مذاکره با آمریکا قداست ندارد!
تضمین عدم خروج از برجام چگونه حاصل خواهد شد؟
دیپلماسی ایرانی – از عصر سه شنبه هفته جاری دور جدید مذاکرات وین با هدف احیای برجام کلید خورده است و بسیاری از رسانه ها و کارشناسان این دور را دور یا «راند آخر» مذاکرات برای حصول توافق تلقی می کنند، به ویژه که تعدادی از صاحب نظران بر انجام توافق تا قبل از پایان ماه جاری میلادی (فوریه) و یا پایان سال شمسی تاکید دارند، ولی با توجه به شدت و وسعت اخبار متعدد و حتی متضاد از خروجی نشست و گفت گوهای وین طی سه روز گذشته به نظر می رسد نمی توان با قاطعیت در خصوص احتمال توافق زودهنگام و یا در آنسو، شکست مذاکرت سخن گفت. با اینحال در پی پررنگ تر شدن احتمال حصول توافق در وین به نظر می رسد که سه محور «لغو کلیه تحریمهای برجامی، ایجاد ساز و کار برای راستی آزمایی لغو تحریم ها و تضمین عدم خروج آمریکا از برجام» بیش از گذشته از اهمیت ویژه برای تهران برخودار است. در این بین تحصیل تضمین عدم خروج آمریکا از برجام از وزن بیشتری نسبت به دو مورد دیگر برخوردار است، به خصوص آنکه رابرت مالی، نماینده ویژه دولت بایدن در امور ایران طی مصاحبه ای عنوان کرد که دولت کنونی نمی تواند تضمین کند دولت بعدی آمریکا از توافق خارج نخواهد شد. از این رو اکنون تحصیل این تضمین برای ایران بسیار جدی است، ضمن آنکه دور مخالفت های جمهوریخواهان آمریکا به خصوص از تریبون کنگره پیرامون توافق احتمالی هم بیشتر شده است. پیرو نکات یاد شده دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با فواد ایزدی، کارشناس ارشد مسائل آمریکا به چگونگی ایجاد تضمین لازم برای عدم خروج مجدد ایالات متحده از برجام در صورت حصول توافق در وین پرداخته است که در ادامه از نظر می گذرانید:
برای آغاز گفت وگو و قبل از پرداختن به موضوع محوری مصاحبه در رابطه با چگونگی تحصیل تضمین لازم از ایالات متحده برای عدم خروج مجدد از برجام جا دارد به اقدام اخیر کاخ سفید نگاهی بیندازیم. پیش از آغاز دور جدید مذاکرات وین که از سه شنبه هفته جاری شروع شد شاهد بودیم وزارت امور خارجه آمریکا جمعه گذشته «تهدید به تحریم» علیه کشورها و شرکتهای خارجی از جمله روسیه، چین و کشورهای اروپایی را که با بخش غیرنظامی برنامه هستهای ایران همکاری میکردند، لغو کرد. در این رابطه آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا چندین معافیت از تحریمهای مربوط به فعالیتهای هستهای غیرنظامی ایران را امضا کرد؛ معافیتهایی که به کشورها و شرکتهای خارجی اجازه میدهد تا در پروژههای غیرنظامی با محوریت نیروگاه هستهای بوشهر ایران، آب سنگین اراک و راکتور تحقیقاتی تهران کار کنند. در این خصوص می توان سه سناریو را برای این اقدام واشنگتن در نظر گرفت. ابتدا به ساکن رفع دغدغه و نگرانی های خود آمریکا در خصوص برخی مسائل چالشی باقی مانده در مذاکرات وین مانند خروج آب سنگین و اورانیوم غنی شده از ایران بیش از حد مندرج در برجام و سناریو دوم، سناریوی «ایجاد تعهد» برای تهران در دور جدید مذاکرات است. سناریوی دیگر این است که آمریکا در سایه تمدید معافیت های هسته ای می تواند به دنبال کنترل و کانالیزه کردن فعالیت های هسته ای ایران حتی در صورت به شکست رسیدن مذاکرات وین باشد. در چنین شرایطی حضور شرکت ها، سازمان ها و یا کشورهای ثالث در تکمیل برنامه های اتمی ایران می تواند دسترسی آمریکا به اطلاعات به روز را تضمین کرده و به کمک اشخاص ثالث، پیشرفت برنامه اتمی ایران را کنترل و کانالیزه کند. حتی همکاری اشخاص ثالث در برنامه های اتمی ایران می تواند موقعیت لازم جهت خرابکاری را نیز فراهم آورد. از نگاه حضرتعالی کدام یک از این سه سناریو موتور محرکه لغو تحریم های جمعه هفته گذشته آمریکا بود؟ آیا اکنون واشنگتن توانسته است در دور جدید مذاکرات توپ را در زمین تهران بیندازد؟
