یک صدمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

روزی که جورج حبش برای سقوط قدس گریه کرد

۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ | ۱۴:۱۰ کد : ۱۹۷۶۱۶۴ کتابخانه خاورمیانه
روز سقوط قدس یکی از روزهای تلخ در زندگی من بود، در آن روز گریه کردم برای این که این شکست زلزله ای برای ارکان کل امت عرب بود، و صدمه گسترده ای را ایجاد کرد.
روزی که جورج حبش برای سقوط قدس گریه کرد

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش یک صدم این کتاب را می خوانید:

به صراحت بگویم، آیا این احساس را داشتی که جنگ 1967 به این شکست بزرگ (النکسه) در تاریخ عرب معاصر تبدیل شود؟

نه نداشتم، و متاسفانه، انتظار داشتم که نتایج جنگ 1967 همین نتایج را داشته باشد، این احساس را داشتم که مشکلی در کار ملی عربی وجود داشت، و در ذهنم نبود که شکست نظام عبدالناصر شکست بزرگ و فراگیری باشد.

روز سقوط قدس جورج حبش گریه کرد. آیا سقوط بیت المقدس و اشغال فلسطین توسط اسرائیل تاثیر کاملی نزد تو گذاشت تا از کار ملی گرایانه به کار میهن پرستانه فلسطینی منتقل شوی؟

روز سقوط قدس یکی از روزهای تلخ در زندگی من بود، در آن روز گریه کردم برای این که این شکست زلزله ای برای ارکان کل امت عرب بود، و صدمه گسترده ای را ایجاد کرد. و عملا تاثیر نتایج شکست ویرانگر بر کار ملی فلسطینی به طور مستقیم شروع شد، بدون اینکه روابطم با کار ملی منفک شود. اجازه بده در این جا این مساله اصلی را روشن کنم که ما که در جنبش ملی گرایان عرب بودیم کار فلسطینی جایگاه اصلی را از سال 1961 تا زمانی که کار فدایان مسلح را شروع کردیم، به خود گرفت.

با وجود این تحولی که شکست 1967 بر جا گذاشت، توجه من به کار ملی گرایان عرب کم نشد برای این که در جای عمیق ذهنم و در رویکرد سیاسی من و در همراهی من با واقعیت های ملی و فکری جا داشت.

بعد از سال 1967 رهبر «جبهه ملی برای آزادسازی فلسطین» شدی؟

می خواهم در این جا بعضی وقایع را تصحیح کنم. وقتی که جبهه «ملی برای آزادسازی فلسطین» را تاسیس کردیم، من رهبر آن نبودم بلکه یکی از رهبران آن بودم، همراه من رفیق احمد جبریل و دیگر رهبران هم بودند. این فکر در آن دوره نزد من بود تا این که به ایجاد جبهه ملی عریض و طویلی در طراز جبهه آزادیبخش الجزایر ختم شد. اما جنبش «فتح» با این که با ما متحد شود برای این چنین جبهه ای تشکیل شود مخالفت کرد، و این مساله ما را بر آن داشت تا جبهه ای از چهار یا پنج قدرت موجود در آن دوره تشکیل دهیم و به این ترتیب جبهه مردمی ایجاد شد. مهمترین این قدرت ها «جوانان انقلابی» و «قهرمانان بازگشت» و «جبهه آزادیبهش فلسطین» بودند.

اما جبهه مردمی مستقیما بعد از 1967 کار خود را آغاز کرد با تلاش های مبارزات مسلحانه دو جبهه اردن و سوریه که از درون سرزمین های اشغالی فعالیت خود را دنبال می کردند، آیا این بدان معناست که در جنبش ملی گرایان عرب جناحی ویژه برای کار فدائی وجود داشت؟

بله جناحی خاص برای کار فدائی داشتیم، و رفیق ودیع حداد بر آن نظارت داشت، و فکر می کنم که دلیل بازداشت من در سوریه در سال 1968 به دلیل تلاش های من برای کار مسلحانه از طریق جبهه سوری بود، نه آن طور که بعضی ها تلاش کردند به تصویر بکشند که من قیام برای انقلاب در سوریه را طرح ریزی کردم، سلاحی که ما در سوریه انبار می کردیم هدفش تامین امدادات پشت صحنه برای عملیات مسلحانه از طریق خاک آنها بود.

در بهار 1968 جنگ الکرامة در گرفت که اوج رویارویی میان مقاومت فلسطینی با ارتش اسرائیل بود، واقعیت الکرامة و نقش آن در جبهه چه بود؟ چگونه این درگیری شکل گرفت؟

وقتی جنگ الکرامة درگرفت من در سوریه بازداشت بودم، و شاهد زنده آن نبودم، با این حال آن را به مثابه یک محرک معنوی برای کار ملی فلسطینی در واکنش به شکست 1967 دیدم.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: کار ملی برای کار


( ۳ )

نظر شما :