نگاه ما به این روزهای همسایه شرقی
بدبختیهای افغانستان طالبانزده را دریابیم
دیپلماسی ایرانی: نوع ارتباط ایران و افغانستان از گذشته دور و نزدیک، به ویژه از دوره پس از انقلاب اسلامی و همزمان با سلطه اول طالبان (۱۹۹۶/۱۳۷۵) و سلطه اخیرشان که مهاجرت عده قابل توجهی از مردم افغانستان به ایران را به دنبال داشته است، این احساس را در ما تقویت می کند که با دردها و رنج های مردمانش آشناتر شویم و بر ادای وظیفه خود در قبال شان در این ایام سراسر رنجبار تاکید کنیم.
در این زمستان سرد و سخت افغانستان، جامعه سیاسی و فرهنگی ایران، نگاهی به اوضاع این کشور دارد، اما، برخی بیش از آنکه به مشکلات جاری و عوارض اجتماعی اش توجه کنند، رو به برگزاری همایش ها و نشست های علمی وبیناری و سمیناری کرده اند، عادت مألوفی که گاه تکرار آنها برای مردم پردرد، ملال آور می شود و در شرایط حرمان و محنت هر روزه، نه دردی را تسکین می دهد و نه مطلوب اهل نظر است. البته که در وضع خود اهمیت داشته و ضروری است، اما در وضعی چنین فاجعه بار باید تا حدی از آنها کاست و بر اولویت های دیگر افزود. این نوع اقدام ها عموما از سوی بخش های دولتی و موسسه های وابسته به دولت انجام می گیرد که همگام با سیاست های دولت حرکت می کنند.
حال که اراده دولتی، کمک به مردم افغانستان قرار گرفته است و این تنها بهانه ارتباط با اماره اسلامی طالبان، به نظر می رسد در نحوه رویارویی مان با وقایع اخیر این کشور همسایه، ملاحظات ویژه ای باید داشت؛ و آن رویکرد توده محوری به جای نخبه محوری و یا هدایت نخبه ها به سمت توجه دادن به واقعیات زندگی روزمره مردم و اقدام های علمی و عملی در این جهت است.
یادمان هست که در دوره اول تسلط طالبان، فعالیت های علمی، نوشتارهای تحقیقی و ژورنالیستی و تحلیل های کارشناسی درباره اندیشه طالبان و جامعه افغانستان، به قدر لازم فضای سیاسی و فرهنگی جامعه ایران را فراگرفته بود. لذاست که در این ایام، هر اقدام مطالعاتی بدون ملاحظه و تطبیق با تولیدات فکری گذشته، ما را با تکرار مکررات مواجه خواهد کرد، که تنها با تغییر در زاویه دیدمان می توانیم به نقش واقعی خود نسبت به سرنوشت و همدردی و همراهی با ملت افغانستان ایفا کنیم؛ نقش خدمت رسانی اجتماعی علمی و عملی.
آیا با وجود رسانه های فراگیر، مردم ایران، آگاهی کافی از واقعیات و شرایط سیاسی و اقتصادی افغانستان ندارند و به تاثیر از شرایط داخلی دچار نوعی بی تفاوتی در باره مسائل و وضعیت افغانستان شده اند؟! به فرض صحت آن، آیا می توان متصور بود که از احساس نزدیکی دو ملت چیزی کاسته شده، آن هم در حالی که سال هاست جمع قابل توجهی افغانستانی در کنار ایرانی نشسته است؟! هرگز!
بنابراین، اگر هم بتوان از اندک قصور مردمی نسبت به حال و روز افغانستان گفت، بیش از همه متوجه جامعه نخبگانی است که به جای پرداختن به مصائب جاری افغانستان به سمت افغانستان شناسی چندباره و مطالعات مکرر درباره این کشور آشنا و همزبان می روند، در حالی که این روزها بیش از هر چیزی این کشور با بحران و فقر فزون تر روبه روست و بررسی ها باید به این سو سوق یابد.
در شرایطی قرار داریم که فغان و فریاد از هر سوی افغانستان برآمده است. مشغول شدن بیش از حد و خارج از رویّه به بحث های تکراری، نه چندان مخاطبی خواهد یافت و نه تأثیر سازنده ای بر دل و ذهن مردم خواهد نهاد.
اخبار راست و نیم راست رسیده از گروه های مختلف مردمی افغانستانی و احیانا خبرگزاری های بی غرض و مرض، گاه پیام های انسانمدارانه تری را در بر دارند تا برگزاری نشست هایی که مطالبش را می توان در آرشیو کتاب ها و نشریات جست.