از بخش آخر سوال شما شروع می کنم. به هیچ عنوان با اقدام نمایشی آمریکا در رابطه با بازگرداندن برخی معافیت های تحریم صنعت هسته ای توپ در زمین ایران نیست، چون اساساً واشنگتن هیچ اقدامی انجام نداده است، کما اینکه در این چند روزی که از آغاز دور جدید مذاکرات می گذرد هیچ کدام از طرفین نیز تهران را به انجام عمل و گام متقابل وادار نکرده است. اما در پاسخ به قسمت اول سوالتان من معتقدم که می توان همه سناریو را برای اقدام آمریکا در خصوص بازگرداندن برخی معافیت های تحریم صنعت هسته ای ایران در نظر گرفت. چون این سناریوها اتفاقا در طول همدیگر و مکمل هم به شمار میروند. یعنی آمریکا با این مجوز بازگرداندن برخی معافیت های تحریم صنعت هسته ای از یک طرف به دنبال اجرای سناریوی ایجاد تعهد برای ایران به منظور واداشتن گام متقابل از سوی جمهوری اسلامی بود و از طرف دیگر بی شک ایالات متحده در یک نگاه دیگر سعی کرده است با این عمل خود و برداشتن برخی محدودیتهای مربوط به صنعت هستهای عملاً بهانه را از تهران برای خارج کردن مواد غنی شده و آب سنگین بالاتر از مفاد برجامی از کشور ایجاد کند. چون به هر حال تا قبل از این به واسطه تحریم های دولت دونالد ترامپ عملاً فضایی برای خارج کردن اورانیوم غنی شده و آب سنگین بالاتر از از حد مجاز در برجام وجود نداشت.
در این بین کشور خاصی مدنظر آمریکا برای سناریوی دوم است. آیا فرقی بین عمان، روسیه یا کشور دیگری برای تعیین مقصد خروج آب سنگین و اورانیوم غنیشده از ایران وجود دارد. به هر حال دونالد ترامپ در می ۲۰۲۰ به این معافیتهای صنعت هسته ای ایران بهعنوان بخشی از برنامه «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی پایان داده بود. اما تهران در این مدت، هم در سایه پنج گام کاهش تعهدات برجامی و هم ذیل مصوبه مجلس یازدهم موسوم به اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها، نه تنها به غنیسازی ۵ درصدی و ۲۰ درصدی رسیده است، بلکه تولید اورانیوم فلزی با غنای۲۰ درصدی، غنیسازی تا سطح ۶۰ درصد و استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته را در دستور کار قرار داده است. لذا دغدغه دولت بایدن برای خروج این حجم از اوراینوم غنی شده، آن هم با این سطح غنا بسیار حیاتی است؟
با توجه به همین نکاتی که گفتید در گام نخست برای دولت بایدن اهمیتی ندارد که چه کشوری برای این سناریو در نظر گرفته شود. چون فعلا آمریکا در جریان مذاکرات به دنبال آن است که مواد غنی شده و آب سنگین بالاتر از حد مجاز برجامی را به حالت اول ماقبل از اجرایی شدن گام های کاهش تعهدات هسته ای و عملیاتی کردن قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها بازگرداند. لذا در حال حاضر برای واشنگتن اهمیتی ندارد که چه کشوری مقصد خروج آب سنگین و اورانیوم غنی شده ایران خواهد بود. در نتیجه دولت بایدن سعی کرده است با این احیای معافیت تحریم های هسته ای ایران عملاً نگرانیها و دغدغههای خود را رفع کند؛ این نکته ای است که خود آمریکاییها و شخص ند پرایس به طور صریح به آن اعتراف کرده است که هدف آمریکا از این لغو تحریم ها صرفا رفع نگرانیهای خود است، نه کمک و لطف به ایران. من تعجب میکنم در این یک هفته گذشته که چگونه در داخل کشور برخی از رسانهها، کارشناسان و صاحب نظران با ذوق زدگی از این اقدام واشنگتن حمایت کردند. واقعاً برای من جای تعجب دارد اقدامی که از هر بُعدی به آن نگاه شود برای خود آمریکاییها سود و منفعت دارد را طوری تعبیر و تحلیل کنند که گویی دولت بایدن به دنبال حل اختلافات و چالش هاست، اما در مقابل این جمهوری اسلامی است که سعی دارد تنش کماکان تداوم و حتی تشدید پیدا کند. یا این افراد و رسانهها از اساس متوجه نیستند که در مورد چه موضوعی از چه بُعدی باید سخن بگویند و یا اینکه به عمد در تلاشند در شرایط حساس کنونی در راستای سناریوی اول آمریکا، ایران را وادار به انجام تعهد متقابل کنند.
