالاً شکست می خورد پیروز شوند- مانند ایالت کنتاکی که سناتورش میچ مک کانل، رهبر اقلیت جمهوری خواه سنا، با مشکل جدی مواجه است.
خوب، معنای تمام این ها چیست؟ اوباما به دنبال دگرگونی اساسی در سیاست ایالات متحد نیست. او در محاصره گروهی از مشاوران و سیاستمداران دموکرات متعارف است. اما به قدرت رسیدن اوباما موجی از اشتیاق به تغییر خواهد آورد که از زمان ریاست جمهوری جان اف. کندی نظیر نداشته است. درست است. او می تواند در عرصه جهانی کارهای زیادی بکند، اما باقی دنیا او را فقط تشویق می کنند و کنترل هرج و مرج ژئوپلتیک جهان امروز در توان هیچ رئیس جمهور امریکایی نیست.
با این حال، اوباما مجبور خواهد شد در داخل کشور دست به تغییر بزند. البته صرف انتخاب یک سیاه پوست به مقام ریاست جمهوری تغییر فرهنگی قابل توجهی است و قطعاً فارغ از تأثیرات عمیق نخواهد بود. رأی دهندگان به اوباما از او انتظار دارند که «برنامه جدید» ]اصلاحات اقتصادی فرانکلین روزولت از 1933 تا 1938 برای بهبود شرایط اقتصادی پس از رکود شدید پس از جنگ جهانی اول[ دیگری را آغاز کند – این برنامه باید بیمه درمانی، بازتنظیم نظام مالیاتی، ایجاد اشتغال، بهبود مستمری ها را دربربگیرد.
عملکرد او تا حدی به رکود جهانی، که کنترل آن بسیار فراتر از توانایی اوست، بستگی دارد اما در این شرایط هم رهبری قدرتمندانه می تواند نقش بسیار مؤثری ایفا کند. روزولت مثالی گویاست.
مهمترین مجهول داستان این است که اوباما تا چه حد حکومت نیمه-پلیسی را که جورج بوش به بهانه جنگ علیه تروریسم به راه انداخته است، از کار می اندازد. برای این کار، انتصاب قضات بهتر کافی نیست. آنچه مورد نیاز است، بازبینی اساسی سیاست های تقنینی و اجرایی و افشاء قوانین و عملیات فوق سری دوران بوش است.
اگر از دستاوردهایی مشابه که در دهه 1970 که در اف. بی. آی و سی. آی. ا رخ داد آگاه باشیم، می دانیم که می توان موفقیت های زیادی به دست آورد. اما اکنون وضعیت از آن زمان بدتر است و نیاز به تلاش بیشتری است. تاریخ در مورد اوباما بیشتر بر اساس عملکردش در این حوزه قضاوت خواهد کرد. تاکنون او در این مورد ساکت بوده است.
اوباما پیروزی بزرگی داشته است. انتخاب او نشانگر –نشانگر، نه آغازگر- پایان ضدانقلاب دهه 1980 راستگرایان امریکایی خواهد بود. او امید را بازگردانده است و فرصت خلق دنیای بهتری را فراهم آورده است. اما این فرصت در قیدوبند نظام جهانی، که روز به روز دچار هرج و مرج بیشتری می شود، گرفتار آمده است. سؤال اصلی این نیست که آیا اوباما جهان را تغییر می دهد یا امریکا را دوباره رهبر نظام جهانی می کند –او احتمالاً هیچ کدام از این ها را انجام نخواهد داد- بلکه این است که چقدر به ما مجال پیش بردن تغییرات را می دهد، حتی اگر این مجال کمتر از آن باشد که جهان انتظار دارد.
نظر شما :