چرا آمریکا بدنبال سوژه در سیاست خارجی است؟

پیگیری سیاست سوژه محوری حتی در مذاکرات هسته ای

۱۰ آذر ۱۴۰۰ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۰۸۰۲۸ آمریکا پرونده هسته ای انتخاب سردبیر
عبدالرحمن ولایتی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: در موضوع مذاکرات چنانچه بیشتر دقیق شویم مشاهده می کنیم که آمریکایی ها با فرمت سیاسی در فرآیند مذاکرات حضور یافته اند و نه حقوقی و برای همین حاصل این همه نشست و برخاست ها و پروپاگاندای رسانه ای بین المللی و گسیل تمرکز جهانی به وین و هتل کوبورگ و اینترکانتیننتال در نهایت با تغییر کرسی کاخ سفید و حضور دونالد ترامپ بر باد رفت و همه چیز به اصطلاح به تنظیمات کارخانه برگشت.
پیگیری سیاست سوژه محوری حتی در مذاکرات هسته ای

نویسنده: دکتر عبدالرحمن ولایتی- نویسنده و پژوهشگر روابط بین الملل

دیپلماسی ایرانی: در آستانه شروعی دیگر از فاز مذاکرات جمهوری اسلامی ایران با دولتهای اروپایی و روسیه و چین حول موضوع هسته ای که در تداوم مذاکرات فرسایشی چندین ساله است، سوالی که شاید از زمینه تخصصی روابط بین الملل مطرح باشد در ارتباط با همین عنوان مقاله و مساله سوژه سازی در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکاست. 

در وهله نخست در پاسخ به این سوال ضرورت دارد که نگاه مختصری به چگونگی تدوین سیاست خارجی آمریکا داشته باشیم. ایالات متحده آمریکا که متشکل از پنجاه دولت فدرال در قالب یک فدراسیون لیبرال است، بعد از فاجعه جنگ دوم جهانی با توجه به ژئوپلتیک دور از ساحلی (به تعبیر مرشایمری) که از کانون جنگ در بطن اروپا داشت با هوشمندی فرصت را غنیمت شمرد و توانست در نقش یک منجی ظاهر شود و پایان جنگ را به نفع جبهه متفقین رقم بزند. بعد از آن با مساعدت اقتصادی به دول متفق که آسیب هایی عمیقی از جنگ دیده بودند در مرحله دوم پلان خود توانست مجدد اروپای جنگ زده را بطور کامل وام دار خود کند و در یک حرکت مرموزانه بعد از انحلال نظام برتون وودز (نظام پولی - مالی بر پایه دلار - طلا) دلار را به تنهایی پشتوانه پولی جهانی اعلام کند و رسمیت ببخشد. از آن تاریخ که در دهه هفتاد میلادی اتفاق افتاد جهان با یک امریکای دیگری مواجه شد که چهره و راهبرد واقعی اش نمایان شد. در واقع می شود گفت ایالات متحده آمریکا برای دستیابی به جایگاه هژمونیک جهانی با توسل و اقناع به دکترین مونرویه و اتخاذ استراتژی سر تو لاک خود در طول قرن نوزده با شروع قرن بیست با تغییر استراتژی و الگوسازی دکترین تدی روزولت با فرصت طلبی از خبط دول اروپایی و خسارت سنگین حاصل از دو جنگ بزرگ جهانی خود را به تنهایی بر قله ابرقدرت جهانی نشاند و بعد از آن نیز سنگر به سنگر کرسی خود را رسمیت بخشید و امپریالیسم دلار را بر کل نظام جهانی حاکم کرد که تا اکنون و حتی با توجه به بعضی تحرکهایی که در طول نیم قرن بعد از جنگ دوم توسط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین به نمایندگی از جبهه کمونیسم انجام گرفت گریز از آن هنوز حاصل نشده است و همچنان پایه پولی - مالی نظام جهانی دلار  آمریکایی است.

در واقع بعد از تثبیت دلار به جای پوند استرلینگ همه دول اروپایی بلاخص دولت های موسوم به سه تفنگدار (آلمان، فرانسه و انگلستان) به یکباره و بعد رهایی از مخروبه های جنگ بزرگ خودشان را پیرو سیاست های جهانی آمریکا یافتند و به نوعی این یک حرکت هوشمندانه فرانکلین روزولتی بود که با اقدام ژنرال آیزنهاور تثبیت شد. 

