بازی تهدید با مکانیسم ماشه!
اروپا به دنبال کنترل ایران است
گفت وگو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – اخیرا گزارش هایی به نقل از دیپلماتهای اروپایی مطرح شده است که گفتهاند که شرکای اروپایی توافق هستهای، احتمالا روند فعالسازی مکانیسم ماشه را در ماه ژانویه سال 2020 برای مجبور کرن تهران به بازگشت از اقداماتش در سیاست کاهش تعهدات برجامی، آغاز خواهند کرد، اما برای بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل که موجب از بین رفتن توافق خواهد شد، عجله نخواهند کرد. در این راستا اروپایی ها طی هفته های اخیر بعد از عملیاتی شدن گام چهارم کاهش تعهدات برجامی در این رابطه اظهار نظر کرده و در دو بیانیه رسمی تهران را به فعال شدن این مکانیسم تهدید کردند. در همین رابطه دیپلماسی ایرانی گپ و گفتی را با علی بیگدلی، استاد دانشگاه شهید بهشتی و کارشناس مسائل اروپا و آمریکا صورت داده است که در ادامه می خوانید:
بر اساس گزارش اخیر رویترز برخی از دیپلماتهای اروپایی مدعی شدند که آلمان، فرانسه و انگلستان به عنوان اعضای برجام احتمالاً ماه آتی میلادی (ژانویه ۲۰۲۰) مکانیسم ماشه در ارتباط با این توافق (برجام) را فعال می کنند. اما برای بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل که موجب از بین رفتن توافق هسته ای خواهد شد، عجله نخواهند کرد. در این راستا اروپایی ها طی هفته های اخیر بعد از عملیاتی شدن گام چهارم کاهش تعهدات برجامی در این رابطه اظهار نظر کرده و در دو بیانیه رسمی تهران را به فعال شدن این مکانیسم تهدید کردند. اما در آن سوی داستان اروپا اخیرا با پیوستن ۶ کشور اروپایی ( بلژیک، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد) به ساز و کار اینستکس به دنبال حمایت از ایران بود و در کنار آن از برخی تلاشها برای ارسال دارو و غذا به ایران توسط سوئیس با ایجاد یک کانال پرداختی برای تضمین ارسال این کالاها سخنانی به میان آمد. با این تفاسیر سوال اینجاست که اساساً نگاه غایی اروپا پیرامون برجام را باید چگونه ارزیابی کرد؟ قاره سبز به دنبال حمایت از برجام و ایران است یا فعال کردن مکانیسم ماشه و احیای قطعنامه ها؟
واقعیت این است که اروپاییها در قبال برجام، هم از ایران و هم از ایالات متحده آمریکا و شخص دونالد ترامپ به مراتب سیاس تر و باهوش تر عمل می کنند. در این رابطه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان با پیگیری یک بازی چند بعدی و نشان دادن انعطاف سیاسی به هر کدام از طرف های تنش یعنی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا سعی دارند تا اهداف و منافع خود را تأمین کنند. یعنی اروپا از یک سو در تلاش است استقلال عمل خود را از سیاست ها و فشار ایالات متحده آمریکا و دونالد ترامپ نشان دهد و از آن سو نیز به دنبال آن است که تهران را به هر قیمتی در برجام نگه دارد، ولو آن که مکانیسم ماشه و بازگرداندن قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران دوباره اعمال شود. به هر حال نباید فراموش کرد که واقعیت های کنونی در مناسبات بین الملل این مسئله را یادآور می شود دو کلان درخواست جمهوری اسلامی ایران از اروپا به عنوان تعهدات برجام با محوریت تضمین فروش نفت و همچنین مناسبات بانکی، خواسته هایی هستند که به هیچ وجه اروپا، نه توان و نه تمایلی به انجام آن دارد. چرا که دو درخواست تهران محورهای تحریم کاخ سفید علیه جمهوری اسلامی ایران به شمار میروند. لذا نه تنها اروپا، بلکه هیچ کشوری در جهان نمیتواند از این خطوط قرمز عبور کند. در این چارچوب است که سه عضو اروپایی برجام اکنون تمرکز خود را بستر بر روی ایران گذاشته اند. در این راستا است که اکنون بازی تهدید با مکانیسم ماشه را در پیش گرفته اند. البته این بدان معنا نیست که در این بازی اروپایی ها به سمت فعال کردن مکانیسم ماشه پیش نخواهند رفت. من در مصاحبه پیشین با دیپلماسی ایرانی گفتم که اروپا می داند توان تقابل با ایالات متحده را ندارد. از این رو به دنبال کنترل و مهار ایران است.
