کش‌مکش‌های عمیق برای یک نظم جدید

ایران، اسرائیل و خاورمیانه‌ای که می‌بینیم

۰۳ دی ۱۴۰۳ | ۱۸:۰۰ کد : ۲۰۳۰۱۰۷ اخبار اصلی خاورمیانه
فشارهای بین‌المللی توانایی اسرائیل برای شکست قاطع حماس را محدود کرد و امید سنوار را زنده نگه داشت که اسرائیل نتواند جنگ را طولانی‌مدت ادامه دهد. این عوامل باعث شد که ایران و متحدانش تصور کنند اسرائیل ممکن است در نهایت منزوی، از نظر اقتصادی تضعیف‌شده و فرسوده شود. این تصور زمانی تقویت شد که ایران در آوریل یک حمله موشکی و پهپادی بی‌سابقه مستقیماً از خاک خود علیه اسرائیل انجام داد. رهبران ایران واکنش محتاطانه اسرائیل و آشفتگی سیاسی مداوم در داخل اسرائیل را جشن گرفتند. دولت نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو سیاست‌هایی را دنبال کرد که جنگ را طولانی‌تر، اقتصاد را تحت فشار و قطب‌بندی داخلی را تشدید کرد و به دشمنان اسرائیل برتری بخشید.
ایران، اسرائیل و خاورمیانه‌ای که می‌بینیم

نویسندگان: عاموس یادلین بنیان‌گذار و رئیس مؤسسه MIND اسرائیل است. او سرتیپ بازنشسته نیروی هوایی اسرائیل و رئیس اطلاعات دفاعی اسرائیل از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ بوده است.
آونر گولوف معاون رئیس مؤسسه MIND اسرائیل است. او از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳ مدیر ارشد شورای امنیت ملی اسرائیل بود.

دیپلماسی ایرانی: آنچه امروز در خاورمیانه در حال وقوع است، به بهترین شکل به‌عنوان تکاپویی برای یک نظم نوین منطقه‌ای درک می‌شود. از زمان حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، سه چشم‌انداز رقیب برای این نظم ظاهر شدند و سپس شکست خوردند: چشم‌انداز حماس، چشم‌انداز ایران و حزب‌الله و چشم‌انداز آمریکا.

حماس تلاش کرد جنگی چندجانبه را برای نابودی اسرائیل به راه اندازد. ایران به همراه نیروی نیابتی‌اش حزب‌الله، به دنبال جنگ فرسایشی بود که به فروپاشی اسرائیل و خروج ایالات متحده از منطقه منجر شود. آمریکا که قاطعانه از اسرائیل حمایت می‌کرد، به دنبال ثبات منطقه‌ای بر اساس امکانات سیاسی جدید برای اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها، عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی، و یک پیمان دفاعی میان واشنگتن و ریاض بود.

با این حال، هیچ‌یک از این چشم‌اندازها عملی نشدند: حماس، حزب‌الله و ایران قدرت نیروهای نظامی اسرائیل، جامعه اسرائیل و اتحاد آمریکا و اسرائیل را نادیده گرفته بودند. ایالات متحده نیز توانایی خود در تأثیرگذاری بر رویکرد اسرائیل در جنگ غزه را بیش از حد ارزیابی کرده و تهدید منطقه‌ای ایران را به اندازه کافی در نظر نگرفته بود.

شکست این سه چشم‌انداز، فرصتی برای ظهور چشم‌اندازی واقع‌بینانه‌تر یعنی چشم‌انداز اسرائیل فراهم کرد. در سه ماه گذشته، اسرائیل قدرت خود را برای بازسازی خاورمیانه به‌کار گرفته است. این کشور توانایی‌های نظامی حماس را از بین برد و با عبور از رویکرد بازدارندگی قدیمی خود، رهبری حزب‌الله را نابود ساخت و این گروه مستقر در لبنان را مجبور به پذیرش شرایط آتش‌بس کرد.

اسرائیل همچنین حملات پیچیده‌ای در داخل ایران انجام داده است. سرنگونی فرصت‌طلبانه رژیم اسد در سوریه توسط نیروهای شورشی نیز می‌تواند به‌عنوان تلاشی برای بهره‌گیری از تضعیف قدرت منطقه‌ای ایران توسط اسرائیل تفسیر شود. در نتیجه، ایران کریدور زمینی‌ از مرزهای خود تا اسرائیل را که طی چهار دهه با صرف منابع گسترده ایجاد کرده بود، از دست داد.

