چرایی قدرت گرفتن سبزها در آلمان
حزبی که اروپا را دگرگون می کند
عابد اکبری،کارشناس مسائل اروپا
دیپلماسی ایرانی:
مقدمه
احزاب سبز اروپایی، از حامیان حفاظت از محیطزیست هستند که در طیف چپ افراطی طبقهبندی میشدند و خواهان تغییر شدید در سیاستهای اجرایی دولتهای مختلف بودهاند. حزب سبز آلمان در سال 1980 بنیان گذاشته شد و بهتدریج به جریان سیاسی این کشور راه یافت.
در سال 2017، سبزها پس از پیروزی نسبی 9 درصدی در انتخابات عمومی، با ایجاد تغییرات ساختاری و دخالت برخی عوامل، در سال 2019 در انتخابات پارلمان اروپا به نتیجه 20.5 درصدی رسیدند که بهترین رکورد آنها در سطح ملی است. سپس در هفتههای پس از انتخابات پارلمان، آنان در نظرسنجیهای ملی با کسب 26 درصد، حزب اتحاد مسیحی دموکراتِ مرکل را در این کشور پشتِ سر گذاشتند.
در حال حاضر، حزب سبز آلمان به رهبری آنالنا بائرباخ و روبرت هابک سومین نیروی سیاسی مهم در این کشور محسوب میشود. یکی از مهمترین دلایل موفقیت این حزب ازنظر ساختاری، اصلاحات درونحزبی بوده است. بهباور ناظران، درحالیکه در سال 2017 در جریان انتخابات عمومی آلمان انتقاداتی درمورد ساختار و ضرورت انجام اصلاحات در دو حزب بزرگ این کشور مطرح بود، درواقع حزب سبز دستبهکار شد و اصلاحاتی ساختاری ازجمله تعیین ریاست و دستورِ کارهای جدید را در پیش گرفت.
این اصلاحات که به باور بسیاری از افراطگرایی چپ این حزب کاست و آن را به میانه نزدیک کرد، نتایجی چشمگیر داشت. در سال گذشته شمار اعضای جدید این حزب به 10 هزار نفر رسید و این احتمال نیز وجود دارد که سبزها در جایگاه دومین حزب آلمان پساز سوشال دموکراتها قرار گیرند و ائتلاف این دو حزب، در آینده منجربه انتخاب صدراعظمی از حزب سبز شود. درحالحاضر، بهنظر میرسد این حزب نظارت بر دستورِ کار مترقی آلمان را بهدست گرفته و طبق این واقعیت، سیاست آلمان برای دهههای آتی بهدست چپگرایان رقم خواهد خورد.
نوشتار حاضر بهاختصار به جهتگیریهای اساسی این حزب اشاره دارد و در ادامه به بررسی چرایی و دلایل تفوق فعلی این حزب پرداخته است. در پایان با نیمنگاهی به آینده این حزب، برخی چالشها و اقداماتی که حزب سبز باید برای حضور خود در قدرت انجام دهد بررسی شده است.
حزب سبز آلمان: از پیوستن قطرهها تا امواج پیروزی
حزب سبز آلمان ابتدا در سال 1980 در آلمان غربی با عنوان «سبزها» تأسیس شد. این حزب از جنبشهای چپ جدید، مبارزات سیاسی با انرژی هستهای، حفاظت از محیطزیست، جنبشهای حامی صلح، و دیگر جریانهای سیاسی پایان قرن بیستم متولد شد. در کنگره تأسیس این حزب در تاریخ 12 و 13 ژانویه 1980 ، چهار ستون اصلی حزب سبز اینگونه معرفی شدند:
• عدالت اجتماعی؛
• معرفت محیط زیستی؛
• مردم سالاری سبز؛
• عدم خشونت.
حزب سبز سه سال پس از تأسیس در سال 1980 وارد پارلمان ملی آلمان شد و از سال 1998 تا 2005 شریک مؤتلفه حزب سوسیال دموکرات در دولت صدراعظم گرهارد شرودر بود. از آن پس حزب سبز بهتدریج به تلطیف دیدگاههای افراطی خود پرداخت تاجاییکه در نگاه عموم مردم پذیرفته شد. به گفته بسیاری، حزب سبز آلمان از خیزش درهم آمیخته مارکسیست صلحطلب حامی محیطزیست پدید آمده و در طی زمان قدمبهقدم راه خود را بهسمت جریان اصلی باز کرده است. نحوه ورود این حزب به سیاست آلمان مختص خود این حزب است. برای مثال، یکی از چهرههای مطرح این جریان یوشکا فیشر ، وزیر امور خارجه و معاون صدراعظم، عضو حزب سبز بود و به حضور این حزب در واقعیت سیاسی آلمان کمک شایانی کرد.