اما اروپا با علم به خروج ایالات متحده آمریکا از برجام و در چارچوب مذاکرات ایران با 1+4 این تعهدات را تقبل کرده است؟
نکتهای که باید در این خصوص به آن اشاره کرد این است که اروپایی ها به هر دری خواهند زد که برجام حفظ شود، ولو آن که مذاکرات مجدد با ایرانیها بعد از خروج از آمریکا از برجام صورت گرفته باشد و سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان تعهدات ایالات متحده را هم تقبل کرده باشند. پس این مسئله لزوماً به معنای آن نیست که اروپا می تواند و یا تمایل دارد که این درخواست های ایران در چارچوب برجام را عملیاتی کند. بلکه اروپا سعی کرده است با این سلسله مذاکرات ایران را بعد از خروج آمریکا از برجام مدیریت کند. لذا برای این منظور تهران را نزدیک به یک سال در بازی مذاکرات معطل نگاه داشت تا برجام حفظ شود. من در مصاحبههای قبلی با دیپلماسی ایرانی گفتم اروپا در شرایطی قرار دارد که تنها با چراغ سبز ایالات متحده آمریکا میتواند به اقدامات خود مشروعیت بخشد. لذا تمامی انتظارات و درخواستهای ایران در واقعیت درخواست ها و انتظارات یک جانبه ای است. چون اروپا بدون موافقت کاخ سفید حتی یک گندم هم به ایران نمی فروشد. در کنار آن نکته بسیار مهمی که نباید فراموش کرد این است که اگرچه بارها تاکید کردهام هیچ راهی به جز مذاکره و دیپلماسی برای جمهوری اسلامی ایران باقی نمانده است. اما نباید مخالفان مذاکره بدترین راه را یعنی تقابل با غرب را جایگزین مذاکره کنند. در این خصوص بعد از عملیاتی کردن گام های کاهش تعهدات برجامی اکنون سیمای سیاسی جمهوری اسلامی ایران در فضای بین الملل مخدوش و مبهم شده است. چون دیگر شرایط به شدت متفاوت از زمانی است که ایران این اقدامات را انجام داده است. باید بپذیریم هر گام از کاهش تعهدات برجامی پنجره های دیپلماسی با جهان را یکی بعد از دیگری خواهد بست.
به موازات این تحولات شاهد پیروزی پررنگ بوریس جانسون و حزب محافظه کار در انتخابات زودهنگام بریتانیا بودیم. بعد از این پیروزی ها بود که لندن پالس های جدی همسو با سیاست های ایالات متحده آمریکا در خصوص تبعات خطرناک گام های کاهش تعهدات برجامی، تقابل با ایران و لزوم بازنگری در توافق هسته ای را مطرح کرده است. در همین راستا برخی معتقدند که اکنون انگلستان به عنوان محور و کانون اروپا برای فعال کردن مکانیسم ماشه و نیز افزایش فشار بر تهران به منظور انجام مذاکرات جدید و بازبینی در برجام عمل می کند. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟
قطعاً چنین است. چون اکنون انگلستان و شخص جانسون با این نتایج از عزم مجدی برای خروج از اتحادیه اروپا پیدا کرده است. بنابراین لندن برای جبران بخشی از بازار اقتصادی از دست رفته خود با اتحادیه اروپا باید به سمت ایالات متحده آمریکا گرایش پیدا کند. از این رو مطمئن باشید روز به روز مناسبات لندن و واشنگتن، چه از نظر اقتصادی، چه از نظر سیاسی و چه از نظر دیپلماتیک و حتی امنیتی به هم نزدیک تر خواهد شد. به گونهای که میتوان گفت از این به بعد لندن و بوریس جانسون نماینده اروپایی سیاست های ایالات متحده آمریکا در تمام مسائل، به خصوص جمهوری اسلامی ایران و برجام خواهد بود. علاوه بر اینها تمایلات شخصی خود بوریس جانسون برای نزدیکی به نئومحافظهکاران آمریکایی هم به عنوان کاتالیزور این همنوایی میان لندند و واشنگتن عمل می کند. لذا متاسفانه باید اذعان داشت که این نتایج در انتخابات انگلستان و همچنین برخی تحولات در اروپا سرعت مرگ برجام را بیشتر و بیشتر کرده است. به خصوص آنکه گام های کاهش تعهدات برجامی ایران نیز بر این سرعت مرگ توافق هسته ای افزوده است. اما اینکه لندن به تنهایی به عنوان پیش قراول دو کشور دیگر اروپایی حاضر در برجام یعنی پاریس و برلین برای فعال کردن مکانیسم ماشه عمل کند، فرضی است که اکنون نمی تواند جدی گرفته شود. چرا که در برلین و پاریس نیز سیاست های مستقل خود دارند که اکنون در تضاد با نگاه لندن است، به خصوص آنکه شکاف سیاسی میان انگلستان با فرانسه و آلمان بر سر خروج این کشور(بریتانیا) از اتحادیه اروپا نیز افزایش پیدا کرده است. در ضمن تمامی مسائل، به خصوص مسائل مهم و راهبردی مانند برجام در اثر رایزنی سه کشور اروپایی حاضر در برجام صورت می گیرد.