این تحولات، نشانگر دگرشی چشمگیر هستند: تقریباً تا یک سال پس از حمله ۷ اکتبر، چشم‌انداز اسرائیل برای آینده منطقه نامشخص بود. این کشور در حال دفاع از خود و به‌تبع آن تلاش برای حفظ وضعیت موجودی بود که دیگر قابل بازگشت نبود. با وجود عملیات تهاجمی‌اش، اسرائیل از برهم زدن معادلات بازدارندگی موجود با حزب‌الله و ایران خودداری کرد. علاوه بر این، درحالی‌که در سطح بین‌المللی به‌عنوان تحریک‌کننده در نظر گرفته می‌شد و اختلافات داخلی جامعه اسرائیل را تضعیف کرده بود، از تحمیل نظم جدید پرهیز داشت.

اکنون اسرائیل با عملیات نظامی، در حال بازسازی خاورمیانه است اما بهتر است از نظر سیاسی نیز خود را تثبیت کند. این کشور هم فرصت و هم مسئولیت دارد تا مسیر منطقه را به سمت واقعیتی جدید، صلح‌آمیزتر و پایدارتر هدایت کند. در حال حاضر، توانایی نظامی اسرائیل برای ایجاد تغییرات منطقه‌ای بیشتر از آمادگی آن برای تدوین و اجرای یک چشم‌انداز راهبردی منسجم است؛ موفقیت‌های عملیاتی‌اش هنوز با ایده‌های استراتژیک روشن همراه نشده‌اند. اسرائیل باید برای چارچوب سیاسی‌ای تلاش کند که با موفقیت‌های نظامی‌اش همخوانی داشته باشد.

یک ائتلاف عربی – اسرائیلی با حمایت ایالات متحده می‌تواند تهدیدهای افراط‌گرایان شیعه و سنی را دفع کند، یک آینده‌ سیاسی واقعی برای فلسطینی‌ها فراهم کند، منافع امنیتی اسرائیل را تضمین کند، بازگشت گروگان‌های اسرائیلی باقی‌مانده در غزه را تأمین کند و از حمله‌ای دیگر به خاک اسرائیل جلوگیری کند.

اسرائیل نباید به‌تنهایی به دنبال تحمیل چشم‌انداز خود برای نظم جدید منطقه باشد. این کشور به حمایت ایالات متحده، عربستان سعودی، اردن، مصر و امارات متحده عربی، و همچنین آلمان و بریتانیا نیاز دارد، حتی در حالی‌که سیاست خارجی آمریکا تحت ریاست‌جمهوری منتخب دونالد ترامپ در حال تغییر است. شرایط حساس است. اما برای نخستین بار پس از حمله ۷ اکتبر، اسرائیل فرصتی برای استفاده از این موقعیت دارد.

برنامه‌ریزی‌های دقیق

زمانی که یحیی سنوار، رهبر فقید حماس، دستور حمله به اسرائیل را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ صادر کرد، این کار را با یک چشم‌انداز محاسبه‌شده برای خاورمیانه انجام داد: او انتظار داشت که بلافاصله پس از حمله حماس، یک حمله هماهنگ از سوی تمام گروه‌های شبه‌نظامی مورد حمایت ایران در منطقه صورت گیرد که به‌نوبه خود الهام‌بخش اعراب اسرائیلی و فلسطینی‌های کرانه باختری برای آغاز یک انتفاضه جدید شود.

برنامه سنوار به مشارکت حزب‌الله و دیگر اعضای «محور مقاومت» تحت حمایت ایران و حتی خود ایران متکی بود و در نهایت به شکست کامل نظامی اسرائیل منجر می‌شد.

اما سنوار ارزیابی به شدت نادرستی از پویش های منطقه‌ای داشت. در ۸ اکتبر، هرچند حزب‌الله حمایت خود از حماس را اعلام کرد و شروع به گلوله‌باران شهرهای اسرائیلی کرد اما اقداماتش محدود بود. گروه‌های مسلح شیعه از عراق و سوریه موشک‌ها و پهپادهایی برای اختلال در سامانه‌های پیشرفته دفاع هوایی اسرائیل شلیک کردند، اما این تلاش‌ها تهدید جدی برای آن‌ها ایجاد نکرد. حوثی‌های یمن نیز با هدف قرار دادن کشتی‌ها در دریای سرخ و شلیک موشک به شهرهای اسرائیلی به حمله پیوستند.

