ناگفتههایی از آزادسازی جنوب لبنان
هرچند در ایران از عقبنشینی ارتش صهیونیستی از منطقه اشغالی «جنوب لبنان» عنوان یک پیروزی بزرگ مقاومت اسلامی یاد میشود اما باید به جرات ادعا کرد برخی در کشورمان به دلایل مختلف، کمترین شناخت را از ابعاد این حادثه تاریخساز دارند
به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، محمدعلی صمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: این روزها مصادف است با سالگشت عقبنشینی ارتش صهیونیستی از منطقه اشغالی «جنوب لبنان» (یا به قول بنیاسرائیل: تخلیه جنوب رودخانه لیطانی) در سال 1379 خورشیدی.
هرچند در ایران، رویکرد تبلیغاتی مناسبی نسبت به این حادثه شگفتانگیز اتخاذ شده و از آن به عنوان یک پیروزی بزرگ مقاومت اسلامی یاد میشود اما باید به جرات ادعا کرد برخی در کشورمان به دلایل مختلف، کمترین شناخت را از ابعاد این حادثه تاریخساز دارند؛ حادثهای که دلایل تحققش، به عنوان یک مدل مینیاتوری، میتوانست الگویی امتحان پسداده و تضمینشده برای فائق آمدن بر بسیاری از چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما، طی 20 سال گذشته باشد.
البته هنوز هم برای تأسی به فرزندان متواضع و کمادعای «جبلعامل» دیر نیست و... بماند بقیهاش که در این مقال مختصر نمیگنجد. غرض از این چند خط، تنها بازخوانی مختصری است از آن «فتحالمبین آخرالزمانی».
معمولا به اشتباه یا از سر تسامح، عقبنشینی اسرائیل از جنوب لبنان، نتیجه 18 سال مقاومت مسلحانه ذکر میشود (از تابستان 1361 تا بهار 1379 خورشیدی)، در حالی که این واقعه از زمان کلید خوردن تاکتیکی در اتاق فکر «حزبالله لبنان» تا حصول نتیجه نهایی، تنها 9 سال به طول انجامید (1991 تا 2000 میلادی).
درست است حزبالله لبنان و رزمندگان سبکاسلحهاش، به طور غیررسمی از سال 1361 و به طور رسمی از سال 1364 پا در میدان نبرد گذاشتند اما تاکتیکهای به کار رفته در آن طی سالهای نخست، در نهایت اسرائیل را وادار به عقبنشینی از بیروت و استقرار در نواری حدفاصل رودخانه لیطانی تا مرزهای شمالی فلسطین اشغالی کرد، آن هم پشت سپری از نیروهای خائن لبنانی (موسوم به ارتش لبنان جنوبی) که بار اکثر زحمات اشغالگران صهیونیست در این منطقه را به دوش میکشیدند.
اسرائیل بهارسال 61 خورشیدی، به بهانه اخراج چریکهای سازمان آزادیبخش فلسطین، به لبنان حمله کرد و در چند هفته تا پایتخت این کشور، که 7 سال بود از جنگ داخلی مرگباری رنج میبرد، پیشروی کرد. حزبالله لبنان چند ماه پس از این مصیبت، با هدف متمرکز کردن مبارزات گروههای ریز و درشت اسلامگرا علیه اشغالگران، شکل گرفت.
لبنان در نیمه دهه 60 خورشیدی، معجونی بود از شوکران «جنگ داخلی» و زهر هلاهل «جنگ با دشمن خارجی» که در جامی از نظام طایفهگرای این کشور آمیخته شده و صدها هزار نفر را بتدریج و توأم با آرامشی باورنکردنی، به کام مرگ میفرستاد.
غلبه بر این اغتشاش سیاسی و اجتماعی که تقریبا تمام کشورهای آسیای غربی در دامن زدن به آن هیچ کوتاهیای به خرج ندادند و آمریکا و شوروی در فضای جنگ سرد، دنبال گرفتن ماهیهای درشت خود از آن بودند، تمرکز بر یک موضوع واحد ملی –میهنی (عقب راندن دشمنان تمامیت ارضی) را برای یک جنبش تازهتاسیس، بسیار دشوار و حتی غیرممکن میکرد.
با این حال جوانان حزبالله لبنان با الهام گرفتن از تحولات سیاسی، نظامی و اجتماعی جمهوری اسلامی در آن سالها، توانستند علاوه بر کشاکش فرسایشی با آشفتهبازار جاری در کشورشان، چنان عرصه را بر اشغالگران رژیم صهیونیستی تنگ کنند که تنها 3 سال پس از اشغال دومین پایتخت یک کشور عربی، آنها ناچار به عقبنشینی و استقرار در جنوب رودخانه لیطانی شوند.
اما از این به بعد ماجرا متفاوت بود و تاکتیکهای پیشین چندان نتیجهبخش نبود؛ این بار آرایش جنگی جدید اسرائیل بسیار هوشمندانه و متناسب با شرایط درهم و برهم لبنان در نیمه دهه 60 خورشیدی و فارغ از جاهطلبیهای خیالپردازانه جنگسالارانی مانند «آریل شارون» و «مناخیم بگین» طراحی و اجرا شد.