یعنی شما معتقدید برخی رسانه ها و کارشناسان با تحلیل خود میتوانند دولت رئیسی را وادار به اجرای تعهد متقابل کنند؟ آیا این رسانه ها از چنین توانایی برخوردارند؛ اگر این چنین بود که از سال ها قبل بسیاری از دغدغه های خود را در همان دوران دولت همسو یعنی دولت روحانی عملیاتی می کردند، نه دولتی رئیسی که هیچ اعتنایی به آنها ندارد؟
به هر حال این رسانه ها و برخی تحلیلگران و کارشناسان با موج سواری روی افکار عمومی این انتظار و باور را ایجاد میکنند که آمریکا یک گام مثبت را برداشته است و تهران هم باید در مقابل برای نشان دادن حسن نیت خود گامی را بردارد، در صورتی که همین افراد و رسانه ها با یک تبیین درست و بنیادین مانند آنچه که در همین دو سوال قبل به آن اشاره شد میتوانند از اهداف و پشت پرده های انجام این اقدام هفته گذشته آمریکا پرده بردارند و افکار عمومی را در یک مسیر واقع بینانه قرار دهند.
روی مسئله و دغدغه جدی این روزهای تهران در مذاکرات وین تمرکز کنیم. حال که زمزمه احتمال توافق برای احیای برجام بیش از هر زمان دیگری به گوش می رسد سه محور «لغو کلیه تحریمهای برجامی، ایجاد ساز و کار برای راستی آزمایی لغو تحریم ها و تضمین عدم خروج آمریکا از برجام» از اهمیت ویژه برای تهران برخودار است. در این بین به نظر می رسد که مورد سوم (تضمین عدم خروج آمریکا از برجام) از وزن بیشتری نسبت به دو مورد دیگر برخوردار است به خصوص آنکه رابرت مالی، نماینده ویژه دولت بایدن در امور ایران طی مصاحبه ای با MSNBC که ۱۶ بهمن/ ۵ فوریه منتشر شد عنوان کرد که دولت کنونی نمی تواند تضمین کند که دولت بعدی آمریکا از توافق خارج نخواهد شد. از این رو اکنون تحصیل این تضمین برای ایران بسیار جدی است. در این رابطه و از یک نگاه سناریولوژیک دیگر می توان دو سناریو را برای حصول این تضمین در نظر گرفت؛ اول انجام یک توافق موقت با دولت بایدن تا زمان تعیین تکلیف دولت بعدی آمریکا و از سرگیری دور جدید مذاکرات با دولت جدید و دوم آنکه تهران به دنبال ارتقاء روابط اقتصادی و تجاری با ایالات متحده باشد تا با این اقدام عملاً تضمین لازم را به دست آورد. چون بسیاری معتقدند اگر مناسبات تجاری از سوی ایران با طرف آمریکایی در زمان انعقاد برجام در نظر گرفته میشد دولت دونالد ترامپ به دلیل همین سود و مواهب اقتصادی از برجام خارج نمیشد، اما دولت پیشین آمریکا چون این استدلال را داشت که تمام سود اقتصادی و تجاری برجام متوجه چین، روسیه و سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلستان شده است و تنها سر آمریکا بی کلاه مانده از برجام خارج شد. حال ارزیابی تان در خصوص این دو سناریو چیست؟ کدام یک از این سناریوها میتوانند باعث ایجاد تضمین عدم خروج مجدد دولت آمریکا از برجام شود؟
به نظر من هیچکدام از سناریوها نمیتوانند تضمین لازم را در خصوص عدم خروج مجدد آمریکا از برجام به ایران بدهند.