بشار اسد، دیکتاتور سوریه، انتقال تسلیحات ایرانی به لبنان را تسهیل کرد اما به طور قابل توجهی از حملات شبه‌نظامیان ایرانی از خاک سوریه به اسرائیل مانع شد و ارتش سوریه را علی‌رغم فشار ایران درگیر نکرد. حزب‌الله به خاک اسرائیل وارد نشد و به جای آن بر منحرف کردن توجه نیروهای اسرائیل به شمال متمرکز شد تا تمرکز آن‌ها را از غزه دور کند.

علاوه بر این، انتفاضه فلسطینی که سنوار انتظار داشت، رخ نداد؛ بخشی از این امر به دلیل استقرار سریع و مؤثر نیروهای اسرائیلی در مناطق کرانه باختری بود که حماس و جهاد اسلامی فلسطین در آن‌ها حضور داشتند. در همین حال، اسرائیل فشار شدیدی در غزه وارد کرد و هزاران نفر از نیروهای حماس، از جمله خود سنوار را در نهایت هدف قرار داد.

تصمیم اسرائیل برای ورود به جنگی طولانی در ابتدا ایران و حزب‌الله را جسورتر کرد. آن‌ها این درگیری را فرصتی برای تثبیت هژمونی منطقه‌ای خود دیدند. برخلاف حماس که هدفش نابودی کامل اسرائیل بود، ایران به دنبال تقویت جایگاه منطقه‌ای خود بود. تهران با ادامه جنگ فرسایشی چندجانبه علیه اسرائیل قصد داشت فشار بر جامعه اسرائیل را افزایش دهد و هزینه‌های جنگ را بالا ببرد. با تمرکز ایالات متحده بر رقابت راهبردی با چین و جنگ در اوکراین، ایران پیش‌بینی کرد که واشینگتن بیشتر از منطقه عقب‌نشینی خواهد کرد.

واکنش اولیه اسرائیل به استراتژی حزب‌الله و ایران محتاطانه به نظر می‌رسید. اسرائیل به جای حمله به لبنان برای مقابله مستقیم با حملات موشکی حزب‌الله، جوامع شمالی خود را تخلیه کرد تا منطقه‌ای حائل ایجاد کند و عملاً به حزب‌الله اجازه داد به حملات خود ادامه دهد.

علاوه بر این، در حالی که ایالات متحده علناً از اسرائیل حمایت می‌کرد، دولت‌های غربی عمدتاً در تحمیل هزینه‌های جدی به محور مقاومت تحت حمایت ایران ناکام ماندند. ناتوانی آن‌ها در جلوگیری از مداخله حوثی‌های یمن در ترافیک دریایی دریای سرخ، این گروه را جسورتر کرد تا حملات خود به اسرائیل را تشدید کند.

فشارهای بین‌المللی توانایی اسرائیل برای شکست قاطع حماس را محدود کرد و امید سنوار را زنده نگه داشت که اسرائیل نتواند جنگ را طولانی‌مدت ادامه دهد. این عوامل باعث شد که ایران و متحدانش تصور کنند اسرائیل ممکن است در نهایت منزوی، از نظر اقتصادی تضعیف‌شده و فرسوده شود.

این تصور زمانی تقویت شد که ایران در آوریل یک حمله موشکی و پهپادی بی‌سابقه مستقیماً از خاک خود علیه اسرائیل انجام داد. رهبران ایران واکنش محتاطانه اسرائیل و آشفتگی سیاسی مداوم در داخل اسرائیل را جشن گرفتند. دولت نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو سیاست‌هایی را دنبال کرد که جنگ را طولانی‌تر، اقتصاد را تحت فشار و قطب‌بندی داخلی را تشدید کرد و به دشمنان اسرائیل برتری بخشید.

در همین حال، ایالات متحده به استراتژی خود در خاورمیانه بر اساس توافقنامه‌های ابراهیم ادامه داد. پس از ۷ اکتبر، واشنگتن به عربستان سعودی فشار آورد تا یک پیمان دفاعی مرتبط با عادی‌سازی روابط با اسرائیل را نهایی کند و بر تعهد خود به راه‌حل دو دولتی برای مناقشه اسرائیل – فلسطین تأکید کرد. دولت بایدن تلاش کرد تا از جنگ برای ایجاد یک ائتلاف قوی‌تر طرفدار آمریکا در خاورمیانه استفاده کند، نفوذ واشنگتن را تقویت کند و یک مرکز اقتصادی منطقه‌ای یکپارچه‌تر ایجاد کند که اروپا و هند و اقیانوس آرام را در رقابت با چین به هم پیوند دهد.