روشن است امروز ادامه پیروزی موج سبز آلمان که در نتایج نظرسنجیهای ملی روندی از موفقیت و موج استقبال عمومی از این حزب را بهتصویر میکشد، این احتمال جدی را تقویت میکند که روزی روبرت هابک، یکی از رهبران حزب سبز، صدراعظم آلمان شود. ازسویدیگر، این واقعیت که بینش و اهداف سبزها دستورِ کار سیاسی آلمان را تعریف میکنند، سؤالات مهمی را درمورد زمینلرزه سبزها و نحوه رهبری آنها در جریان سیاسی کشور مطرح میکند. بنابراین، این پرسش مهم مطرح است که چه دلایلی موجب ظهور موج سبز در آلمان شدند و آیا این واقعیت از تغییری اصیل ریشه گرفته، یا صرف تمایل مردمی بهنوعی تنوع سیاسی به پیدایش این موج دامن زده است. با توجه به این نکات، در ذیل به بررسی دلایل عمده پیروزی موج سبز پرداخته شده است.
اثر فضای سیاست داخلی آلمان در پیدایش موج سبز
شاید از منظر بیرونی، آلمان کشوری بدون اشکال بهنظر برسد: کشوری ثروتمند، در امنیت و ایمنی، رهبر اقتصاد اروپا و یکی از رهبران جهانی نوآوری که ائتلاف سیاسی حاکمبر آن توانسته است به پیشرفتهای چشمگیری در حوزههای گسترده از مهاجرت تا حمایت از کودکان و بازنشستگی دست یابد. بااینحال، فضای سیاسی این کشور برای مدتهای مدید، میدان منازعات بیپایان احزاب بوده است و مردم نگران احیای مشارکتشان بودهاند. اگرچه تنش احزاب مانع کارکرد آنها نبود، اما از دید مردم اخلاق سیاسی آشکارا زیرسؤال رفته است. درمیان دلایلی که پیروزی حزب سیاسی سبز را در این کشور رقم زدهاند، باید به فضای سیاست داخلی این کشور پرداخت. در ذیل به اختصار به برخی از این موارد و اثر آنها در پیدایش موج سبزها اشاره شده است:
- نتیجه سبز سندروم ائتلافسازی مرکل: یکی از دلایل تفوق و رهبری حزب سبز در میان احزاب حاکم در آلمان، سندروم ائتلافسازی مرکل توصیف میشود. به گفته برخی از کارشناسان، خانم مرکل در زمان صدارت خود بیشازآنکه مسیحی دموکرات باشد، سبز بوده است. او پس از فاجعه هیروشیما، فقط به چهار روز برای فکر کردن به طرح بسته شدن تأسیسات هستهای نیاز داشت. بنابراین، درحالیکه مرکل آینده سیاسی کشور را به دیگران میسپارد، مردم در نبود او به حزبی میپیوندند که بیشترین نزدیکی را به مرکلیسم داشته است و این حزب نه همان مسیحی دموکرات به ریاست انگرت کرمپ کارنبائر، بلکه حزب سبز است.
- ترس از ائتلاف بزرگ و شکست آن دربرابر حزب جایگزینی برای آلمان: به باور بسیاری، یکی از دلایل رشد حزب سبز، ترس عمومی در آلمان از حکمرانی «ائتلاف بزرگ» بین دو حزب جریان اصلی است که باعث ترس عمومی از ناتوانیهای ائتلاف بزرگ و بیاعتقادی به آن شده است. از دید مردم آلمان، هیچیک از دو حزب بزرگ دیگر اصالتی ندارند و شعارهای آنها با گذشت زمان آن اندازه به هم نزدیک شده که قابل تفکیک نیست. درمقابل، حزب افراطی جایگزینی برای آلمان، توانسته است وعدههایی متفاوت ارائه دهد و طرفدارانی بیابد. درنتیجه، مردمی که ناباورانه به سهلانگاری ائتلاف بزرگ در برابر رشد این حزب افراطی مینگرند و ائتلاف بزرگ را برای مقابله با آن ضعیف میدانند، به حزب سبز گرایش یافتهاند.