چرا؟
چون در رابطه با مسئله افزایش سطح روابط اقتصادی و تجاری ما در همان برجام هم قرارداد خرید ۱۰۰ فروند هواپیمای مسافربری بوئینگ توسط دولت روحانی از طرف آمریکایی را داشتیم که اتفاقا میتوانست سودی میلیارد دلاری برای آنها به دنبال داشته باشد، اما ایالات متحده در هما زمان اوباما حتی از دادن یک بوئینگ به ایران ذیل همان برجامی که خود همین دولت اوباما امضاء کرده بود خودداری کرد. پس اینجا مسئله سود تجاری و اقتصادی برجامی برای تحصیل تضمین عدم خروج مجدد آمریکا از برجام مطرح نیست. چرا که از اساس ترامپ به دلیل عدم برخورداری آمریکا از سود و مواهب اقتصادی و تجاری برجام از این توافق خارج نشد، بلکه دلایل دیگری برای آن وجود داشت. از جمله اینکه باید ذیل همین برجام محدودیت هایی نظیر صنعت هستهای برای توان موشکی و همچنین نفوذ منطقهای ایران را شکل داد و چون جمهوری اسلامی ایران زیر بار این زیاده خواهی نرفت عملاً آمریکا را بر آن داشت که با خروج از برجام و اجرای سیاست فشار حداکثری، تهران را وادار به دادن امتیازهایی مشابه برجام در تمامی محورهای مدنظرش از موشکی تا نفوذ منطقه ای و ... کند. لذا شاید برخی در داخل کشور این ارزیابی را داشته باشند که ایران با اجرای سناریوی افزایش سطح مناسبات تجاری و اقتصادی با آمریکا می تواند سناریوی تضمین عدم خروج مجدد ایالات متحده از برجام را به دست آورد، اما در مقابل دولت بایدن تمایلی به دنبال برای ایجاد و افزایش سطح مناسبات اقتصادی و تجاری با ایران ندارد، کما اینکه دولت دونالد ترامپ و قبل تر از آن دولت اوباما که سازنده برجام بود و همین جو بایدن، معاون دولت اوباما بود هم از عملیاتی کردن همان قرارداد فروش ۱۰۰ فروند هواپیمای بوئینگ به ایران سر باز زد و نقض عهد کرد. در خصوص سناریوی دوم هم من معتقدم، نه تنها با یک توافق موقت نمیتوان تضمین عدم خروج مجدد آمریکا از برجام را ایجاد کرد، بلکه این سناریوی توافق موقت تا پایان عمر دولت بایدن میتواند شرایط را پیچیدهتر هم بکند. چون دولت بایدن و فردی چون رابرت مالی به صراحت گفته اند، نه تنها نمی توانند برای دولت آینده آمریکا از هر حزب و جناحی، چه دموکرات باشد، چه جمهوریخواه، چه دونالد ترامپ باشد یا هر فرد دیگری این تعیین تکلیف داشته باشند که در برجام بمانند، بلکه حتی نمیتوانند این تضمین را بدهند که در همین حدود سه سالی که از عمر دولت بایدن باقی مانده است این دولت از برجام خارج نشود.
به چه دلیل معتقدید که دولت بایدن نمی تواند این تضمین را بدهد که تا پایان حیات دولت خود از برجام خارج نشود؟
دلیلش کاملا روشن است. چون قدرت دولت آمریکا در برابر قوه مقننه کم است. شما به همین افزایش فشارهای سیاسی چند روز اخیر از طرف جمهوریخواهان در سنای آمریکا و برخی از دولتمردان سابق دولت ترامپ نگاه کنید، میبینید اکنون که زمزمه احتمال احیای برجام و لغو تحریمها پررنگ تر شده است به دنبال تشدید فشارها و کارشکنی در کار دولت بایدن هستند.
