دست و پا زدن های اسرائیل برای حفظ غرب در کنار خود
رهایمان نکن آمریکا
دیپلماسی ایرانی: پیوندهای آمریکا و اسراییل بنابر دلایلی است که همه راجع به آن مطلع هستند؛ از جمله لابی بزرگ مالی و رسانهای صهیونیسم در ایالات متحده که نفوذ گستردهای در کاخ سفید، کنگره و سنا دارند و به عنوان قدرتمندترین دیاسپورا در جهان، سیاستهای استراتژیک ایالات متحده را هدایت میکنند. اما در واقع این پیوند فراتر از قدرت لابیهای صهیونیستی است؛ تمدن نوین غرب بر پایه نفوذ یهودیت در مسیحیت بنیان گذاشته شد و تفوق پروتستانیسم در رنسانس به عنوان مکتبی برآمده از اندیشههای یهود، تمدن فعلی غرب را پایه ریزی کرد. به وجود آمدن کاپیتالیسم و لیبرالیسم که در حال حاضر آمریکا پرچمدار فکری آن است، به طور عمیقی از فلسفه فکر یهودیت نشات گرفت؛ نکتهای که «مارتین هایدگر»، فیلسوف نامدار آلمانی هم به تفصیل به آن پرداخته است.
در حال حاضر اما آمریکا بنابر دلایل متنوعی، در حال عدول از موضع حمایت حداکثری خود از رژیم صهیونیستی است. نخست آنکه طبق سیاست اعلامی ایالات متحده در اسناد اخیر استراتژی امنیت ملی این کشور، تمرکز استراتژیک آمریکا لاجرم باید از منطقه غرب آسیا به شرق آسیا تغییر یابد تا با تهدید هژمونیک چین مقابله شود. در وهله بعدی با خودکفایی آمریکا در تولید انرژیهای فسیلی، به میزان زیادی از اهمیت منطقه خلیج فارس در نقشه استراتژیک آمریکا کاسته شده است. جنگ های بی ثمر و پر هزینه در افغانستان و عراق، آمریکا را مجاب کرد که ایجاد تغییرات ژئوپولیتک در غرب آسیا ، به آن آسانی که امثال «برنارد لوئیس» تصور میکردند نیست.
در عین حال باز شدن جبهه جنگ اوکراین، آمریکا را به این صرافت انداخت که در شرایط کنونی جهان، مهار روسیه به اندازه چین حایز اهمیت است و قرار دادن همه تمرکز راهبردی در غرب آسیا، به سود دو کشور چین و روسیه برای پیشبرد بیدردسر اهداف استراتژیک خود خواهد بود.
بعد از شکست پیمان ابراهیم، آمریکا در دوران دموکراتها به این فکر افتاد که مسأله اسراییل و فلسطین با همان راهکار پیشنهادی « اسلو»، مبتنی بر راهحل دو کشوری به سرانجام برسد. برای طیف های سیاسی تندرو در اسراییل، تشکیل کشور مستقل فلسطینی به معنای مرگ یک نقشه تمدنی در راستای عاده ارض موعود و تبدیل اسراییل به ابرقدرت جهانی است.
آنها اسراییل را با مساحت فعلی به مثابه کشوری ذرهای و آسیب پذیر تلقی میکنند که نه تنها نشانی از «ملک سلیمان» و «داوود» ندارد که در حد یک قدرت متوسط منطقهای یا کمتر از آن محسوب خواهد شد.
در اولین سفر «جو بایدن» به سرزمینهای اشغالی، وی در بدو ورود از تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی حمایت کرد. عربستان سعودی همچنان پیش شرط خود برای عادی سازی روابط با اسراییل را راه حل دو کشوری معرفی میکند و کشورهای اروپایی هم کمابیش بر همین اعتقادند.
عملیات «طوفان الاقصی» موجب شد تا اسراییل دوباره برای پاکسازی نژادی فلسطینیان بهانهای پیدا کند و راه را برای ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی ببندد. با گذشت شش ماه و باتلاقی شدن جنگ در غزه، به نظر میرسد رژیم صهیونیستی میکوشد تا با وارد کردن ایران به این مناقشه، دوباره حمایت همه جانبه آمریکا و اروپا را جلب کند و با جلوه دادن یک تهدید وجودی علیه اسراییل، غرب را ناچار به ورود گسترده به معادلات منطقه کند.