اکنون با گذر از این مقدمه به پاسخ سوال اصلی مقاله بر می گردیم که شاید برای مخاطبان کمی از ابهام سوال کاسته شده باشد. در واقع از یک زوایه ای دیگر می شود گفت ذات سیاست خارجی آمریکا و مفهوم کرسی هژمونیک آن در  اتخاذ راهبرد سیاست خارجی سوژه محور بوده است و بغیر آن منظر ، هویت جهانی آمریکا مفهوم نمی یابد. در اثبات این مفروض چنانچه یک تحلیل گذرا به تاریخ سیاست خارجی آمریکا داشته باشیم به وضوح مشاهده می کنیم که دالان دستگاه سیاست خارجی آمریکا هیچ وقت از سوژه خالی نبوده است. به تعبیری دقیق بعد از پابان جنگ دوم و ظهور آمریکا به عنوان یک دولت هژمون از دل مخروبه های آن برای سالیان مدیدی جبهه مارکسیسم - کمونیسم سوژه سیاست خارجی آمریکا قلمداد شد و عملا پوششی برای توجیه راهبردهای منافع ملی آن که صدها و هزاران کیلومتر دور از واشینگتن تعریف می شد و در ازای آن به منابع مادی گسترده و عظیمی دسترسی پیدا کرد و تا پایان جبهه کمونیسم که با فروپاشی دیوار برلین اتفاق افتاد در قالب جنگ سرد و صیانت از جامعه جهانی در برابر نفوذ کمونیسم که با رمز "شیطان" شناسایی می شد استراتژی سیاست خارجی سوژه محور با تفاخر عموسام ادامه یافت که ناگهان به یکباره با تعلیق مواجه شد و آمریکا ناگهان از معنا خالی شد.

همان موقع بود که مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت آمریکا در یک اظهار نظری گفته بود که برای مدتی بعد از فروپاشی دیوار برلین کریدرهای وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا خالی از حضور راهبردی در نظام جهانی بود که در جای خود زنگ خطری برای هژمونی آمریکا بود که البته دوباره با طرح دکترین مبارزه با بنیادگرایی اسلامی در کانون خاورمیانه دوباره سوژه فعال شد و حضور استعماری آمریکا توجیهی به ظاهر اخلاقی پیدا کرد و با استقرار بوش جمهوریخواه در کاخ سفید جهان بستر یکسری اتفاقات جدید شد که مسیر تاریخی خاورمیانه را عوض کرد. زمانی که آمریکا در یک اقدام پیشدستانه و در تلافی انهدام برج های تجارت جهانی به افغانستان و عراق حمله نظامی کرد و حضور چندین ساله خود را توجیه کرد و بدین ترتیب ارنج سیاسی خاورمیانه را بعد آن سا لها تغییر داد و درگیر پدیده شوم جریانهای افراطی سلفی شد با وجودی که پس از سال ها حضور در اهداف استراتژیک ترسیمی عملا ناکام ماند و راه به جایی نبرد.

در واقع هدف از ذکر این مصادیق تاریخی در ارتباط با سیاستگذاری خارجی دولت آمریکا تاکید بر عنصر "سوژه گی" دولت آمریکاست که به هر نحوی در عرصه نظام جهانی همواره وجود داشته و بهانه ای برای تثبیت جایگاه هژمونیک آمریکا بوده است. در این راستا می توان به تاسی از فرمول دکارت نتیجه گرفت که موضوع مذاکرات فیمابین ج.ا.ایران و دولتین ۵+۱ موسوم به مذاکرات هسته ای نیز جدا از این فرمول نبوده و در اشل دکترین سیاست خارجی سوژه محور آمریکا یک سوژه ای جدید برای تداوم تثبیت نقش هژمونیک با الگوی پاسبان نظام بین الملل است. با یک تحلیل دقیق می توان براحتی متوجه موضوع شد آنجا که حضور آمریکایی ها در سلسله نشست های برجام جز این نبوده و هدف اصلی در کلیات قضیه نمایش رهبری و اقتدار دولت آمریکا بوده که دولت های اروپایی و چین و روسیه را نیز به عنوان شرکای تجاری و اقتصادی با خود همراه کرده است. در واقع آمریکا و ماهیت هژمونیک آن همین است و انتظار باور و بینش اخلاقی و انسانی به معادلات جهانی وهمی بیش نیست. فرهنگ سیاسی حاکم بر دولت آمریکا منبعث از پراگماتیسم جان دیویی و رئالیسم توماس هابزی و مورگنتایی است که در پرانتز این فرهنگ بسیاری از اندیشه های متفکران ماتریالیسم اومانیسم جای گرفته است. 