اما به نظر می رسد این اختلافات و فشار سنای با هدف برتری در انتخابات میان دوره ای کنگره باشد؟ آیا نامه دوشنبه هفته جاری ۳۳ سناتور جمهوریخواه آمریکایی به ابتکار تد کروز با هدف فشار به دولت بایدن یا قبل تر از آن نامه ۹ سناتور جمهوری خواه برای حضور، شهادت و استماع مواضع رابرت مالی در کنگره که در نهایت به جلسه چهارشنبه جاری اعضای کمیته روابط خارجی سنا پشت درهای بسته با حضور رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران و برت مک گورک، نماینده آمریکا در امور غرب آسیا در شورای امنیت ملی دولت بایدن انجامید و نظایر این اقدامات که حتی به بدنه سناتورهای دمواکرت از باب منندز به عنوان رئیس دموکرات کمیته روابط خارجی سنا گرفته تا بن کاردین و دیگر سناتورهای دموکرات کشیده شده است صرفا تقابل حزب انتخاباتی نیست؟
بله شاید جریان جمهوریخواه سنا ذیل فشار چند روز اخیر به دنبال برتری و پیروزی در انتخابات میان دورهای کنگره هستند، اما به هر حال نباید این نکته را هم فراموش کرد که قطعاً جمهوری خواهان و برخی از تندروهای آمریکا متاثر از فشار لابی صهیونیستی می توانند با فشارهای سیاسی خود بر دولت بایدن و تصویب قوانین از طریق کنگره و سنا، قوه مجریه یا همان دولت بایدن را مجبور به خروج مجدد از برجام در صورت انعقاد قرارداد در وین کند، به خصوص آنکه تعیین تکلیف و لغو بیشتر تحریم ها و بخش اعظم سیاست فشار حداکثری از سوی آمریکا متعلق به بدنه اجرایی و دولت این کشور نیست. بنابراین دولت بایدن نمیتواند این تضمین را بدهد که در صورت احیای برجام کلیه تحریمها لغو میشود و یا این تضمین را بدهد که مجدداً از برجام خارج نمی شود. چون لغو بیشتر تحریم ها در حیطه اختیارات کنگره است و تصمیم گیری آن متعلق به سناتورها و نمایندگان می باشد. اتفاقاً مشکلی که در جریان مذاکرات برجامی در سال ۹۴ داشتیم این بود که متاسفانه دولت روحانی و برخی از کارشناسان همسو با دولت سابق نسبت به نقش و تاثیر جدی کنگره بی توجه بودند. البته برخی هم متوجه نقش کنگره در آینده برجام بودند، اما به دلیل شرایط اقتصادی آن دوران به هر طریقی سعی داشتند این توافق با آمریکا به انجام برسد تا تحریم ها لغو شود که نهایتاً به این شرایط فعلی رسیدیم. یعنی نتیجه آن ندانم کاریها امروز به طور واضح و آشکار پیش روی همه مردم است.
با اینحال شخص شما و بسیاری معتقد بودند که رئیس جمهور آمریکا، چه بایدن باشد و یا هر کس دیگری از توان بالایی در تصمیم گیری برخودارد است، کما اینکه حضرتعالی در خصوص توان اجرایی قوه مجریه ایالات متحده عنوان داشته اید که اگر بایدن در بازگشت به برجام مُصر بود می توانست با یک فرمان اجرایی مشابه فرمان بازگشت به پیمان آب و وهوایی پاریس آن را عملیاتی کند. آیا این دو گزاره مطرح شده شما در تضاد با هم قرار ندارند؟
خیر. به هیچ وجه این دو مسئله تضاد و منافاتی با همدیگر ندارند. من کماکان معتقدم اگر شخص جو بایدن در شعارهای مربوط به سیاست خارجی و مشخصاً در قبال بازگشت به برجام راست می گفت، میتوانست با یک فرمان اجرایی و بدون انجام مذاکرات جاری در وین و صرف این همه وقت و هزینه دوباره به توافق هسته ای بازگردد و تعهدات خود را در قبال لغو تحریمهای ایران اجرایی کند، هم چنانی که دولت دونالد ترامپ هم با یک فرمان اجرایی از برجام خارج شد و سیاست فشار حداکثری را علیه ایران اعمال کرد، اما سوال مشخص شما در رابطه با این است که اگر در وین توافقی حاصل شود و دولت بایدن دوباره به برجام بازگردد می تواند لغو کامل تحریمها و همچنین تضمین برای عدم خروج آمریکا از برجام را اجرایی کند؟ من معتقدم خیر. چون هر دو مسئله در دست قوه مقننه است. شما به نامه دوشنبه ۳۳ سناتور جمهوریخواه آمریکایی به ابتکار تد کروز با هدف فشار به دولت بایدن اشاره داشتید. در همان نامه قید شده ما (سناتورها) متعهدیم که از طیف وسیعی از گزینهها و اهرمهایی قانونی که در اختیار داریم، استفاده کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که شما (دولت بایدن) به این تعهدات عمل میکنید. در ادامه آمده است که هرگونه توافق احتمالی با ایران در وین درباره برنامه هستهای این کشور به حدی برای امنیت ملی آمریکا اهمیت دارد که طبق تعریف، یک معاهده به شمار میرود که باید به تأیید سنا برسد. پس می بیند نقش و تاثیر کنگره و سنا تا چه حد است. ضمن اینکه اساسا ساختار تحریمهای آمریکا تنها در حوزه هستهای نیست. مهندسی و طراحی این تحریمها در لایههای مختلف توسط قوه مقننه و قانون گذاران کنگره انجام شده است. پس قوه مقننه میتواند در صورت توافق احتمالی در وین و بازگشت آمریکا به برجام، دولت بایدن را وادار به خروج مجدد از برجام کند. ببینید واقعیت این است که در ساختار سیاسی آمریکا اگر در یک مسئله به خصوص مسائل حساسی مانند سیاست خارجی بین قوه مجریه و قوه مقننه اختلافی پیش بیاید، سنت سیاسی ایالات متحده آن است که این کنگره، قوه مقننه و قانون گذاران هستند که بر دولت ها پیروز خواهند شد، فارغ از اینکه چه دولتی از چه حزبی و با چه رئیس جمهوری روی کار باشد. این مسئله به دلیل نوع و چینش ساختار سیاسی آمریکاست. شما به سناتورهای دموکراتی مانند منندر و کاردین اشاره کردید. در این رابطه نه تنها جریان جمهوری خواه کنگره که حتی بخشی از دموکراتهای حامی دولت بایدن هم اکنون با این شیوه احتمال توافق در وین مخالف هستند. در این رابطه باب منندز، رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا متعلق به حزب دموکرات بیش از یک ساعت در سنای آمریکا در خصوص نحوه تعامل و توافق با ایران صحبت کرد. منندز در این سخنان به طور صریح از اعضای ۱+۴ و به خصوص سه عضو اروپایی برجام درخواست فعال کردن مکانیسم ماشه را داشت. لذا با چنین رویکردی حتی اگر توافق احتمالی در وین منعقد شود و آمریکا رسما به برجام بازگردد و طرف های برجامی از ۱+۴ به ۱+۵ تبدیل شوند، آمریکا و مشخصا کنگره دیگر نیازی به درخواست از اعضای ۱+۴ برای فعال کردن مکانیسم ماشه ندارند. چون قوه مقننه و کنگره آمریکا در انتخابات میان دوره ای، چه متعلق به جمهوری خواهان باشد یا حزب دموکرات با تصویب یک قانون به راحتی میتوانند دولت بایدن را موظف به فعال کردن مکانیسم ماشه کنند. در نتیجه رابرت مالی، بلینکن و حتی شخص جو بایدن یا هر فرد دیگری، نه می تواند این تضمین را به ایران بدهند که نه تنها دولت بعدی که حتی خود این دولت تا پایان عمر خود از برجام خارج میشوند و نه میتواند در صورت دادن تضمین های لازم آنها را اجرایی کند.
با این تفاسیر اگر شخص فواد ایزدی عضو تیم مذاکره کننده هسته ای بود و به جای باقری کنی مدیریت مذاکرات را به دست داشت از چه راهکاری برای تحصیل تضمین عدم خروج مجدد آمریکا از برجام استفاده میکرد؟
اینجا مسئله شخص فواد ایزدی، باقری کنی یا هر فرد دیگری مطرح نیست. چون اینکه من یا کس دیگری در تیم مذاکره کننده وین قرار داشت از چه مکانیسم، راهکار و راه حلی برای تحصیل تضمین عدم خروج مجدد آمریکا از برجام استفاده میکرد نمی تواند در قالب یک سوال و جواب مصاحبه ای تبیین شود. اما در پاسخ به سوال شما می توان این را مطرح کرد که به هر میزان که بتوانیم فضا را به سمتی پیش ببریم که خروج مجدد آمریکا یا هر کدام از کشورهای طرف برجام با هزینه فراوان سیاسی، دیپلماتیک، حقوقی و ... همراه باشد به همان اندازه میتوان طرف مقابل را از خروج مجدد از توافق هستهای دور کرد. یعنی یاید خروج مجدد برای طرف ها، چه امریکا و یا هر طرف دیگری پرریسک شود. البته این به معنای تضمین صددرصدی نیست. اما ما باید به سمتی گام برداریم که به جای تمرکز روی تضمین برای عدم خروج آمریکا یا هر کشور دیگری سعی کنیم خروج مجدد را با هزینه های فراوان برای آن کشور توام کنیم. به بیان دقیق تر و روشن تر من معتقدم که تیم مذاکره کننده باید در مسیری گام بردارد که اگر آمریکا به دنبال احیای برجام هست باید «تضمین هزینه پرریسک بودن توافق با خود را بدهد»، حال اینکه هزینه چقدر، در کجا و در چه زمینه ای خواهد بود مسئله ای است که باید به تفصیل در مورد آن سخن گفت.