- آشناپنداری دستورِ کار سیاسی حزب سبز: از دید رأیدهندگان به حزب سبز، سیاستهای این حزب نیاز به اندیشه نداشت و دستورِ کار ناآشنا و جدیدی مطرح نبود. به باور آنان، برای مدتهای مدیدی حزب سبز درحال تعریف دستورِ کار فرهنگی و سیاسی در آلمان بوده است، یعنی هرچه بیشتر احزاب دیگر باهم آمیخته شدند و اصالت خود را از دست دادند، حزب سبز با حفظ اصالت خود قویتر شد و دستورِ کار متفاوتتر و پررنگتری ارائه کرد.
- اصالت جریان سبز و ممانعت از بروز تأخیر نامطلوب در سیاستهای آلمان: به گفته بسیاری از آلمانیهای سبز، اغلب در موضوعات روز، سبزها جهت را تنظیم میکنند، سپس سوسیال دموکراتها از آنها تقلید میکنند و در آخر مسیحی دموکراتها به این موج میپیوندند. بیشک این جریان، موجب بروز نوعی تأخیر نامطلوب در سیاستهای آلمان میشود. از دید مردم، امروز اثر حزب سبز بسیار بیشتر از حضور آن در سطح دولتی است و این حزب سبک زندگی آنان را تبیین میکند. علاوهبراین، موفقیت آن در انتخابات مختلف، یعنی در سطح دولتی و ملی نیز بهاثبات رسیده و مهمترازهمه اینکه حزب سبز در سالیان متمادی گهگاه موفق شده است به طرح دستورِ کاری سیاسی برسد و در بحثهای عمومی رهبری افکار را بهدست بگیرد. درنتیجه، دیگر نمیتوان حزب سبز را بههردلیلی نادیده گرفت.
- عدم موفقیت دو حزب بزرگ در تحقق دستورِ کار سبزها: در کنار این انگیزه که به گفته رأیدهندگانِ سبز، آنها جریانی اصیل و نه مقلد را انتخاب کردهاند، نکته دیگر این است که دستورِ کار دو حزب سوسیال دموکرات و مسیحی دموکرات، حداقل در انتخابات پارلمان اروپا وعده تحقق اقدامات مقتضی درمورد تغییرات آبوهوایی بوده است. ضمنآنکه برای سالهای متمادی این دو حزب جریان اصلی آلمان وعدههایی مانند بسته شدن تأسیسات برق هستهای، پایان دادن به استفاده از سوختهای فسیلی، و تحول در بخش انرژی آلمان برای نظارت بر اقتصاد این کشور را در دستورِ کار داشتهاند. درنتیجه، در انتخابات اخیر این مسئله برای مردم پررنگ شد که اگر این دو حزب نمیتوانند وعدههای حفاظت از محیطزیست را عملیاتی کنند، چرا حزب سبز خود برای تحقق دستورِ کار اصلیاش وارد عمل نشود.
- رویکرد ضدسیستمی و مبارزه با نخبگان اولیگارشیک: دلیل دیگر موفقیت حزب سبز چهره ضد سیاسی و ضد سیستم رهبران آن در فضایی بود که مردم باور خود را به سیستم و نخبگان سیاسی ازدست داده بودند. هابک، یکی از رهبران حزب سبز باوجوداینکه سالها در سیاست حضور داشته است، اما بهعنوان چهرهای ضد سیاسی شناخته میشود. از دید مردم، او میتواند در برابر جریان افراطی جایگزینی برای آلمان مقاومت کند.
- حزب سبز، کاشانهای برای آرامش عمومی: از دید بسیاری، در فضای متشنج سیاسی که ناشیاز نزاع داخلی ائتلاف بزرگ است، حزب سبز موفق شد برای رأیدهندگان طبقه متوسط شهری که ازنظر فرهنگی لیبرال و ازنظر اقتصادی عملگرا هستند خانهای طبیعی فراهم آورد. علاوهبراین، زمانیکه سبزها بهسَمت میانه حرکت کردند، میانهروها هم به حزب سبز گرایش پیدا کردند و با کنار گذاشته شدن دیدگاههای رادیکال سبز، رأی دهندگان بیشتری با آنها همراه شدند. ازسویدیگر، حامیان جهانی محیطزیست بهطور ضمنی از سبزهای آلمان حمایت کردند و بیکباره رأی به سبزها در چشم رأیدهندگان به رأی جهانی برای آینده بشر تبدیل شد.