اما طرح ایالات متحده نتوانست تهدید ایرانِ جسورشده را به‌طور مناسب برطرف کند یا نگرانی‌های شرکای کوچک‌تر خود را کاهش دهد. عربستان سعودی از عادی‌سازی روابط با اسرائیل در حالی که جنگ در غزه ادامه داشت خودداری کرد، به‌ویژه به این دلیل که اسرائیل از تعهد به راه‌حل دو دولت امتناع کرد؛ حرکتی که توسط دشمنان اسرائیل در منطقه به‌عنوان پیروزی حماس تفسیر می‌شد. نتانیاهو نیز ترجیح داد پایان دادن به مرحله شدید جنگ را به تأخیر بیندازد و منتظر نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا باشد، به این امید که جمهوری‌خواهان پیروز شوند. او معتقد بود که انتخاب ترامپ نظارت ایالات متحده بر کارزار اسرائیل علیه حماس را کاهش می‌دهد.

با شکست دموکرات‌ها در نوامبر، استراتژی ایالات متحده در خاورمیانه با تردید مواجه شد. با وجود تمام قدرت و اهرم‌های واشنگتن، چشم‌انداز آمریکایی برای یک نظم منطقه‌ای جدید، هرچند معقول به نظر می‌رسید، به همان اندازه طرح‌های حماس، حزب‌الله و ایران غیرقابل اجرا بود.

تخت خالی؟

در سپتامبر، جریان‌های غالب در خاورمیانه شروع به تغییر کرد. پس از ۱۱ ماه که دولت اسرائیل هیچ هدفی در جبهه شمالی تعیین نکرده بود، کابینه اسرائیل بازگشت امن ساکنان شمالی اسرائیل به خانه‌هایشان را به‌عنوان یک هدف رسمی جنگ تعیین کرد. جنگ که قبلاً به سمت شمال کشیده شده بود، با حمله موشکی حزب‌الله در اواخر ژوئیه به یک زمین فوتبال در بلندی‌های جولان که گفته شد به کشته شدن ۱۲ کودک و زخمی شدن بیش از ۴۰ نفر منجر شد، تشدید شد.

در پاسخ، اسرائیل معاون حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله، فؤاد شکر را ترور کرد و با یک عملیات تحقیرآمیز ساختار فرماندهی حزب‌الله را هدف قرار داد. مواد منفجره‌ای که در دستگاه‌های ارتباطی حزب‌الله کار گذاشته شده بود به‌طور هم‌زمان منفجر شد و ده‌ها نفر از نیروهای آن را کشت و زخمی کرد. سپس اسرائیل مجموعه‌ای از حملات هوایی را انجام داد که حدود ۳۰۰۰ راکت و موشک کروز را منهدم کرد و رهبران حزب‌الله، از جمله نصرالله را هدف قرار داد. این اقدامات برخی از اعتبار ازدست‌رفته نیروهای اسرائیلی را بازگرداند.

برای تلافی، ایران در ۱ اکتبر مستقیماً به اسرائیل حمله کرد و ۱۸۱ موشک بالستیک شلیک کرد. اما این موج حملات تنها به سه سایت اسرائیلی آسیب محدودی وارد کرد: مجتمع موساد در گلیلوت و دو پایگاه نیروی هوایی اسرائیل در جنوب. 
این بار اسرائیل پاسخی بزرگ‌تر از حمله آوریل سازمان‌دهی کرد و ۱۵۰ هواپیما را برای حمله به ۲۰ هدف مهم در ایران اعزام کرد.

این حملات، عدم تقارن توانایی‌های نظامی دو کشور را به نمایش گذاشت: ایران موشک‌های زیادی شلیک کرد اما با نتایج محدود، در حالی که نیروهای اسرائیلی اهداف باارزش، از جمله سامانه‌های ضدهوایی S-300 ایران و یک مرکز تحقیقاتی تسلیحات هسته‌ای در پارچین را با دقت هدف قرار دادند. این کارزار آسیب‌پذیری سایت‌های انرژی و هسته‌ای ارزشمند ایران را، در صورت تصمیم حکومت ایران به تشدید تنش‌ها، نشان داد.

از آن زمان، با وجود تهدیدهای مکرر، ایران حمله مستقیم دیگری به اسرائیل انجام نداده است.