بر خلاف قاطبه جریان سوپر اصولگرای حامی دولت رئیسی که برجام و مذاکرات احیای برجام در دولت روحانی را مورد حمله و انتقاد قرار می دادند و اکنون مشابه همان اقدامات را در دولت رئیسی عین ثواب و انقلابی گری می دانند، شما از آن دسته کارشناسانی هستید که از همان ابتدا نگاه انتقادی تان به برجام و مذاکرات برجامی همواره یک نگاه فرادولتی بوده است. پیرو این نکته در همان هفته های ابتدایی استقرار رئیسی در یک مصاحبه هشدار دادید که مبادا دولت سیزدهم در عرصه سیاست خارجی و مشخصا مذاکرات هستهای همان راه دولت روحانی را بپیماید. حال باتوجه به پررنگتر شدن زمزمه ها در خصوص احتمال احیای برجام و اینکه مذاکرات وین در راند یا راندهای آخر خود به سر می برد و مهمتر اینکه رئیسی هم به همان برجام سال ۹۴ و حتی کمتر از آن بسنده کرده است آیا مصداق همان هشدار شماست؟ آیا دولت رئیسی هم همان مسیر دولت روحانی را پیمود؟
همانگونه که به درستی اشاره کردید اساساً نگاه انتقادی من به مذاکرات برجامی، چه در سال ۹۴ و چه در سال ۱۴۰۰ یک نگاه فرادولتی است. اما من به این سوال شما نمی دهم.
این عدم پاسخ گویی شما به معنی آن است که رئیسی هم همان مسیر روحانی را پیمود؟
همانگونه که گفتم من به این سوال شما پاسخ نمی دهم، اما با توجه به اخبار، مواضع و شنیدههای داخلی و خارجی به خصوص از خود وین و همچنین خروجی مذاکرات خودتان می توانید در این خصوص به این تحلیل درستی برسید که آن ارزیابی و نگرانی من در هفتههای آغازین استقرار دولت سیزدهم تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است.
طی سخنان حسین امیرعبداللهیان در ۴ بهمن/ ۲۴ ژانویه و دریابان شمخانی در ۵ بهمن/ ۲۵ ژانویه پیرامون احتمال مذاکره مستقیم با آمریکا شاهد واکنشهای منفی از جانب برخی جریان ها از روزنامه کیهان گرفته تا بسیج دانشجویی، طلاب قم و ... بودیم که نهایتا به عقبنشینی وزیر امور خارجه و دبیر شورای عالی امنیت ملی در خصوص مذاکره مستقیم با آمریکا منجر شد. البته دیروز پنج شنبه نیز سیدابراهیم رئیسی در جمع سفرای خارجی صراحتا عنوان داشت که از هر گونه مذاکره ای که به تامین منافع کشور و مردم کمک کند حمایت خواهد کرد. حال از دید شما در شرایطی که برخی معتقدند برجام ماحصل گفت وگوی مستقیم ایران و آمریکاست و بر این باورند که توافق هستهای تنها دو طرف دولتی یعنی تهران و واشنگتن و یک طرف سازمانی یعنی شورای امنیت را دارد آیا اقدام دولت رئیسی برای مذاکره مستقیم با آمریکا نباید در دستور کار قرار گیرد، هرچند که اخبار و شنیده هایی از سوی رسانه هایی چون الاخبار و وال استریت ژورنال از انجام این گفت و گوی مستقیم در برلین بین تهران و واشنگتن در جریان سفر پنهانی ویلیام برنز، رئیس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (C.I.A) حکایت دارد؟
بله خبرهایی در خصوص انجام مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا در آلمان مطرح شد. اما اجازه دهید از یک نگاه عمیق تر به مسئله نگاه کنیم. مذاکره جمهوری اسلامی ایران، چه در دولت روحانی، رئیسی یا هر دولت دیگری با آمریکا موضوع اصلی و محوری نیست. چون مذاکره یک ابزار است که باید در راستای تحقق منافع ملی و در زمان و مکان درست خود مورد استفاده قرار گیرد. در این رابطه باید کارنامه، سابقه و حافظه تاریخی در خصوص روابط، قراردادها و توافقات با طرف مقابل هم مورد ارزیابی قرار داد. مضافا اینکه در شرایط کنونی مذاکره مستقیم با آمریکا تا چه اندازه می تواند