- نیاز به قهرمان ناجی جهان و چهره کاریزماتیک: یکی دیگر از دلایل ظهور ناگهانی هابک این است که او دارای دکترای فلسفه و نویسنده کتابهای کودکان است. ازنظر شخصیتی، هابک بهعنوان چهرهای خاص و اصیل با زبانی صریح و شخصیتی کاریزماتیک شناخته میشود و جنبه ارتودوکس جناح چپ را با حمایت از شکلی پیشرو از میهنپرستی (که موضوعی بسیار حساس در آلمان است) حفظ کرده و همین امر به او جایگاهی ویژه نزد رأیدهندگان میانه داده است. برخی رسانههای پیشرو او را درمیان چهرههای مهمی طبقهبندی کردند. عدهای او را «کِنِدی آینده آلمان» نامیدهاند، اما بیش از همه او را با امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه مقایسه میکنند که توانست خلأ ایدئولوژیکی نهادهای سیاسی را پُر کند. ضمن آنکه هردو دیدگاههای مشابهی درمورد احترام به الحاق اروپایی، چندجانبهگرایی، مهاجرت، و تغییرات اقلیمی دارند.
- مشارکت سیاسی و مبارزه بیپایان برای نجات جهان: یکی از دلایل جذابیت حزب سبز، منطق این حزب است که همیشه میگوید: «هرگز کافی نیست» و نوعی مبارزهطلبی بیپایان برای نجات جهان در خود دارد. زمانیکه تمامی تأسیسات برق هستهای متوقف شوند، نوبت به پایان دادن به برق فسیلی میرسد و وقتی برق فسیلی تمام شد نوبت مبارزهای دیگر است. ازسویدیگر، ترس از پایان جهان، دلیل اصلی تقاضای عدالت اجتماعی ازطرف سبزهاست و به باور آنها مهم نیست تابهحال چه اقدامی صورت گرفته، از دید آنها این اقدام هرگز کافی نبوده و همیشه برای نجات جهان اقداماتی بیشازپیش لازم است.
- ضرورت بازیابی اتحاد و وحدت ملی: از دید برخی کارشناسان، استانهای مختلف آلمان در سالهای اخیر آن اندازه از یکدیگر مجزا بودهاند که حزب ملیگرای جایگزین برای آلمان مثل سوپی آنها را به یکدیگر چسبانده است. بنابراین، این حزب افراطی از روی نیازی ملی برای وحدت بهوجود آمد و رشد کرد. بااینحال، اعضای جوان حزب سبز تلاش کردند اتحاد و وحدت ملی را از دریچه حزب سبز زنده کنند. برای آنها شاید کارنامه سیاسی حزب سبز چندان چشمگیر نبود، اما گزارشهایی که درمورد مرگ گونههای جانوری، شتاب تغییرات آبوهوایی، و واکنش کُند مقامات سیاسی تهیه شدهاند، خود تاریخچهای را تشکیل دادهاند که بهنفع حزب سبز و همت این حزب در مبارزه با این چالشها تمام میشوند. بنابراین، حزب سبز نیروی سیاسی بیطرفی در جدال ائتلافها بود که توانست اعتماد مردم را با انتقال حس خوب اتحاد، مثبتنگری و دوستی جلب کند.
- سیطره حزب سبز بر نهادهای اجتماعی آلمان: یکی از دلایل ریشهای رشد حزب سبز که شاید چندان سیاسی نباشد، این است که مدتهاست نهادهای اجتماعی آلمان، بهویژه رسانههای جدید، نهادهای آموزشی، و همچنین کلیساهای شاخص در این کشور تحت سیطره قهرمانان حزب سبز هستند. 36 درصد از رأی اولیها به حزب سبز رأی دادهاند و این مسئله نتیجه این واقعیت است که دکترین سبز بهعنوان قطعیتی لایتغیر در آموزش مدرن مدارس مطرح و طی سالیان متمادی بهشکل باوری ریشهای منتشر شده است.
