سیاست راهبردی بازیابی قدرت یک ابرقدرت جهانی!

انزواطلبی جمهوری خواهان

۲۶ بهمن ۱۴۰۳ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۳۱۰۹۷ آمریکا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: اسلام ذوالقدرپور
اسلام ذوالقدرپور در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: در سپهر سیاسی ایالات متحده امریکا نیز چرخه تغییر سیاستگذاری خارجی از مداخله‌گرایی به انزواگرایی به خوبی قابل مشاهده است. طی یک دهه اخیر به‌خصوص با ظهور دونالد ترامپ در سپهر سیاسی این کشور، شعارها و رویکردهای تمرکز بر مسایل داخلی و دوری از بحران‌های بین‌اللملی به اصل سیاستگذاری امریکا تبدیل شده است که البته بیشتر از سوی ترامپ و کمپین انتخاباتی ایشان دنبال می‌شود.
انزواطلبی جمهوری خواهان

دیپلماسی ایرانی: سیاستگذاری خارجی را می‌توان فرآیندی از روندها و رویکردهایی دانست که هرگز نمی‌توانند ثابت و مطلق قلمداد شوند. اصل سیاستگذاری خارجی بر ناپایداری سیاست‌ها و تاکتیک‌ها استوار شده و منافع راهبردی است که پایدار و مطلق هستند.

با وجود چنین فرآیند سیاستگذاری خارجی که بر شناور بودن روندها و رویکردها استوار است، سیاست خارجی یک بازیگر در یک بازه زمانی درازمدت همچنان رگه‌هایی از یک سیاست بنیادین را حفظ نموده و در پس سیاست‌های متغییر خود از آن بهره می‌برد. الگویی که دارای پیشینه مطلوب و حافظ منافع راهبردی بازیگر در دوره‌های بحرانی پیشین نیز بوده و بلکه از الگوهای برتر و شناخته شده سیاستگذاری خارجی در نظام جهانی و روابط بین المللی نیز محسوب می‌شوند.

دانش روابط بین‌الملل و سیاستگذاری خارجی دارای الگوهای شناخته شده‌ای است که عنوان‌هایی مانند: رئالیست تهاجمی، رئالیست تدافعی، دیپلماسی عمومی، بازدارنگی، جنگ پیش دستانه، جنگ سرد و ... را شامل شده که بیشتر بر دو محور مداخله گرایی و انزواگرایی استوار هستند. تقابل در روابط بین‌المللی نیز بر پایه همین دو سیاست اصلی یعنی مداخله‌گرایی و انزواگرایی شکل گرفته و همواره دست پنهان سیاستگذاری خارجی از این دو الگو بیرون می‌آید.

الگوی انزواگرایی یا انزواطلبی Isolationism را می‌توان ازجمله الگوهای چند بعدی و رازآلودی دانست که طرفداران بسیاری دارد اما هر کدام از بازیگران و سیاستگذاران به درجه خاصی از این سیاست عمل می کنند و تعریف شخصی‌سازی شده‌ای از آن در سیاستگذاری خارجی خود دارند.

اگر چه برخی در تعریف الگوی انزواگرایی تلاش دارند تا آن را معادل ضعف یا ناتوانی و ترس بازیگر در سیاست بین‌الملل، سکوت و انزوای برآمده از هراس از بازی قدرت بدانند، اما سیاست انزواطلبی را می‌توان مؤلفه‌ای از قدرت خاص یک بازیگر توانمند برشمرد که توانایی و کارایی سکوت و عدم مداخله در نظام جهانی را دارد و در واقع دارای قدرت انزواگرایی است.  

انزواگرایی را نمی‌توان معادل بی‌طرفی دانست، زیرا شرایطی که یک بازیگر نظام جهانی را به سیاست بی‌طرفی در نظام جهانی رهنمون می‌سازد، برآمده از قدرت بازیگر نمی‌باشد. قدرت انزواگرایی بخشی از توان راهبردی بازیگر است که برای رقابت اثربخش، برتری راهبردی و هژمون منطقه‌ای و جهانی طراحی و اجرا می‌گردد.   