بنابراین من به صراحت تکرار میکنم که تا قبل از این که برجام از هم نپاشیده است، تهران به سمت مذاکره و دیپلماسی حرکت کند. چرا که اگر ترس اروپایی ها از فروپاشی برجام با برخی اقدامات مانند فعال شدن مکانیسم ماشه فرو بریزد، یقیناً دیگر نمی توان اروپا را در افزایش فشار بر ایران مانند آمریکا کنترل کرد. در صورتی که اکنون سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان به صورت کج دار و مریز به دنبال یافتن یک منفذ و راه حلی برای حفظ و تداوم بر جامعه با ایران هستند. لذا تا زمانی که این شرایط وجود دارد باید به سمت مذاکره پیش رفت. ما باید به هر قیمتی شده اروپا را در جرگه خود حفظ کنیم و مانع از این شویم که آلمان، فرانسه و انگلستان در جبهه ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل قرار گیرند.
شما معتقدید که اکنون برخی تحولات در اروپا سرعت مرگ برجام را افزایش داده است و از طرف دیگر جمهوری اسلامی ایران باید در این شرایط و قبل از فروپاشی برجام به سمت مذاکره با اروپا و غرب برود. اما در آن سو مقامات ایران با پایان یافتن فرصت گام اخیر بارها عنوان کردهاند اگر اروپاییها در چند روز باقی مانده از ضرب الاجل گام چهارم در خصوص تعهدات خود کاری صورت ندهند تهران گام پنجم را بر خواهد داشت. با این تفاسیر آیا میتوان گفت که گام پنجم رسماً مجوز ایران به اروپا برای فعال کردن مکانیسم ماشه و برخی اقدامات قهری آنان و در نهایت مرگ برجام است؟
اتفاقاً من هم معتقدم که اکنون این نگرانیها در ایران پررنگتر شده است، چرا که اروپا با برداشته شدن هر گام از کاهش تعهدات برجامی، همسویی و همنوایی بیشتری به آمریکا پیدا کرده است. در صورتی که تهران این باور را داشت که با فعال شدن برخی گام های کاهش تعهدات برجامی اروپا به سمت عملیاتی کردن تعهدات خود گام بر می دارد. در همین راستا بود که رئیس جمهور ایران با یک دست پاچگی سیاسی سفر خود به ژاپن را انجام داد تا بلکه بتواند از طریق توکیو راهی برای تعامل با غرب پیدا کرده و در این فاصله تا فعال شدن گام پنجم بتواند برخی اقدامات را سامان دهد.
بنابراین آقای روحانی چشم به وساطت ژاپنی ها داشت. البته من معتقدم که این سفر آقای روحانی به ژاپن و نظایر آن دستاوردی در بر نخواهد داشت. کما اینکه تاکنون نتایج سفر آقای روحانی به ژاپن گویای همین واقعیت است. چون باید این واقعیت را پذیرفت که نوع نگاه ما به سیاست و دیپلماسی و همچنین راهبرد عدم مذاکره سبب شده است که تهران در یک دوگانگی گرفتار شود. از یک طرف دولت مجبور است برای پاسخ به افکار عمومی و بخشی از جریان تندرو سیاست کاهش تعهدات برجامی را در پیش گیرد و از سوی دیگر چشم امید دارد از طریق ژاپن و اروپا اتفاقاتی در خصوص مذاکره صورت گیرد. این دو مسئله با هم جمع نمیشوند. تهران یک بار برای همیشه باید تکلیف خود را روشن کند که آیا میخواهد با جهان سر جنگ و ستیز داشته باشد و یا میخواهد مذاکره کند؟ ما باید تا زمانی که ابزار های قدرت و برگهای برنده ای مانند برجام و یا دیپلماسی منطقه ای را در اختیار داریم با غرب به تعامل و مذاکره بپردازیم. شما در همین چند ماه اخیر شاهد بودید که چه تحولاتی در عراق و لبنان به عنوان دو مرکز ثقل حضور ایران در منطقه صورت گرفته است. لذا اگر ما نفوذ منطقه ای خود را به عنوان یکی از مهمترین برگ های برنده از دست دهیم، یقینا دیگر اروپا و غرب تمایلی به مذاکره با ایران ندارد. ما باید از این برگهای برنده خود تا زمانی که کارگر هستند، استفاده کنیم.