- ویژگی خودنابودگری اقتصادی: یکی دیگر از علل غیر سیاسی داخلی در رشد موج سبز آلمان، نوعی تمایل ناآگاهانه به خودنابودگری اقتصادی است. انتشار ایدههای حزب سبز در آلمان بسیار راحتتر از آمریکاست. اگرچه جامعه صنعتی و کسبوکار آلمان فرصتطلب است، اما مخالف طرز فکر سبزها نیست. مثل همیشه کسبوکارهای بزرگ آلمان خود را با این طرز فکر تطبیق میدهند. حتی بسیاری از مدیران صنایع آلاینده خود را بهعنوان فعالان سبز و حامی حزب سبز معرفی میکنند. درمقابل، در آمریکا بسیاری از کاسبان و کارآفرینان موفق مخالف نفوذ و فراگیر شدن جناح چپ در دانشگاهها و رسانههای خبری هستند و با حمایت از اتاق فکرهای لیبرال و محافظهکار در برابر جریانهای سبز مقاومت میکنند. با نگاهی به برنامهها و موضوعات بنیاد لیبرال فردریش نومان در آلمان میتوان دریافت که دُگم حاکم بر آمریکا در این کشور اروپایی بهچالش کشیده نمیشود.
- عطش افکار عمومی به دانستن، و توانمندی سبزها در مدیریت رسانهای: دلیل دیگر داخلی تفوق حزب سبز که شاید باید آن را اجتماعی دانست، توانمندی این حزب و رهبران آن در مدیریت رسانههای جریان اصلی بهویژه تلویزیون آلمان است که مدتها در دست سبزها بوده است. آنها هوشمندانه از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند و حامیانشان در رسانهها بسیارند. علاوهبراین، بسیاری از روزنامهنگاران شخصاً به این جریان متعهدند. ضمنآنکه بهسبب نرمش چالشگران طبیعی آنها مانند حزب مسیحی دموکرات و اقتباس مواضع کلیدی سبزها، نوعی داوری عمومی در رسانهها حق و فرصت سخنگفتن را به حزب سبز داده است.
دلایل خارجی اثرگذار بر پیروزی سبزها در آلمان
اگرچه بسیار دشوار است بتوان دلایلی خارجی برای حرکت مردم آلمان بهسوی حزب سبز معرفی کرد، اما در این بخش به مسائل مشترک آلمان و جهان که به موفقیت این حزب در سطح اروپایی دامن زده است پرداخته شده است. سه علت عمده تفوق حزب سبز: ضرورت برخورد با بحران محیطزیستی؛ ضرورت برخورد با بحران پوپولیسم و افراطگرایی؛ و تضعیف اتحادیه اروپا و چهرههای آن هستند.
- ضرورت برخورد با بحران محیطزیستی: بیشک بحران محیطزیستی جهانی، حزب سبز را به مهمترین حزب آلمان بدل کرد. دمای هوا در تابستان سال گذشته در آلمان، بالاترین رکورد خود را بهثبت رساند. به باور افکار عمومی آلمان، این مسئله نقطه عطف تغییرات اقلیمی و رویارویی با واقعیت زشت و جدید نابودی زمین محسوب میشد. درنتیجه، مردم آلمان دیگر با ترس از آیندهای احتمالی مواجه نیستند، بلکه واقعیتی حتمی که هماکنون درجریان است خود را به آنها تحمیل میکند و سیاستمداران باید سیاستهایی برای مقابله مؤثر با این بحران مطرح کنند.
علاوهبر گرمای تابستانی، یکی دیگر از مسائلی که موجب پررنگ شدن بحران آبوهوایی شد، موضوع نورداستریم 2 و کشیده شدن آن به قضاوت افکار عمومی بود. از دید برخی، نه فقط این خط لوله ممکن بود موجب افزایش وابستگی سیاسی آلمان به انرژی روسیه شود، یا رنجش همپیمانان آلمان در اروپای مرکزی و شرقی را بهدنبال داشته باشد، این خط لوله میتوانست فساد راهبردی را در اروپا تقویت کند. ضمنآنکه با اصول انرژی اتحادیه اروپا مغایر بود و موجب تخریب شدید محیطزیست میشد. موج سبز علاوهبر آلمان، دیگر کشورهای اروپایی ازجمله فنلاند، فرانسه، ایرلند و لوگزامبورگ را نیز درنوردید. آمار تصدیق میکنند که تاکنون بحرانهای محیطزیستی اثر مشخصی بر افزایش شمار اعضای حزب سبز داشتهاند.
