مردان استبداد
پوتین کبیر: یک امپراطور دیگر در روسیه (بخش دوم)
نویسنده: سوزان بی. گلَسِر (خبرنگار آمریکایی که سابقه سردبیری در نشریه فارن پالسی، دبیری خبر در واشنگتن پست و رول کال و ستون نویسی در نیویورکر را در کارنامه خود دارد)
دیپلماسی ایرانی: پوتین وارد بیستمین سال به عنوان رهبر روسیه شده و از بسیاری جهات به نظر می رسد که در قیاس با همه سال های گذشته، اکنون قدرتمندتر است و توانسته به یک الگوی جهانی برای دوره جدیدی از اقتدارگرایی نوین تبدیل شود. اما اگر پوتین در آرزوی تبدیل شدن به یک تزار مدرن ظالم باشد، باید گفت که آنقدری که می خواهد و عمدتا به تصویر کشیده می شود، قدرتمند و با بصیرت نیست. حتی اگر انتخابات روسیه بحث برانگیز باشند، باز هم پوتین رهبری است که در نتیجه انتخابات سراسری روی کار آمده و دوره آخر او در صدر دولت در سال 2024 به پایان خواهد رسید و طبق قانون اساسی، مجبور خواهد بود در آن زمان از دولتداری کناره گیری کند مگر اینکه بار دیگر برای تمدید دوره فعالیت خود قانون اساسی را تغییر دهد. (کرملین پیشتر این احتمال را مطرح کرده است.) پوتین خیلی بیشتر از آنچه در صحنه جهانی مشهود است، در روسیه درگیری دارد. او بر رسانه های جمعی، پارلمان، دادگاه ها و سرویس های امنیتی کنترل دارد و می توان گفت که اختیارات آنها ملا به سطوح دوران شوروی سابق کاهش یافته است. با این حال، از زمان پیروزی پوتین در آخرین انتخابات تصنعی در سال 2018 با 77 درصد آراء، نرخ محبوبیت او به شدت کاهش یافته است. در یک نظرسنجی که بهار گذشته برگزار شد، تنها 32 درصد از روس های شرکت کننده گفتند که به او اعتماد دارند که این پایین ترین سطح اعتماد در دوره طولانی فعالیت او در صدر کشور بود تا زمانی که کرملین تغییر روش در برگزاری نظرسنجی را خواستار شد و اکنون نرخ محبوبیت او حدود 60 درصد و البته هنوز خیلی پایین تر از سطح 90 درصدی محبوبیت او در سال 2014 و پس از الحاق کریمه است. جنگ بعدی که او از طریق گروه های نیابتی در شرق اوکراین آغاز کرد، به بن بست رسید. تظاهرات امروز به یک اتفاق متداول در شهرهای روسیه تبدیل شده است؛ تصمیم به افزایش سن بازنشستگی در سال گذشته به شدت نامحبوب بود. البته به رغم سال ها تلاش های دولت برای خاموش کردن مخالفان، تظاهرات و مخالفت های واقعی نیز وجود دارد که به رهبری چهره هایی از قبیل الکسی ناوالنی، فعال مبارزه با فساد اداری، صورت می گیرد. پوتین جانشین مشخصی ندارد و گزارش های کارشناسان کرملین از افزایش درگیری های داخلی در میان سرویس های امنیتی و طبقه تجاری خبر داده اند که یعنی درگیری های گسترده برای دوران پس از پوتین پیشتر آغاز شده است.