اگر جمهوری اسلامی ایران پاسخ محکمی به حمله احتمالی اسراییل بدهد، به ظن قوی غرب چارهای جز مداخله در این مناقشه نخواهد داشت. اما آیا آنچه مد نظر اسراییل در جلب حمایت همهجانبه و بی قید و شرط آمریکا و اروپا از خودش دارد، محقق خواهد شد؟
نخست آنکه هر گونه جنگی در منطقه، با ایجاد بی ثباتی، بر بازار انرژی تاثیر چشمگیری خواهد داشت. نیروها و پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه در تیررس انتقام ایران و گروههای نیابتی آن خواهند بود و هر مقدار تلفات انسانی، تحمیل فشار مضاعفی بر دولت آمریکا را سبب خواهد شد.
این مسأله برای «جو بایدن» که در شرف انتخابات ریاست جمهوری است به معنای یک خودکشی سیاسی است و همانند «جیمی کارتر»، دوباره شکست یک دموکرات را وقایع مرتبط با تهران رقم خواهد زد.
اروپا در طرف دیگر، هنوز با تبعات اقتصادی ناشی از همهگیری کرونا و جنگ اوکراین دست و پنجه نرم میکند و یک بحران دیگر در حوزه انرژی خلیج فارس، طبعا فشار قابل توجهی را بر اقتصاد آنها وارد خواهد کرد.
اگر سوال این باشد که از ورود غرب به جنگ ایران و اسراییل چه چیزی عاید منافع ملی آنها خواهد شد، پاسخ بی شک «هیچ» است. ایران سالهاست عملا وارد انواع مختلفی از جنگ اعم از اقتصادی، رسانهای، امنیتی و روانی شده است که منشا بسیاری از آنها، تحریکات رژیم صهیونیستی است. اخیرا به درخواست اسراییل، طرح فشار دیپلماتیک و اقتصادی برای انزوای ایران در دستور کار اروپا و آمریکا قرار گرفته است که با یک بررسی اجمالی میتوان دریافت، عملا فشاری که قبلاً اعمال نشده باشد باقی نمانده است!
در تئوری بازی ها در روابط بینالملل، یک بازی تخت عنوان «جوانک ترسو» وجود دارد که دو خودرو را فرض میکند که مشابه یک دوئل، با سرعت زیاد به سمت هم حرکت میکنند. هر کس قبل از برخورد کنار بکشد بازنده است، گرچه ممکن است هر دو تا انتها و لحظه برخورد کنار نکشند، یا اینکه هر دو همزمان کنار بکشند.
در چنین شرایطی، اسراییل مثل کسی است که سوار بر خودرو لوکس خود در مقابل ما که سوار بر یکی از «نیسانهای آبی» معروف خودمان هستیم قرار گرفته است! حدس اینکه چه کسی بیشتر دلش بخواهد کنار بکشد، چندان مشکل نیست.
برای کشوری که سالهاست با سختیهای تحریم، جنگ هشت ساله، جنگ با داعش، بیثباتی های متناوب اجتماعی و ... مواجه بوده است، یک تقابل جدید با اسراییل چندان وحشتناک نخواهد بود.
در طرف مقابل اما اسراییل خیلی چیزها برای از دست دادن دارد، از جمله تحمل حملات نظامی گسترده ای در قلمرو فاقد عمق استراتژیک خود که همه چیز را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
حمله بعدی ایران به اسراییل، بی شک مثل عملیات «وعده صادق» نخواهد بود. سپاه پاسداران، این بار به جای «انبار گردانی» ذاقه های نظامی خود، از تسلیحاتی نوینی استفاده خواهد کرد که موجب حیرت رژیم صهیونیستی و حامیان آن خواهد شد.
به نظر میرسد که آخرین تلاشهای اسراییل برای نگاه داشتن بی قید و شرط غرب در کنار خود بی نتیجه خواهد ماند و دنیا آنقدر چالش جدید برای تمدن غربی به ارمغان آورده است که دیگر مثل مسأله اسراییل، نخستین اولویت غرب نخواهد بود.
نظر شما :