سیاست انزاواگرایی که بیشتر رویکردی تاکتیکی دارد، معمولاً پس از تحول یا رویداد خاص داخلی یا خارجی مهم به‌خصوص جنگ‌های بزرگ در نظام جهانی اتخاذ می‌شود که بازیگر را به اصلاح و تقویت توان داخلی، تغییر چهره و افزایش پرستیژ بین المللی هدایت می‌نماید.    

در حالی که ایالات متحده امریکا در مناقشات و بلکه جنگ‌های جهان آشوبناک کنونی نقشی انکارناپذیر دارد، سیاست خارجی حزب جمهوری‌خواه این کشور برای کاهش یا پایان کمک مالی و نظامی به اوکراین را می‌توان مؤلفه‌ای از سیاست انزواگرایی این کشور دانست که بخشی از زنجیره سیاست‌های انزواطلبی پیشین مانند خروج از افغانستان، عدم دخالت در مناقشه قفقاز و .... می‌باشد. این رویکرد انزواگرایی را می‌توان در محورهای زیر بررسی کرد:

یکم – تمرکز بر بحران داخلی و تقویت توان مشروعیت سازی: انزواگرایی اگر چه یک رویکرد سیاستگذری خارجی محسوب می‌گردد که دارای پیامدهایی در سیاست خارجی و روابط بین‌المللی است، اما این سیاست بر نیات و اهداف سیاست داخلی حکمران جهت تغییر و اصلاح سیاستگذاری عمومی دولت استوار است.

شکنندگی دولت و شکل‌گیری شرایط آنارشی برای یک بازیگر نظام جهانی سبب می‌شود تا سیاستگذاران ارشد یا حکمران برای تغییر وضعیت و اصلاح شکنندگی به ثبات و استحکام حکمرانی، تغییر سیاست خارجی را در دستورکار قرار داده و سیاستگذاری عمومی را بر برخی سیاست‌ها و ابزارهای سیاست خارجی بنیان نهند. این رویکرد با هدف بهبود رضایت شهروندان و افزایش مشروعیت و مقبولیت دولت در افکار عمومی اجرایی می‌شود.

در سپهر سیاسی ایالات متحده امریکا نیز چرخه تغییر سیاستگذاری خارجی از مداخله‌گرایی به انزواگرایی به خوبی قابل مشاهده است. طی یک دهه اخیر به‌خصوص با ظهور دونالد ترامپ در سپهر سیاسی این کشور، شعارها و رویکردهای تمرکز بر مسایل داخلی و دوری از بحران‌های بین‌اللملی به اصل سیاستگذاری امریکا تبدیل شده است که البته بیشتر از سوی ترامپ و کمپین انتخاباتی ایشان دنبال می‌شود.

نگاه به دورن و تمرکز بر مسائل، مشکلات و بحران‌های داخلی برای اصلاح وضعیت کشور و بهبود شرایط که بر افزایش رفاه و آسایش شهروندان و بازیابی توان استراتژیک ایالات متحده بنیان شده، از سوی دولت جمهوری‌خواه دونالد ترامپ در سال‌های 2016 تا 2020 تبلیغ شده و در اولویت قرار داشت. رویکرد عمومی دولت اول دونالد ترامپ بر بازگشت اقتدار و عزت به امریکا بود که در شعار " عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم Make America reat Again " به خوبی مشهود بود.

پایه‌های این شعار که به اختصار MAGA نامیده می‌شود به مسایل داخلی امریکا مانند: مبارزه با بیکاری، کاهش فقر، کنترل و کاهش پذیرش مهاجرین، انسداد مرزی، کاهش مالیات‌ها،کاهش هزینه‌های مداخله جهانی و ... پیوند زده شده و اثرگذاری فراوانی در کسب رأی ترامپ در انتخابات 2016 داشت.

اکنون در آستانه انتخابات ریاست جمهور 2024 امریکا، بار دیگر نیز دونالد ترامپ بر مسایل داخلی و شعار MAGA برای رقابت با جو بایدن دموکرات تمرکز کرده و بسیار فراتر از دوره اول به فکر بازگشت دولت به سیاستگذاری و سپهر داخلی است که بر مسایل مرزی، مقابله با ورود مهاجرین غیر قانونی، و ... اصرار دارد.

ترامپ با طرح شعار MAGA و اصلاح سیاستگذاری خارجی برای توجه به داخل کشور، به دنبال کسب مشروعیت و مقبولیت در افکار عمومی امریکا و کسب رأی در انتخابات 2024 است.      