توجه به مردم رنج بر دوش و افتاده بر دام سختی ها و بلایا بیش از هر چیزی مهمتر می نماید، مردمی که بسیاری شان به تکه نانی قانع اند و به اقلی راضی. البت که آنها قناعت را از دین مبین اسلام و ادب فارسی آموخته اند.
لذا، بایسته است کارشناسان و صاحبنظران، مسیر سخن خود را به سوی دردها و آلام مردم افغان ببرند تا بتوانند در شرایط سخت، این ملت را یار و یاور بهتری باشند و راهکارهایی هم برای کاهش مصائب بجویند.
حضور بیش از چهار میلیون افغانستانی در ایران که مورد احترام مردم اند، کافی است که جامعه علمی ایران این روزها برای مطالعه خود را به سمت کاهش رنج ها و آلام این مردم ببرد.
مع الاسف دیده می شود که برخی ادبا و کارشناسان و یا سخنرانان افغانستان شناس از همه چیز درباره افغانستان می گویند، الا از بدبختی هایی که این روزها بر ملتی مظلوم می گذرد.
شاعر و استاد معظم زبان فارسی افغانستانی و ایرانی، جلسات ادبی مجازی اش به راه است اما دریغ از بیان رنج های مکرر مردم یا دستگاه و موسسه ای، موتور افغانستان شناسی اش را روشن می کند، اما رنج های ملت را بیان نمی دارد یا آن خبرگزاری ای که از دیدارهای سران طالبان با این و آن می گوید الا از فقر مردم و آوارگانش.... واقعا جامعه علمی را چه شده است که اخبار واقعی افغانستان گاه در آن گم می شود؟! کدام مصلحتی زبان برخی گویندگان و نویسندگان را بسته است که طالبان را می بینند، اما بدبختی های مردمش را کمتر. طالبان را می بینند، اما جامعه نگران علمی و فرهنگی و سیاسی را کمتر.
یکی از ادبای افغانستانی ساکن ایران در همان اوایل تسلط طالبان، بدون اظهار چندان نگرانی و بیان عوارض ناگوار بعدی گفت: این حکومت هم مانند دولت های همیشه ی افغانستان عمرش موقت است. تو گویی مردم به تغییرات غیرمنتظره در افغانستان عادت کرده اند و این دوره هم طبیعی است و باید بگذرد!
این کم توجهی ها، در شرایطی است که بیش از یک میلیون افغانستانی از زمان تسلط اخیر طالبان به ایران آمده و بیش از پانصد هزار نفرشان تاکنون به کشورهای دیگر مهاجرت کرده اند. اخبار ورود غیرقانونی به ایران را هم از چند سو می توان شنید.
آیا شاهد نوعی بی برنامگی و بی نظمی در مهاجرپذیری هستیم؟!
واقعیت این است که مقابل واقعیت های پیش رو نمی توان ایستاد و کاری نکرد و نگفت، در حالی که باید منتظر حجم سنگین تر مهاجرت ها بود! اغلب مردم افغانستان را کم درآمدها و بی درآمدها تشکیل می دهند و راه ایران برای گریز برایشان هموارتر است.
باور کنیم! فاجعه ای هر روزه یک ملت را تهدید کرده و می کند، اخبار بیکاری، مرگ، فرار، جنگ،ترور، آدم ربایی، گرسنگی، فرزندفروشی، کوچ اجباری، کشتار نظامیان سابق، فروش گرده(کلیه)، سرکوب زنان و..... در این روزها در کانال های مردمی افغانستان بیداد می کند.
چکیده و جان کلام این است: از خاطره نویسی ها و ارائه سخنرانی های تحقیقی پرطمطراق در باره افغانستان کم کنیم، و به آسانی هم از کنار طالبان رد نشویم که این روزها مسبب فقر و تنگدستی بیشتر مردم شده است. به راهکارهای حل مسائل جاری توجه کنیم و این احساس را در مردم مان تقویت کنیم که با وجود مشکلات اقتصادی داخلی مان، مصمم به کم کردن مصائب کشور همسایه هم هستیم. در زمستان سرد و سخت، تنها نقد حاکمیت هم چاره ساز نیست، چه رسد به تاریخ گویی! باید زمستان سخت هندوکش و پنجشیر و بامیان و بهسود و بغلان و اندراب و بدخشان و بلخ و... را دید. سخت ترین روزها و شب های سال را. باید کاری کرد تا نانی به دست مردم رسانید! اگر همایش هم برگزار می کنیم، آن هم بحران شناسی و فقرشناسی و راه های رفع جنگ در افغانستان باشد! این سرزمین خسته تر از همیشه است!
نظر شما :