- ضرورت برخورد با بحران پوپولیسم و افراطگرایی: برای بسیاری از مبارزان سیاسی جوان اروپا و آلمان، مبارزه با حزب راست افراطی به کمک پیوستن به حزب سبز، به اندازه مبارزه با بحران محیطزیستی اهمیت دارد. بههمینعلت پس از ورود حزب جایگزین برای آلمان به پارلمان این کشور، عضویت در حزب سبز بهشدت رشد پیدا کرد. در سال 2018 در ماجرای جم اوزدمیر نماینده سبز پارلمان آلمان، تقابلی بین حزب جایگزین برای آلمان و حزب سبز درمورد بحث نژادپرستی و سانسور پیش آمد که بیشازپیش این دو حزب را در افکار عمومی رویاروی یکدیگر قرار داد. این منازعه نشان داد حزب سبز آلمان در تمامی رویدادهای مردمی که از هسته اصلی مشارکت عمومی ریشه میگیرند، حضور دارد و بهمعنای واقعی حزبی مردمی در نهادها، شرکتها، مدرسهها و دانشگاهها محسوب میشود که بهنوعی به افکار عمومی، هدف اصیلی برای مبارزه سیاسی بخشیده است. به باور سبزها، آنها در آلمان موفق شدهاند حزبی را تشکیل دهند که سرسختانه با حزب جایگزینی برای آلمان مبارزه میکند؛ درحالیکه دیگر احزاب سیاسی به خانهتکانی آرای خود پرداختهاند تا با گردشی خیانتکارانه برای جذب شعارهای راست افراطی، طرفداران حزب جایگزینی برای آلمان را بخرند. درنتیجه، حزب سبز با تعهد به اصالت خود در افکار عمومی به تنها جریان متضاد با راست افراطی تبدیل شد. امروز حزب سبز علاوهبر موضوعات مربوط به محیطزیست موقعیت خود را با موضعگیریهای محکم درمورد اروپاگرایی، ضدنژادپرستی و مقابله با دیدگاههای راست افراطی تثبیت کرده است.
- تضعیف اتحادیه اروپا و چهرههای آن: یکی دیگر از مسائلی که از دید کارشناسان در قدرت گرفتن حزب سبز در آلمان نقش داشته است، تضعیف «سه میم» (مرکل، مکرون، می) در اروپا، بهویژه تضعیف مرکل در آلمان بوده است. درحالیکه شرایط جهان پساز رویکار آمدن ترامپ و جنگ اقتصادی بین آمریکا و چین بهگونهای رقم خورده است که اتحادیه اروپا به شخصیتهایی قوی در رأس قدرت نیاز دارد، اما این سه میم، در داخل با مشکلات و چالشهای فراوانی روبهرو شدهاند و امروز فقط مکرون را میتوان صاحب قدرت دانست. بنابراین، نوعی فرار روبه جلو موجب شد برای مثال انتخابات پارلمان اروپا به پدیده تبدیل شود: در رکوردی بیسابقه، بیش از 50 درصد از شهروندان نگران اروپایی حائز شرایط رأی در این انتخابات شرکت کردند، احزاب راست افراطی در اروپا و بهویژه در فرانسه با شکستی غیرقابل پیشبینی مواجه شدند، و موفقیت حزب سبز رکوردی تاریخی ثبت کرد که همه این نتایج بهنوعی ناشی از نگرانی افول اروپاگرایی و ارزشهای آن بودهاند.
چالشهای پیشِ روی جریانها و احزاب سبز
زمانیکه گیاهخواری یا سبک زندگی سبز قرار است برای تمامی افراد اجتماع اجباری شود، بیتردید با مخالفتهایی رویارو خواهد شد که در زمره چالشهای حزب سبز محسوب میشوند. در این بخش، به بررسی برخی چالشهای حزب سبز پرداخته شده است.
- شکاف اجتماعی، هزینه پیروزی حزب سبز: نه فقط شکاف ائتلاف احزاب بزرگ آلمان یکی از علل پیروزی سبزها بوده است، بلکه نتیجه آینده کوتاهمدت تفوق سبزها هم بروز شکاف در جامعه این کشور خواهد بود. سبزها با مسئله اینکه چگونه قرار است هزینههای گذار به هدف نجات جهان پرداخت شود و چه کسی قرار است آن را پرداخت کند، در جامعه آلمان نیز مانند فرانسه و بریتانیا موجب ایجاد شکاف شدهاند. در آلمان موفقیت سبزها در شهرهای بزرگ، شکاف عمیقی بین مناطق وابسته به معادن که به حزب جایگزینی برای آلمان رأی دادهاند و مناطق همسایه آنها که وابسته به اقتصادی از نوع دیگر هستند بهوجود آورده است. همچنین در هردوی این مناطق سبزها موجب شکاف بین نسل جوان و کهنسال، همچنین شکاف بین حامیان جهانیسازی و افرادی که از این روند هراس دارند شده است.