دوم – قدرت انزواگرایی و انتخاب راهبردی عقلانی: اگر انزواگرایی را برآمده از توان اثرگذاری بر معادلات و مناسبات بین‌المللی بدون نیاز حضور سخت و تحرک غیردیپلماتیک در نظام جهانی بدانیم، به تعریفی از قدرت انزواگرایی دست می‌یابیم که تنها برای تعداد انگشت‌شماری بازیگران قدرتمند جهانی امکان‌پذیر می‌شود.

انزواطلبی را ‌نباید به مخالفت مطلق با ورود به جنگ جدید یا عدم داخله در معادلات جهانی تفسیر کرد، بلکه این سیاست می‌تواند به معنای کاهش فشار راهبردی یک دولت برای امکان‌پذیری مداخله یا جنگ سودآور جدید تفسیر شود، به گونه‌ای که مداخله و جنگ‌های فرسایشی کنونی، محدود شده یا پایان پذیرند تا تقویت توان بازیگر برای یک مداخله یا جنگ جدید با مزیت‌های نسبی فراهم شود.   

قدرت انزواگرایی با تعریف خاص خود به عنوان رویکردی از سیاستگذاری خارجی ایالات متحده امریکا در قرن 18 به‌ویژه سیاست دولت جیمز مونرو معروف به دکترین مونرو در ادبیات سیاست خارجی و روابط بین‌المللی مطرح شده و همچنان الگویی اثربخش و کارآمد در سیاستگذاری خارجی قلمداد می‌شود.

دکترین مونرو بر پایه عدم مداخله در تحولات نظامی و ژئوپلیتیکی استوار است که بازیگر نوظهور نظام بین‌الملل را با خطر شکست یا فروپاشی در صورت دخالت در تنش و جنگ منطقه‌ای یا جهانی روبه‌رو می‌سازد. مونرو در جایگاه رئیس جمهور امریکا و سیاستگذار ارشد سیاست خارجی این کشور، تصمیم گرفت که در رویدادهای تنش‌آفرین، جنگ‌ها و مناسبات گسترش‌گرایانه در خارج از قاره امریکا و حتی درون این قاره، دخالتی نداشته و دولت خود را از برچسپ بدنامی استعمار در قرن 18 و ابتدای قرن 19 دور نگاه دارد.

سیاست انزواگرایی ایالات متحده امریکا که بر مزایای دور بودن این کشور از سایر کانون‌های تنش جهانی در اروپا، آسیا، آفریقا و نداشتن هیچ مرز مشترک و نزدیکی با نقاط آتش ژئوپلیتیک بین‌الملل استوار بود، تولید، انباشت و تقویت قدرت راهبردی امریکا طی دوران انزواگرایی را موجب شده و این کشور را به قدرت بزرگ اقتصادی، سیاسی و نظامی در آستانه جنگ جهانی اول و به بازیگر بزرگ و منجی غرب در جنگ جهانی دوم تبدیل کرد.

با ورود ایالات متحده امریکا به جنگ جهانی اول در سال 1917 و پایان عصر انزواگرایی در سیاستگذاری خارجی این کشور، عصر جدید نظام جهانی نیز بر پایه سیاست خارجی جدید امریکا یا مداخله‌گرایی شکل گرفته تاکنون ادامه دارد. 

جمهوری خواهان امریکا که به سیاست‌های مداخله‌گرایی و جنگ‌افروزی مشهور هستند، گاهی نیز خلاف این رهیافت حزبی خود عمل می‌کنند و بر کاهش مداخله در نظام جهانی و اتخاد سیاست انزواگرایی اصرار می‌ورزند. رویکرد انزواگرایی که در دولت دونالد ترامپ اجرایی شده و اکنون نیز بر سیاست جمهوری خواهان در مجلس نمایندگان امریکا حاکم بوده و مؤلفه‌های آن در طراحی خروج از عراق و افغانستان، عدم مداخله مستقیم امریکا در تحولات بهار عربی به‌ویژه جنگ سوریه، خروج از مناطق بحرانی آفریقا و ... تا مخالفت کنونی نمایندگان جمهوری خواه کنگره و حتی دونالد ترامپ با کمک‌های تسلیحاتی و مالی به اوکراین قابل مشاهده است.