حلال مشکلات باشد. البته تصمیم گیری در این خصوص با مسئولین ارشد کشور است. چون آنها به اطلاعات محرمانه و واقعیت ها دسترسی دارند. با اینحال در یک نگاه تحلیلی و کارشناسانه نباید مذاکره مستقیم با آمریکا بر اصل مسئله سایه بیندازد. ببینید واقعیت امر آن است که اصل مذاکره قداست ندارد، چون مذاکره یک ابزار است و ابزار هم قداست ندارد. آن چیزی که قداست و اهمیت دارد منافع ملی کشور است. پس اگر مذاکره مستقیم با آمریکا یا هر کشور دیگری در راستای منافع ملی است باید این مذاکره انجام شود وگرنه این مذاکرات خیانت به منافع ایران است. شما در دولت سابق یعنی دولت روحانی دیدید که آقای ظریف رکورد مذاکرات مستقیم با آمریکا را زد، اما اکنون می بینیم که تحریم های دولت یازدهم و دوازدهم بیشتر از زمان دولت احمدی نژاد است، آن هم دولت روحانی که در انجام تعداد ساعت مذاکره مستقیم با وزیر امور خارجه آمریکا رکورد زد. پس انجام مذاکره مستقیم اصل نیست. یعنی مذاکره مستقیم با آمریکا لزوماً مشکلات را حل نمی کند، نه اینکه مذاکره نکنیم. همان گونه که گفتم انجام مذاکره اصل نیست. مذاکره یک ابزار در راستای تحقق منافع ملی است، اما باید ببینیم در چه زمانی، در چه سطحی، در چه موضوعی و در چهارچوبی باید این گفت وگوها انجام شود.
ولی در این بین شاهد بودیم که در همان بازه زمانی اوایل ماه جاری (بهمن) که احتمال مذاکره مستقیم با آمریکا توسط امیر عبداللهیان و شمخانی مطرح شد و حتی بعد از اقدام آمریکا در بازگرداندن معافیت های مربوط به تحریم های هسته ای در شنبه و یکشنبه هفته جاری واکنش روانی بازار در بورس، ارز، طلا، سکه و ... بسیار مثبت بود. با این وصف آیا نفس انجام مذاکره مستقیم با آمریکا در راستای تاثیر گذاری مثبت بر بازار نمی تواند به عنوان اقدامی برای تحقق منافع ملی تعبیر شود؟
حتی اگر از دید شما بپذیریم که مذاکره مستقیم با آمریکا، لغو تحریم ها، انجام توافق می تواند تاثیر مثبت روانی بر بازار داشته باشد، ولی همانگونه که عنوان داشتید این تأثیر یک تأثیر روانی و همچنین یک تأثیر کاملاً موقت و زودگذر است. من در پاسخ به سوال شما اشاره کردم اگرچه دولت روحانی در تعداد ساعت مذاکره مستقیم با آمریکا رکورد زد، اما تحریمهای دولت روحانی چندین و چند برابر تحریم های دولت احمدی نژاد است. اگر نهایتاً مدتی از مذاکره مستقیم با آمریکا و توافق موقت و حتی توافق و حتی توافق دائمی ایران با آمریکا در سایه مذاکرات وین بگذرد، اما در عمل نهایتاً تحریم ها لغو نشود یا این لغو تحریمها به دلیل نبود سازوکار راستی آزمایی دائمی نباشد و بعد از مدتی تحریمها به بهانههای دیگر مانند موشکی، نفوذ منطقهای و ... دوباره علیه ایران اعمال شوند و یا اینکه دولت بایدن یا دولت بعدی آمریکا از برجام خارج شود مطمئن باشید خسارات آن به مراتب بیشتر و شدیدتر خواهد بود. نکته دیگر این است که اگرچه شرایط کنونی از نظر اقتصادی و معیشتی کشور بسیار سخت و بحرانی است، اما باید در یک روند ثابت با هدف مدیریت شرایط یک تصمیم گیری پایدار و طولانی مدت داخلی، بدون توجه به تحولات برجامی را در دستور کار قرار داد. اگر بخواهیم حل مشکلات را به برجام و تحولات دیپلماتیک گره بزنیم مطمئن باشید با تلاطم و نوسانات شدید در عرصه اقتصادی مواجه خواهیم بود. در این صورت قطعاً میزان لطمه و آثار مخرب نوسان اقتصادی به دلیل وابستگی به تحولات دیپلماتیک برجامی به مراتب بیشتر از سود و منفعت روانی، موقت و ناپایدار آن خواهد بود.
نظر شما :