- تقسیمِ ناگزیر وزن سیاسی با دیگر احزاب: تجربه امانوئل مکرون در فرانسه، به سبزهای آلمان آموخته است که باید موضوعات اجتماعی و محیطزیستی را همگام با یکدیگر پیش ببرند و جهت گذار، لازم است دولت برای کمک به مردمی که به آنها هزینهای تحمیل میشود، برای مثال کارگران معادنی که بهعلت آلودگی محیطزیستی بسته میشوند اقداماتی را پیشبینی کند. بااینحال، نزدیکی موضوعات اجتماعی و محیطزیستی به آن معناست که سبزها ناگزیرند به احزاب سوسیالیست نزدیک شوند و این ممکن است به معنای تقسیم وزن سیاسی بین سبزها و دیگر احزاب، درنتیجه کمرنگ شدن دستورِ کار آنها شود.
- شکاف در حزب سبز: یکی دیگر از چالشها فائق آمدن بر اشکالات ساختاری و حمایتی خود حزب سبز است. آلمانیها میدانند که حزب سبز بیاشکال نیست و یکی از بزرگترین ضعفهای آن انشعاب اکوسوسیالیستها، اکولیبرالها و اکومحافظهکارها در آن است. مشخص نیست باید از حزب سبز انتظار افرادی را داشت که تغییر دهنده سیستم هستند یا ناجی محیطزیست. باوجوداین، آنچه موجب ادامه پیروزی سیاسی حزب سبز میشود، تمایل مردم برای زندگی روزمره مرفه و رویکرد اخلاقیتر در حوزه سیاست است. به عبارت دیگر، تازمانیکه حزب سبز در آلمان تنها حزبی باشد که خواهان ثبات سیاسی است، حامیان خود را حفظ خواهد کرد. این مهم با توجه به تاریخچه حزب سبز بهعنوان حزب چپ و حامی تغییر بسیار جالب است.
- عضوگیری از احزاب دیگر: چالش واقعی آتی حزب سبز برای ادامه پیروزی، گذر از رأیهای شناور، رأیهای احساسی بعد از بحرانهای محیطزیستی، و رأیهای جوان، به جلب اعتماد اعضا و حامیان احزاب دیگر است. این حزب باید خود را به دموکراسی لیبرال و نهادهای آن نشان دهد و بتواند بعد از سالها حکومت ائتلافی، جایگزینی واقعی به رأیدهندگان آلمانی ارائه دهد. درنتیجه، رویکرد سبزها تشخیص مشکلات، پاسخ واقعی، ثبات قدم و عملگرایی در اهداف خواهد بود.
- تمرین رهبری: چالش دیگر حزب سبز تمرین رهبری است. این حزب فقط زمانیکه بتواند رشد سریع و مسئولیت ناگهانی خود را هضم کند میتواند از قالب حزب مخالف جریان اصلی به حزبی رهبر تبدیل شود که این مسئله بسیار دشوار است. برخیاز حامیان حزب سبز، خود براین باورند که آنها بر موج ترس از تغییرات اقلیمی سوار شدهاند و بعید بهنظر میرسد روزی بتوانند رهبری سیاسی آلمان را برعهده بگیرند.
- اشتباهات رسانهای: یکی دیگر از چالشهای حزب سبز با توجه به گستردگی حضور آنها در رسانهها، ممانعت از بروز اشتباهات رسانهای است. بهویژه در عصر دیجیتال، آنچه آنها هرگز نمیتوانند از مرکل کپی کنند این است که مرکل هرگز از کلمهای اشتباه استفاده نکرد و ترجیح میداد ارتباط برقرار نکند تا اینکه ارتباطی اشتباه برقرار کند.