در هر مرحله از حکومت طولانی، پر حادثه و غیر محتمل پوتین، یک سری لحظات بی ثباتی مشابه وجود داشته و اغلب میان تحلیل های آنهایی که در پایتخت های دور بودند و پوتین را یک دیکتاتور کلاسیک می دیدند، و آنهایی که در روسیه سکونت داشتند و به رئیس جمهوری و دولت او بیشتر به چشم یک اتفاق عجولانه می نگریستند که بی لیاقتی و خوش شانسی و جبر و استبداد در آن نقش مهمی ایفا می کند، فاصله زیادی وجود داشته است. در حقیقت، «رکود و ایستایی» دیگر واژه ای نیست که در روسیه تنها برژنف را به یاد آورد؛ بلکه به طور فزاینده به صفتی برای حمله به پوتین و شرایط کشور تبدیل شده که در نتیجه فساد، تحریم ها، عقبگردهای اقتصادی و برنامه های نامشخص برای انجام کارها دچار کساد شده است. الکسی کودرین، سیاستمدار لیبرال روس و وزیر دارایی پیشین پوتین، اواخر سال 2018 گفت که اقتصاد روسیه در «گودال عمیق رکود» فرو رفته است. آندس اسلاند، کارشناس اقتصادی، هم در کتاب جدید خود تحت عنوان «سرمایه داری رفاقتی روسیه» اینطور نتیجه گرفت که کشور به یک نوع شدید پلوتوکراسی (حکومت اغنیاء) واگذار شده که برای دوام به اقتدارگرایی نیاز دارد و پوتین هم برای ثروت بیشتر در حالی به این غارت پیوسته که کشورش به دلیل سیاست های خارجی تهاجمی او منزوی تر شده است.
هدفی که در عمده موارد تصمیمات سیاسی پوتین چه در داخل و چه خارج از روسیه را تعریف می کند، صرف بقای رژیم و خودش است. پوتین در سال 2012 که پس از وقفه ای فعالیت در سمت نخست وزیری، مجددا رئیس جمهوری شد، با تظاهرات گسترده مورد استقبال قرار گرفت. این مساله به شدت پوتین را شوکه کرد و در حقیقت، تفکر او درباره اینکه تظاهرات خیابانی به سادگی می توانند به انقلاب هایی با تهدید برای رژیم تبدیل شوند، کلید درک رفتارهای کنونی و آتی او هستند. در صحنه بین الملل هیچ اتفاقی بیش از چشم انداز رهبر یک کشور دیگر که از قدرت کنار گذاشته شده نمی تواند پوتین را به اقدام وا دارد و اصلا مهم نیست که آن رهبر تا چه اندازه شرور یا سزاوار سرنگونی باشد. پوتین در اوایل دوره ریاست جمهوری خود با «انقلاب های رنگی» در برخی از کشورهای شوروی سابق مخالفت کرد که از جمله آنها می توان به انقلاب گل سرخ در گرجستان در سال 2003، انقلاب نارنجی 2004 در اوکراین و انقلاب لاله 2005 در قرقیزستان اشاره کرد. او براندازی صدام حسین در عراق و حسنی مبارک در مصر و معمر القذافی در لیبی را محکوم کرد. پس از آن، او با ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهوری اوکراین که به رغم صلح آمیز بودن تظاهرات در داخل کشورش از آن گریخت، درگیر جنگ شد. او یک ضد انقلاب به تمام معناست که با توجه به گذشته او چندان جای تعجب ندارد.
از درسدن تا کرملین
اولین انقلابی که پوتین تجربه کرد، ضربه روحی روانی ای سقوط دیوار برلین در سال 1989 و در فروپاشی رژیم کمونیستی در آلمان شرقی بود که هرگز آن را فراموش نکرد. این اتفاق زمانی زخ داد که پوتین یک مامور مخفی 36 ساله «کا گ ب» در درسدن بود؛ در حالی که تهدید حمله مردم خشمگین آلمان شرقی به دفتر پوتین و افرادش وجود داشت، آنها به حال خود رها شده بودند و «شبانه روز» اسناد را می سوزاندند و منتظر کمک بودند. این در حالی بود که تفاوت شدید استاندارهای بالای زندگی در آلمان شرقی و فقری که او در روسیه به آن عادت داشت، پوتین سرخورده کرده بود و اینکه شاهد باشد رهبر کشورش با ضعف و بی ثباتی آنها را به حال خود رها کرده، ضربه شدیدی به او وارد آورد. به او گفته شده بود: «ما نمی توانیم بدون دستور مسکو کاری انجام دهیم و مسکو سکوت کرده است.» این شاید به یادماندنی ترین بخش از کتاب خاطرات پوتین تحت عنوان «اول شخص» در سال 2000 باشد که همچنان منبع اصلی برای درک پیشینه رئیس جمهوری روسیه و هم یک سند موثق درباره برنامه هایی محسوب می شود که انتظار می رود او به زودی اجرای آنها را آغاز کند. (این مطلب ادامه دارد.)
منبع: فارن افرز / مترجم: طلا تسلیمی
نظر شما :