چرا از تجربه چین بهره نمی بریم؟
چرخش به چپ به اسم اصلاح اقتصادی
نویسنده: موسی غنینژاد، اقتصاددان و استاد دانشگاه
دیپلماسی ایرانی: اکنون دولتمردان ایرانی با چینیها رابطهای دوستانه دارند. سوال من این است که چرا از تجربه چینیها برای سیاستگذاری های اقتصادی بهره نمیبرند؟ ضمن اینکه چین خود از نظر سیاسی یک کشور غیر دموکراتیک و به مراتب بستهتر از ایران است. قاعدتا چینیها میتوانند بهترین الگو برای دولتمردان ایرانی باشند!
البته بعضا گفته میشود برخی «تئوریسین»های دولتی تلاش دارند «اقتصاد اسلامی» را به کار ببندند. در این صورت، باید پرسید در این چهل و اندی سال گذشته که این مدعیان همه امکانات مادی و مالی را در اختیار داشتهاند چه کردهاند؟ اکنون کدام کتاب اقتصاد اسلامی مرجع آنهاست؟ ای کاش یک بار یکی از آنها را که مبنای کارشان میخواهند قرار دهند معرفی کنند تا ما هم بدانیم به چه سمتی میرویم. آنچه اکنون عملا مشاهده میکنیم نوعی فضای تخیلی آرمانگرایانه سادهلوحانهای است که در چارچوب آن هم برنامههای غیر عملی کلید میخورد.
پیش از این اشاره کرده بودم که دولت سیزدهم اقتصاد را آنگونه تفسیر میکند که سیاستمداران شوروی در دهه ۱۹۷۰ میکردند و ایدههایی که در این دولت برای سیاستگذاری اقتصادی مطرح میشود از جنس سیاست های شوروی سابق است. در این چارچوب، به نظر می رسد تئوریسین های دولتی توصیه میکنند دولت به طرف خودکفایی و بستن اقتصاد گام بردارد.
آنچه از گفتار و اعمال دولت برمیآید نشان دهنده گرایش جدی به اقتصاد دولتی متمرکز است، به این ترتیب که برای مردم تعیین شود چه تولید کنند و با چه قیمتی محصولات خود را عرضه کنند. نتیجه چنین سیاستهایی بسیار زیانبار است. سرنوشت کشورهایی که از این روش استفاده میکردند یا میکنند جلوی چشم ماست، شوروی سابق و کشورهای اقماری اروپای شرقی، کره شمالی و کوبا و... جملگی تاوان برنامهریزی متمرکز را دادند و میدهند.
از همان آغاز انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ این موضوع از سوی بسیاری از ناظران مطرح شده بود که سوسیالیسم مبتنی بر برنامهریزی متمرکز با چه مسائلی روبهرو خواهد شد. در همان سالهای آغازین پس از پیروزی انقلاب کمونیستی، لودویگ فون میزس، اقتصاددان برجسته اتریشی، در تحلیل درخشانی معضل بزرگ اقتصاد سوسیالیستی متمرکز را ناممکن بودن عملی آن دانست.
چند سال بعد از اینکه میزس گفت اقتصاد سوسیالیستی ناممکن است، بسیاری با استناد به تولیدی که در شوروی صورت میگرفت، گفتند این نظریه در عمل اشتباه است و همانطور که میبینید تولید در این اقتصاد سوسیالیستی رشد هم داشته است.
رشد اقتصادی شوروی ناشی از انباشت سرمایه بود و نه رشد تکنولوژی. از این رو، اگر به صنایع اقتصاد شوروی نگاه کنید میبینید تکنولوژیهای به کار گرفته شده، دست نخورده در سالهای متوالی مورد استفاده قرار میگرفت. به عبارت دیگر تکنولوژی به روز نمیشد و به همین دلیل بهرهوری پایین پایین میآمد. در نتیجه این وضعیت، کالاها با هزینه بسیار بالا و با کیفیت بسیار پایین تولید میشدند درحالیکه به علت فقدان بازار رقابتی خبری از پیشرفت تکنولوژیکی هم نبود و در نتیجه دیدیم تولید کالاها با مشکل فراوان روبهرو شد. همانطور که توضیح دادم بهرهوری پایین، کیفیت نازل و قیمت بالا بود و نتیجه این وضعیت آن بود که اقتصاد شوروی به سمت فروپاشی حرکت کرد.
همزمان دیدیم که در اوایل ۱۹۸۰ چینیها هم اصلاحات اقتصادی انجام دادند و توانستند با به کار بستن موازین اقتصاد بازار روش دیگری را در پیش بگیرند. مسیری که چین رفت به شکوفایی اقتصاد آن کشور منتهی شد.
اکنون به همین موضوعی که درباره تعیین نوع محصولات تولیدی کشاورزی توسط مسئولان دولتی مطرح شده توجه کنید، این اقدام چه ربطی به دین اسلام دارد؟ در کجای متون دینی تاکید شده که باید برای کشاورزان تعیین تکلیف شود که چه محصولاتی تولید کنند و چه محصولاتی تولید نکنند؟ آیا میتوان یک آیه و یک روایت در این زمینه پیدا کرد؟ این روشها صرفا یادآور اسلوبهای به کار رفته در اقتصادهای کمونیستی ناکارآمد است. به عبارت دیگر اگر قرار باشد ایدههای این چنینی را ریشهیابی کنیم به تفکرات ایدئولوژیزده کمونیستی میرسیم که چپهای ایرانی پیشتر مطرح میکردند./تجارت فردا
نظر شما :