اصرار کنونی جمهوری‌خواهان بر عدم تصویب کمک‌های مالی کلان به اوکراین در کنار توصیه ترامپ به دولت اسرائیل برای پایان فوری تهاجم به غزه و تمرکز بر مسایل داخلی به‌خصوص بحران مهاجران غیر قانونی، قانون منع سقط جنین و ... را می‌توان بازگشت نرم امریکا به سیاست انزواگرایی البته در چارچوب شعار "عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم MAGA" تفسیر کرد که بر بازیابی قدرت و عظمت ایالات متحده امریکا با سپری کرده یک دوره انزواگرایی طراحی شده است.

*

انزواگرایی به عنوان یک رهیافت سیاستگذاری خارجی دارای رویکردهای گوناگون است. بارزترین نمونه این سیاستگذاری به ایالات متحده امریکا در قرن 18 و جیمز مونرو رئیس جمهوری وقت این کشور بازمی‌گردد که با چنین سیاستی به دنبال افزایش قدرت ایالات متحده در قاره امریکا و تکمیل فرآیند دولت‌سازی خود بودند که در نهایت نیز سیاستی کارامد و اثربخش نشان داده و ایالات متحده را به ابرقدرت قرن 20 و 21 تبدیل کرد.

اکنون که ایالات متحده پس از دو قرن اجرای سیاست مداخله‌گرایی و پرداخت هزینه‌های فراوان با چالش‌های فراگیر ژئوپلیتیکی، اقتصادی، داخلی و ... روبه‌رو شده و قدرت راهبردی آن در نظام جهانی کاهش یافته و مورد تهدید سایر بازیگران قرار گرفته، ضرورت بازگشت به سیاست انزواگرایی جهت بازتولید قدرت و بازیابی هژمون جهانی برای سیاستگذاران بلندپرواز امریکا به‌ویژه در میان جمهوری خواهان این کشور، نمود بیشتری یافته است.

بازگشت دونالد ترامپ به قدرت و سیاست ایشان برای خروج از معاهدات و توافقات بین المللی مانند توافق آب و هوایی پاریس Accord de Paris، خروج از نهادها و سازمان های بین المللی، تحریم دادگاه بین المللی کیفری و ... که بخشی از تاکتیک‌های سیاست راهبردی "اول امریکا" است، نشان می‌دهد که انزواگرایی، ژن اصلی سیاست جمهوری‌خواهان ایالات متحده امریکاست که در دولت ترامپ با الگوی هیجانی و همان رویکرد آنارشیک پیگیری می‌شود. 

برخی تحلیلگران روابط بین‌الملل از زوال قدرت، پایان هژمونی و بلکه فروپاشی ایالات متحده امریکا در قالب گفتمان تغییر نظام جهانی یا نظم نوین جهانی تفسیرهایی ارایه می‌کنند که با واقعیت برتری کنونی امریکا ناسازگار است و چرخش سیاستگذاری خارجی این کشور از سیاست مداخله‌گرایی به سیاست انزواگرایی را مدنظر قرار نمی‌دهند!

در چنین وضعیتی است که سیاستگذاران ارشد ایران به‌ویژه در حوزه سیاستگذاری خارجی باید از دام تحلیل‌های ساده پیرامون زوال قدرت یا فروپاشی ایالات متحده امریکا دوری کنند و متوجه باشند که برخی انعطاف‌ها در سیاست خارجی امریکا و خروج از کانون‌های بحران ژئوپلیتیک جهانی، پیامد تغییر سیاستگذاری خارجی و برآمده از سیاست انزواگرایی امریکا برای بازیابی قدرت و هیمنه جهانی خود است که اساس انتخاب عقلانی در سیاستگذاری خارجی دارد و نتیجه برتری راهبردی جنوب جهانی محسوب نمی‌شود. 

اسلام ذوالقدرپور

نویسنده خبر

 کارشناس ارشد مسائل سیاسی و بین الملل و دانشجوی دکترای سیاستگذاری عمومی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: دکترین مونرو سیاست خارجی سیاست خارجی امریکا ایالات متحده امریکا امریکا دونالد ترامپ اسلام ذوالقدرپور سیاست سیاست انزواگرایی سیاست مداخله گرایی سیاست مداخله سیاستگذاری خارجی


( ۱ )

نظر شما :