به دستپاچگی سیاسی داخلی و همچنین تشتت نگاه مقامات اشاره داشتید. در همین راستا اکنون مواضع متناقض و حتی متضاد برخی از مسئولین در خصوص دو لایحه باقیمانده افایتیاف و همچنین نگرانیها از بابت تصویب و یا عدم تصویب این لوایح جامعه سیاسی و اقتصادی و بخشی از افکار عمومی را درگیر خود کرده است. به گونهای که حتی دامنه این مواضع متشتت به بازار هم کشیده شد. آیا می توان این مسائل را منفک از مناسبات برجامی و برنامه اروپایی ها در خصوص ایران دید؟
قطعاً در شرایط واقعی هیچ مسئلهای منفک از مسائل دیگر نیست. ما اکنون در یک شرایطی قرار داریم که جامعه جهانی روز به روز در حال اجماع بیشتر علیه ماست. به هرحال اکنون مصالح دینی در کشور بر منافع ملی ارجحیت پیدا کرده است و همین مسئله سبب شده است که ما نتوانیم در خصوص منافع ملی خود به یک درک درست برسیم. یعنی همان نگاهی که در خصوص مذاکره و برجام وجود دارد اکنون در مورد افایتیاف هم جاری شده است. لذا ما پیش از آنکه دیگران را در به وجود آمدن شرایط کنونی مقصر بدانیم، باید بپذیریم این تصمیمات و نگاه غلط خودمان است که موجب شده است این شرایط شکل گیرد. بنابراین مطمئن باشید این میزان از آشفتگی سیاسی و تشتت در نگاه و آراء مسئولین در آستانه انتخابات بیشتر و بیشتر خواهد شد و حتی دامنه آن به جامعه نیز کشیده خواهد شد و به تبع آن میزان نگرانی مردم از تصمیمات مسئولین افزایش پیدا خواهد کرد.
پیرو نکته پایانی شما ما شاهد اعتراضات آبان ماه به دلیل افزایش نرخ بنزین بودیم. طبق برآورد کارشناسان هنوز جامعه مستعد هرگونه اعتراض و مخالفت اجتماعی دیگری نظیر آبان ماه است. در کنار آن علاوه بر مشکلات و چالش های معیشتی ناشی از تحریم اکنون برخی نقائص مانند گسترش فساد، ناکارآمدی مسئولین و نظایر آن نیز جامعه را به شدت ملتهب کرده است. از این رو برخی معتقدند برای برون رفت از این مشکلات راهی جز دیپلماسی و مذاکره وجود ندارد. اما در مقابل در سایه تجربه تلخ برجام عده ای بر این باورند نباید و نمی توان نسبت به مذاکره با اروپا و آمریکا دلخوش بود. چون این بازیگران قابل اعتماد نیستند. اکنون در این شرایط دوگانه، جامعه چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟
اتفاقاً همین نگاه است که اکنون این مشکلات را برای کشور ایجاد کرده است. مگر در زمان مذاکرات با آمریکا و ۵ کشور دیگر برای شکلگیری برجام می توانستیم به این بازیگران اطمینان کنیم. آن مذاکرات اتفاقاً در بستر بی اعتمادی همدیگر شکل گرفت. متاسفانه اکنون مسئله ای که دامن کشور را گرفته است این است که ما به دنبال اخلاق در سیاست و دیپلماسی هستیم و هیچگاه به دنبال منافع نبوده ایم. در صورتی که اکنون دیگر بازیگران به دنبال تعریف منافع خود از دل سیاست و دیپلماسی هستند. مطمئن باشید در این شرایط بازنده اصلی ایران است. حتی اگر ما چندین بار در مذاکره شکست بخوریم باید دوباره به سمت دیپلماسی حرکت کنیم. دیپلماسی تنها راه دربردارنده منافع ایران است. دیپلماسی به معنای اعتماد نیست، بلکه به معنای یافتن راهی برای تحقق منافع ملی از دل مناسبات جهانی است. شرایط کشور هم اکنون گویای همین واقعیت تلخ است که ما روز به روز شاهد افزایش فشار اقتصادی بر جامعه هستیم و مسئولین هم درک درستی از وضعیت ندارند. وضعیت سیاسی در آستانه انتخابات هم نشان می دهد "شعار" به یگانه راه برای تعریف وضعیت موجود بدل شده است و به تبع آن نگرانی و بیم های کارشناسان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از وضعیت کشور هیچگاه مورد ارزیابی درست این آقایان در تصمیم گیری هایشان قرار نمی گیرد.
