یک صد و پنجمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
جورج حبش از تاثیر مارکسیسم بر جنبش مقاومت فلسطینی می گوید
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش یکصد و پنجم این کتاب را می خوانید:
در دوران اردن، آیا موضوع بر اساس مارکسیستی لینینیستی به طور جدی در داخل صفوف «جبهه مردمی» مطرح بود؟
بله موضوع مارکسیستی مطرح بود و موضع ما نسبت به آن موضوع مهمی بود، این موضوع بخشی از حیات قدرت سیاسی فلسطینی و عربی را اشغال کرده بود که قابل توجه بود. یادم است که در دوره استراتژیک سیاسی و سازمانی چیزی نوشتم که بیان گر موضع ما از مارکسیسم بود. ماهیت این سند بیان می کرد که ما راه مارکسیست را به عنوان مرجع و الهام و ابزاری برای تحلیل پیش گرفته ایم بدون این که در جزئیات قضایای مارکسیستی لنینیستی که مختص به جزئیات تجربه روسی و بعضی تجربه های اروپایی بود غور کنیم.
نگاه ما به مارکسیسم نظریه ای علمی بود که از آن الهام می گرفتیم، اما این الهام مرهون کیفیت فهم نظری ما و در نتیجه قدرت ما در تطبیق آن بر واقعیت های معین و مرحله ای معین بود. جوهره مارکسیسم راهی بود که بیانگر نگاه ما به قضایا و تحلیل ها و تعیین کننده جهت جنبش ما بود. در نتیجه فهم من از مارکسیسم از دهه شست بر این اساس بود که دلیل کار ما باشد و بر ارتباطات و فعالیت های جدل برانگیز ما که از هر گونه نظریه ای فارغ بود سایه بیندازد و آن را وارد حالتی از رشد و ارتقاء قرار دهد و نگذارد در حالت انجماد بماند. بر این اساس پایبندی ما به مارکسیسم نه برای پیشی گرفتن و نه برای عقب افتادن بود برای همین از این نظریه استفاده می کردیم، و آن را برای تطبیق فهم واقعیت ها به کار می بردیم، و استخراج استراتژی کار ما بود تا طبیعت مراحل و طبیعت درگیری ها مشخص شود، همچنین برای مشخص شدن قدرت های درگیر و نگاهی به این درگیری ها و احاطه بر وضعیت های موضوعی از خلال تحرکات آن بود. من با این معنا مارکسیسم را می فهمیدیم.
و من، همان طور که می دانی، از قضایای فلسفی مارکسیسم آگاه بودم و شاید این شامل دوره دستگیری ام در سوریه سال 1968 هم می شد که از جدی ترین دورانی بود که من مارکسیسم را مطالعه می کردم، مهمترین کتابی که خواندم در کرکون الشیخ حسن (اسم زندان) کتاب انگلس «آنتی دوهرینگ» بود.
واقعیت مواضع عبدالناصر از نزاع مسلحانه ای که میان جنبش مقاوت و دولت اردن در سال 1970 درگرفت، چه بود؟
روابط ما با عبدالناصر بعد از قبول طرح روجرز متشنج شد. این طور می دیدیم که قبول این طرح به نوعی ورود به ساخت و پاخت با ایالات متحده امریکا بود، در نتیجه این موضع عملیات رویارویی با دشمن را تضعیف می کند و در مسیر انقلاب و دفاع از مردم که عبدالناصر تاثیر بزرگی بر آن داشت، تاثیر می گذارد.
درک نمی کردیم که قبول طرح روجرز از سوی عبدالناصر در حقیقت نوعی قبول تاکتیک برای سروسامان دادن به وضعیتی بود که بر منطقه از لحاظ اقلیمی و بین المللی حاکم بود، علاوه بر آن وضعیت داخلی مصر مطرح بود که عبدالناصر می خواست با قبول این طرح بازسازی سراسر ارتش به دست شوروی ها و با حمایت کامل از سوی آنها را امکان پذیر کند. این عملیات که با طرح رودرز امکان پذیر می شد عملیات ساخت ارتش را به ارمغان می آورد، تا بتواند وارد جنگ با اسرائیل شود.
او دوست نداشت که از وقایع پیشی بگیرد. اما متاسفانه ما این دیدگاه را نداشتیم. برای همین خود ما به عبدالناصر حمله کردیم با وجود این که از انقلاب در اردن حمایت می کرد، در پی حملات ما او در آخر موضعی احتیاط آمیز نسبت به ما گرفت، اما قطعا موضع هم جواری نظام با اردن را مد نظر نداشت و تا آن جا که در توانش بود تلاش می کرد تا هر گونه تنشی میان ما با دولت اردن را از بین ببرد.
آیا به توافق قاهره که در سال 1969 میان دولت لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین امضا شد از این زاویه نگاه می کردید که به نحوی عملیاتی برای فراهم کردن زمینه انتقال مقاومت از اردن به لبنان است؟
نه به این توافق به عنوان طرحی برای آماده سازی رفتن مقاومت از امان به بیروت نگاه نمی کردیم. تصور می کردیم که انقلاب در اردن ادامه خواهد یافت، به این فکر نمی کردیم که طرحی برای حذف ما از اردن باشد. در نتیجه نگاه ما به توافق قاهره به نوعی نگاه تنظیم کننده روابط مسلحانه موجود در لبنان و دولت لبنان بود، نه غیر از آن.
ادامه دارد...
نظر شما :