در این راستا و در موضوع مذاکرات چنانچه بیشتر دقیق شویم مشاهده می کنیم که آمریکایی ها با فرمت سیاسی در فرآیند مذاکرات حضور یافته اند و نه حقوقی و برای همین حاصل این همه نشست و برخاست ها و پروپاگاندای رسانه ای بین المللی و گسیل تمرکز جهانی به وین و هتل کوبورگ و اینترکانتیننتال در نهایت با تغییر کرسی کاخ سفید و حضور دونالد ترامپ بر باد رفت و همه چیز به اصطلاح به تنظیمات کارخانه برگشت.

پس در نهایت می توان نتیجه گرفت در صورتی این نشست ها و مذاکرات به نتیجه می رسد که اولا از فرم سیاسی به حقوقی تغییر یابد و در قالب یک معاهده ذیل اساسنامه ملل متحد تنظیم و تدوین شود و ثانیا از شکل شیشه ای خارج شده و از تیتر رسانه ای بین المللی تنزل یابد و موضوع از بعد تبلیغاتی به یک مساله محتوایی و جدی بدل شود. با این شرایط است که می توان موضوع مذاکرات را از الگوی "سوژه گی" دکترین سیاست خارجی آمریکا خارج کرد و به نتیجه رساند و گرنه با تعویض دولت و کرکری جریانی درون گفتمانی و تغییر افراد و تکرار یک سلسله نشست مذاکره برای مذاکره و افتادن در بازی سوژه گی آمریکایی ها حاصلی به جز تمرکز زدایی از مدیریت و توسعه کشور چیزی در بر نخواهد داشت که امید آن می رود این بار موضوع در بستر حقوقی و فضای رسانه ای معمولی و نرمال و بدور از هیجان و حماسه رسانه ای دنبال شود و نهایتا ختم به خیر شود. 

کلید واژه ها: ایران و امریکا مذاکرات ایران و امریکا پرونده هسته ای ایران مذاکرات وین سیاست خارجی امریکا ایالات متحده امریکا امریکا مذاکرات هسته ای مذاکرات ایران و 1+5 ایران و 1+4


( ۸ )

نظر شما :

محمد ۱۰ آذر ۱۴۰۰ | ۱۵:۴۳
حرف شما هم اشتباه است ، طرف حساب ما نه سازمان ملل و روسیه و چین و اتحادیه اروپا بلکه وزارت خزانه داری امریکاست ، متاسفانه اگر کل کشورهای جهان هم دست به دست هم متحد شوند نمی توانند بر خلاف نظر امریکا برای ما کاری انجام بدهند ، همانطور که قطعنامه های سازمان ملل برای ما کاغذ پاره بود برای امریکایی ها هم ارزش بیشتری ندارد ، به قول حسن روحانی اروپایی ها (و بقیه دنیا) کدخدایی دارندکه برای حل مشکلاتمان باید با کدخدا مذاکره کنیم نه رعیت
نویسنده ۱۰ آذر ۱۴۰۰ | ۲۲:۵۵
برادر محمد ..یادداشت را یکبار دیگر دقیق بخوانید اشاره بنده نیز مذاکره حقوقی و با ضمانت اجرایی ذیل ملل متحد با دولت آمریکاست...متاسفانه در مقاله دقیق نشدید
علی ۱۰ آذر ۱۴۰۰ | ۲۳:۵۶
نتیجه گیری شما کاملا اشتباه است متاسفانه چه خوشمان بیاید چه نیاید فعلا امریکا ابر قدرت است مثل دورانی که امپراتوری ایران یا روم ابر قدرت بودند. ایران امروز هم با توجه به شرایط کشور باید با همین امریکای قلدر کنار بیاید وگرنه سازمان ملل که هیچ حتی دولت های قدرت مند اروپایی و چین روسیه هم خودشان را برای ما به زحمت نخواهند انداختند و از کارت ایران استفاده خواهند کرد.
خسرو ۱۱ آذر ۱۴۰۰ | ۱۸:۵۶
باید مواظب باشیم که سوژه امریکا برای تعریف دشمن نشویم که همه غربیها ازآن پیروی خواهند کرد چین با آن قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی اش - سعی میکند اندازه واقعی اش را نشان ندهد تا کمتر تهدید محسوب گردد در فرهنگ سیاسی صلیبی ها برای اثبات قدرت و بزرگی نیاز به وجود دشمن ، و متحد شدن حول مقابله با آن و نابود کردنش یک سنت دیرینه است که قبلا با نابود کردن شوروی یا عثمانی یا رایش اتفاق افتاده است