شما از تجربه تلخ برجام گفتید. من در همان زمان بارها عنوان کردم که اگر دولت و دستگاه دیپلماسی به جای عجله کردن در به نتیجه رسیدن برجام آنرا به تصویب کنگره آمریکا می رساند و آن را به عنوان یک قانون در می آورد اکنون دونالد ترامپ نمیتوانست به راحتی از آن خارج شود.
مگر قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت که تضمین کننده توافق هسته ای است، کافی نبود؟
قطعنامه شورای امنیت به شدت متفاوت از قانون داخلی امریکا است. لذا اگر برجام به صورت یک قانون در کنگره آمریکا به تصویب می رسید رئیس جمهور آمریکا ناچار به تمکین از آن بود. در صورتی که ترامپ می تواند تصمیمات و توافقات رئیس جمهورهای پیشین آمریکا با دیگر کشورها را که در کنگره به قانون تبدیل نشده است به راحتی لغو کند. این اشتباه از سوی ما بوده است. ما باید کار میکردیم که برجام یک تضمین اجرایی محکم داشته باشد. زمانی که ما اشتباه می کنیم طرف های دیگر برای حفظ و تحقق منافع ملی خود از این اشتباهات ما نهایت استفاده را خواهند برد. پس می بینید دیپلماسی یعنی علم استفاده از اشتباه طرف مقابل. لذا ما باید اکنون در این شرایط به جای پرداختن به اخلاقیات و مانور بر روی برخی عبارات مانند "اعتماد" که هیچ جایی در علم سیاست ندارند، واقعیات را سرلوحه کار قرار دهیم.
به پاسخ دولت در قبال جریان تندروی داخلی در قالب گام های کاهش تعهدات برجامی هم اشاره کردید. پیرو همین نگاه آرایش سیاسی جناح ها خبر از روی کار آمدن یک مجلس تندرو می دهد. لذا به نظر می رسد که دست دولت برای مذاکره و به کارگیری دیپلماسی در آینده چندان باز نخواهد بود و به تبع آن دولت که یک سال پایانی عمر خود را در مجلس آتی می گذراند به سمت تقابل سیاسی پیش خواهد رفت. در این شرایط میزان تشتت سیاسی به ویژه در حوزه دیپلماسی بیشتر نخواهد شد؟
به نظر من اکنون اتفاقی که در جامعه و ساختار سیاسی کشور روی می دهد همسان سازی قدرت است. یعنی حاکمیت به سمت همسو کردن قوا با یک مشرب سیاسی یکسان گام برداشته است. بعد از قوه قضائیه نوبت به مجلس و نهایتا دولت می رسد که اتفاقا به نظر من در این شرایط یک تصمیم درست است.
آیا این تصمیم منجر به عدم چرخش قدرت سیاسی در میان جناح ها، سکون قدرت و در نهایت قبض قدرت در یک جریان خاص نمی شود؟
اتفاقا به همین دلیل است که من معتقدم این تصمیم در این شرایط درست است. چون اکنون چند سال است که جامعه به یک دوگانگی و حتی چندگانگی در شرایط سیاسی و اجتماعی کشور رسیده است. مردم نمی دانند مسئولیت این تصمیمات عمدتا غلط مقامات با چه کسی است و قدرت در دست چه کسی؟ اکنون هر جناح طرف مقابل را مقصر میداند. بنابراین در این شرایط من معتقدم که یک بار برای همیشه شده تمام قدرت در سه قوه به یک جریان سیاسی برسد تا مردم تکلیف خود را بدانند و برایشان روشن شود که قدرت سیاسی در دست چه کسی است و باید چه کسی پاسخگو باشد؟ هرچند که پیش از این هم ما شاهد بوده ایم که در دولت های نهم و دهم قدرت در سه قوه در اختیار همین جریان بود و نتیجه آن به کجا رسید. اما فارغ از اینکه قدرت سیاسی در اختیار چه جناح و جریانی باشد، من بر این باورم تا زمانی که نگاه درست و واقع بینانه در مسئله سیاست خارجی و دیپلماسی شکل نگیرد، وضعیت کشور به مراتب بدتر از امروز خواهد بود.
نظر شما :