آتش جنگ داخلی لبنان پس از عقبنشینی اسرائیل دوباره زبانه کشید و این بار حتی نیروهایی که تا دیروز علیه اسرائیل مؤتلف شده و حتی از یک طایفه و مذهب بودند را به کام خود کشید. با این حساب، تیغ مقاومت اسلامی، برندگی سابق خود را از دست داد و اگر امداد از غیب نمیرسید، معلوم نبود نهایت ماجرا چه میشد.
«کوتاه آمدن ایران در جنگ با عراق»، «فروپاشی شوروی و بلوک شرق و پایان جنگ سرد»، «اشغال کویت توسط عراق» و «لشکرکشی آمریکا به آسیای غربی» که همه در یک بازه زمانی بسیار کوتاه و غیرمنتظره اتفاق افتاد، همه معادلات جاری در دنیا و آسیای غربی را بر هم زد و خیلی زود جنگ داخلی لبنان با پیگیریهای آمریکا جهت ایجاد خاورمیانهای امن برای اسرائیل، به پایان رسید.
گمان اکثر صاحبنظران این بود که پایان جنگ داخلی و آرایش جدید قدرتهای جهانی یا نواب منطقهای آنان در لبنان، پرونده هرگونه مقاومت سنتی و جدید علیه اسرائیل را خواهد بست و نقطه پایانی هم بر جنبش مقاومت اسلامی لبنان خواهد گذاشت اما 2 بازیگر قدیمی منطقه، بدون هایوهوی تبلیغاتی و با آرامشی مثالزدنی، خلاف همه محاسبات و پیشبینیها عمل کردند: «ایران» و «سوریه» [جزئیات این عملکرد خلاف جهت آب بسیار شیرین و عبرتآموز است که انشاءالله در آینده به آن خواهم پرداخت].
به این ترتیب حزبالله لبنان هم که همواره مستظهر به پشتیبانی صمیمانه این 2 کشور بود از گوشه رینگ خارج شد و برای نخستین بار فرصت یافت فارغ از جنگ داخلی و منازعات طوایف لبنان (که حالا همگی بشدت سرگرم تقسیم غنایم در دوران پساجنگ بودند)، تمام انرژی و توان نظامی، سیاسی و اجتماعی خود را روی اشغالگران صهیونیست و متحدان آنان متمرکز کند.
حزبالله با حفظ استراتژی کلان خود، یک شاخه مستقل نظامی تاسیس کرد (مقاومت اسلامی) و با تغییر تقریبا تمام تاکتیکهای نظامی و سیاسی خود (همه اینها تحت هدایت جوان استراتژیست نابغه و بیمانندی به نام «عماد مغنیه» و همرزمان وفادارش)، طی 9 سال بعد، چنان عرصه را بر ارتش اسرائیل تنگ کرد که یک کاندیدای نخستوزیری در رژیم صهیونیستی، با شعار عقب کشیدن ارتش از لبنان، موفق به جلب آرای عمومی صهیونیستها شد و این در تاریخ رژیم اسرائیل بیسابقه بود.
«ایهود باراک» که خود ژنرالی کهنهکار بود، پس از رسیدن به نخستوزیری، تلاش کرد با ترفندهای مرسوم سیاسی، شرط و شروطی برای عقبنشینی از جنوب لبنان تعیین کرده و از کشورهای ذینفع، بابت این تصمیم بیسابقه خود امتیازی قابل توجه بگیرد اما ضربات کوبنده، پشت سرهم و بیرحمانه چریکهای مقاومت که با درک شرایط سیاسی و اجتماعی دولت جدید اسرائیل، جسورتر و باانگیزهتر شده بودند، مجالی برای اشغالگران باقی نگذاشت.
کیسههای جسد و برانکاردهای حامل سربازان لتوپاری که هر روز از مرز لبنان و فلسطین اشغالی به حیفا و تلآویو منتقل میشدند، دستپاچگی دولت صهیونیست را برای همه جهان به نمایش گذاشت و آخرین امیدها برای منت گذاشتن بر سر اعراب برای گرفتن امتیاز را بر باد داد. حالا باراک مانده بود و قول انتخاباتیاش و ارتشی که در جنوب لبنان، تکبهتک توسط شکارچیان سر ذوق آمده مقاومت اسلامی، رصد میشدند و تابوتهایی پیچیده در ستاره داوود که در سراسر سرزمینهای اشغالی تشییع میشدند و...
همه چیز تمام شد! اسرائیل ناگهان برنامه مرحلهبندیشده یک عقبنشینی یکطرفه و بدون هر شکلی از مذاکره و امتیازگیری را (برای نخستین بار در تاریخ مجعول خود) اعلام کرد و مطابق مراحل و حتی چند ساعت زودتر، از جنوب لبنان عقب کشید. 9 سال جنگ متمرکز، صبورانه، از روی اصول جنگهای پارتیزانی و توأم با پایبندی سرسختانه به شعار «هرگونه سازش و مذاکره با دشمن، ممنوع»، نتیجهای خیرهکننده به بار آورد.
عبرتهای این پیروزی بزرگ که مسیر آسیای غربی را تغییر داد، هنوز هم در کشور ما برای بسیاری ناشناخته است و امید که در آینده بتوانیم ابعاد آن را بیشتر بازروایی کنیم.
نظر شما :