در ۲۴ نوامبر، اسرائیل و لبنان با تأیید ایران و حزب‌الله توافقنامه آتش‌بس را امضا کردند که عمدتاً برقرار مانده است. در همان روز، شورشیان سوری تحت حمایت ترکیه یک عملیات نظامی علیه رژیم اسد آغاز کردند. در کمتر از دو هفته، شورشیان به دمشق رسیدند و دولتی جدید را با حداقل مقاومت از سوی نیروهای سوری، روسی، ایرانی یا حزب‌الله اعلام کردند. به‌جای تقویت هژمونی ایران، این جنگ ضربه‌ای سنگین به جایگاه منطقه‌ای آن وارد کرد.

آتش‌بس در لبنان و تحولات سوریه خلأیی در رهبری خاورمیانه ایجاد کرده است. دستاوردهای نظامی اسرائیل برای تشکیل ائتلافی جدید فرصتی فراهم کرده که می‌تواند آینده منطقه را شکل دهد.

برای موفقیت در شکل‌دهی به آینده خاورمیانه، اسرائیل و شرکای منطقه‌ای‌اش باید حمایت مستمر دولت ترامپ را جلب کنند تا این دولت به تعهد خود برای حفظ امنیت متحدان و بازدارندگی در برابر دشمنان مشترک پایبند بماند. این رویکرد ممکن است با مخالفت برخی جناح‌های دولت جدید که طرفدار کاهش حضور بین‌المللی ایالات متحده هستند، روبه‌رو شود. ترامپ پیش‌تر نشان داده که تمایلی به مداخله در سوریه ندارد و می‌خواهد نیروهای آمریکایی را از این کشور خارج کند، به‌ویژه در شرایطی که جایگاه روسیه و ایران تضعیف شده است.

حمله غافلگیرانه حماس در ۷ اکتبر نشان داد که اسرائیل کمتر از آنچه تصور می‌کرد بر روندهای منطقه‌ای کنترل دارد. جنگ اسرائیل در غزه طی یک سال بعد نیز این برداشت را تقویت کرد. با این حال، در سه ماه گذشته، اسرائیل توانایی خود را در شکل‌دهی به سیاست و امنیت خاورمیانه مجدداً تثبیت کرده است. با این وجود، بدون رهبری شجاعانه، این فرصت ممکن است از دست برود. جاه‌طلبی‌های اعضای تندروی ائتلاف نتانیاهو برای الحاق بخش‌هایی از غزه و کرانه باختری، اعمال حکومت نظامی در غزه، یا پیگیری یک دستور کار داخلی تفرقه‌افکنانه که نهادهای دموکراتیک را تضعیف می‌کند، پیشرفت‌های به‌دست‌آمده را به‌شدت به خطر می‌اندازد. دولتی در اسرائیل که این چشم‌انداز پیشنهادی را پیش ببرد، می‌تواند حمایت اکثر شهروندان خود را جلب کند و موقعیت منطقه‌ای اسرائیل را تقویت کند. در مقابل، دولتی که نتواند لفاظی‌ها و اقدامات افراط‌گرایانه خود را مهار کند، تنها زمینه را برای یک درگیری منطقه‌ای گسترده‌تر بدون چشم‌اندازی روشن فراهم خواهد کرد و به نفع ایران عمل خواهد کرد.

رهبران ایران و سینوار پتانسیل جنگ برای بازآرایی خاورمیانه را درک کردند. اسرائیل نباید به چیزی کمتر از این رضایت دهد، اما باید قدرت خود را به‌طور هوشمندانه و سریع به کار گیرد. تنها چشم‌اندازی که تهدیدهای ایران را مهار کند، یکپارچگی منطقه‌ای را پیش ببرد، و برای فلسطینیان افقی سیاسی ایجاد کند، با پشتیبانی یک طرح هماهنگ تحت رهبری ایالات متحده، عربستان سعودی، و امارات متحده عربی، می‌تواند موفقیت‌های نظامی اسرائیل را به صلح، ثبات، و رفاه در خاورمیانه تبدیل کند و از فرصت‌های ناشی از این جنگ بهره‌برداری کند.

منبع: فارن افرز/ تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱

کلید واژه ها: فلسطین اسرائیل اسرائیل و فلسطین ایران و اسرائیل بنیامین نتانیاهو دولت نتانیاهو خاورمیانه خاورمیانه جدید


( ۲ )

نظر شما :