نتیجهگیری
از دید بسیاری از بدبینان، حزب سبز در آلمان و اروپا مانند هندوانهای است که بیرون آن سبز است و داخل آن قرمز، یعنی مارکسیستی است. آنان رشد حزب سبز را نتیجه تلاش آمریکا برای ازبین بردن هارتلند اقتصادی اتحادیه اروپا یعنی آلمان میدانند. از نظر آنها، آلمانِ سبز در خوابی است که آمریکا و چین برایش تدارک دیدهاند و طرح «اول آمریکا» و «ساخت چین 2025» پیشدرآمدهایی هستند که ارزش کارخانههای آلمانی را بهشدت پایین خواهند کشید. به باور بدبینان به حزب سبز، آمریکا فقط تازمانی از حضور آلمان در بازار رضایت دارد که بتواند وزنهای در برابر چین باشد، اما درنهایت چین دست از رقابت با صنعت آلمان برمیدارد و این زمانی است که حمام خون برای اقتصاد آلمان بهراه میافتد.
در نتیجه، بسیاری پاشنه آشیل سبزها را این مسئله میدانند که اقتصاد مدنظر آنها نیازمند ملتی است که کاملاً ازنظر اقتصادی بیطرف باشد و بتواند صنایع خود را ازخلال فقر انرژی بهکار اندازد. حتیاگر تصور کنیم آلمان روزی به این ملت تبدیل خواهد شد، بازهم خوانش تاریخ و شرایط انسانی نشان میدهد که بشر بهشکل ماهوی، گونهای صلحطلب با این شعار که «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» نیست. پیوستن به پیمانها و احترام به مرزها و قیمومیتها اغلب ازخلال پذیرشی دوجانبه و این پذیرش براساس مقایسه قدرت پدید میآید؛ پس تازمانی دستورِ کار سبزها پایدار باقی میماند که کشوری قویتر در مسیر آنها ظاهر نشود و نخواهد بر داراییهای آنها دستدرازی کند.
بر اساس این فرایض، بسیاری از حامیان لیبرالیسم براین باورند که حمایت مردم از حزب سبز: استخدام قصابان آلمان و نشاندهنده شکست احزاب چپگرای جریان اصلی است. به نظر این عده، این احزاب چپِ جریان اصلی که خود امروز در چالش رسواییهای فساد درگیر شده و اعتبارشان را از دست دادهاند، ناگزیر در فرصتی، طرفداران خود را به حزب چپگرای جایگزین و عاری از فساد «سبز» هدایت کردهاند.
با این حال، صرفنظر از این نگاههای تندوتیز باید گفت واقعیت صحنه نشان میدهد که بزرگترین مشکل اروپا و آلمان در سالهای پیشِ رو احتمالاً پدیده اروپاگسترِ ضدیت با جریانهای مردمسالار بهویژه ازسوی جناحهای راست، و در طولانیمدت مدیریت تغییرات آبوهوایی است. درنتیجه، اینکه چرا مردم اروپا و آلمان، راهحل را در حمایت از سبزها دانستهاند، بسیار ساده است. از دید مردمِ سبز اروپا و آلمان، اگرچه مهاجرت و جنگ بحرانهای امروز هستند، اما علت وجودی هردوی آنها، مسائل محیطزیستی بوده است. درنتیجه، اگرچه شاید بتوان با پاسخهای پوپولیستی بحران مهاجرت و جنگ را برای مدتی در خاک خود کمرنگ کرد، اما چاره اصلی آنها گذر از دیدگاه کوتاهمدت رفاه امروز و پیوستن به آرای حافظ محیطزیست، امنیت، صلح، و ثبات است.
بیشک حزب سبز در مسیر خود باید بیاموزد پیروزی در انتخابات با پیروزی در سیاست متفاوت است و همانگونه که مکرون انتخابات فرانسه را بُرد، ولی در نزاع سیاسی ناموفق بود، نداشتن هدف مشخص سیاسی در موضوعات سیاست خارجی و داخلی میتواند منجربه شکست کل جریان شود. بنابراین، آینده حزب سبز اگر زمانی بتواند قدرت را در دست بگیرد کاملاً به نحوه رویاروییاش با «دوراهی مکرونی» بستگی دارد: یا تغییر دستورِ کار خود و دور شدن از بنیان اصلی حزب؛ یا درنظر گرفتن اصلاحاتی دور از دسترس و بهجان خریدن خطر اعتراضات مردمی.
مسلماً آلمان مشابه با فرانسه نیست و بسیاری از مشکلات اجتماعی فرانسه در آلمان دیده نمیشود؛ بااینحال، جریان سبز، بسته به اینکه کدامیک از مسیرهای دوراهی را انتخاب کند و با چه حزبی ائتلاف تشکیل دهد، با احتمال رویارویی با مخالفت حامیان خود نیز مواجه است.
نظر شما :