دولت ترامپ به منافع ملی آمریکا بی تفاوت است
رد شدن از سیاست لبه دریا
دیپلماسی ایرانی: تا همین یک یا دو نسل پیش، جریان اصلی سیاست آمریکا شاهد حد و حدود مهمی بود. محدوده ای که سیاست داخلی آن فراتر از مرزهای کشور نمی رفت. این بدان معنا نیست که اختلافات شدید و بحث های تند و تیزی در در راستای خطوط حزبی در مورد سیاست خارجی وجود نداشت. همواره و همیشه وجود داشته اند، کسانی که در ابتدای روزهای جمهوری، به عقاید مختلف فدرالیست ها و دموکرات ها-جمهوری خواهان نسبت به بریتانیا و فرانسه باز می گشتند. با این وجود، این محدوده، بر اساس شناخت از منافع مشترک ملی در برخورد آمریکا با سایر نقاط جهان و اعتقاد بر ارجحیت این منافع بر منافع تنگ نظرانه و حزبی، بنا نهاده شده بود. نتیجه به رسمیت شناختن این موضوع، نشان دادن چهره ای واحد از امریکا به جهان خارج و جلوگیری از تسویه حساب های داخلی در عرصه جهانی بود.
همچنین، این محدوده شامل درک ابن مفهوم بود که خطوط حزبی تحت هیچ شرایطی نباید از مرزهای ملی عبور کنند. این مفهوم در ایالات متحده حتی بیشتر از کشورهای دموکراتیک اروپایی قدرت دارد. طبق یک سنت آمریکایی، علاقه ای برای مشارکت در جنبش های حزبی فراملی مانند سوسیالیست بین المللی وجود ندارد. البته نه به این خاطر که این جنبش خاص، سوسیالیستی است.
در زمان های مدرن یکی از شخصیت های اصلی این محدودیت، سناتور جمهوری خواه، آرتور واندنبرگ بود که به عنوان رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا، با دولت ترومن در ایجاد ساختار سیاسی و اقتصادی بین المللی پس از جنگ جهانی دوم، کار کرد. نقش او تنها شامل مصوبات کنگره نبود بلکه مشارکت فعال در این حوزه داشت. برای مثال، وندنبرگ نماینده ایالات متحده در کنفرانس تاسیس سازمان ملل بود. اصل راهبردی وندنبرگ در این مسائل، از قولِ او، این بود که "ما باید سیاست های حزبی را در لبه دریا متوقف کنیم".
امروزه می توان نمونه های دلسرد کننده از اهانت به اصل وندنبرگ را پیدا کرد. مثال بارز این موضوع، نامه سرگشاده ای به ایران بود که سناتور تام کاتن از آرکانزاس سه سال پیش آن را طراحی کرده بود، و اکثر جمهوری خواهان سنا آن را امضا کردند. این نامه اساسا به رژیم ایران گفته بود که نباید آنچه هر یک از مقامات ارشد ایالات متحده، در سر میز مذاکره بیان می کنند به عنوان یک تعهد معتبر در نظر بگیرند.
این ماه هم یک نمایش دیگر، در قالب سفر معاون رئیس جمهور مایک پنس، به خاورمیانه نشان داد که چقدر از اصل وندنبرگ فاصله ایجاد شده است. این سفر همچنین نشان داد که به طور خاص در یک مسئله سیاست خارجی، پایه و اساس مدتی است که رها شده، اگرچه بسیاری از طرفین آن موضوع مایل به پذیرش آن نیستند.
در اوایل این سفر، پنس با نیروهای ایالات متحده در یک مکان نامعلوم در نزدیکی مرز سوریه ملاقات کرد. این نوع دیدار با اعضای سرویس آمریکایی خارج از کشور به طور سنتی راهی برای رهبران ارشد است که از جانب خود و مردم آمریکا از کار و فداکاری های نیروها ابراز قدردانی کنند. به این امید که تقویت کننده روح غیر سیاسی باشد. این یکی از آخرین مکان هایی است که حملات حزبی باید اجازه نفوذ پیدا کند. اما پنس از این مناسبت برای زخم زبان زدن به دموکرات ها به خاطر تعطیل شدن دولت استفاده کرد. کارکنان ارشدِ معاونان قبلی، هم جمهوری خواه و هم دموکرات، به درستی از پنس به خاطر سوء استفاده بسیار نادرست از این مناسبت انتقاد کردند.
سپس نویت به سخنرانی پنس در کنست اسرائیل رسید. پنس - صرف نظر از عملکرد او در رفع و رجوع برخی از لفاظی های دونالد ترامپ - هیچ کاری برای محدود کردن آسیب های ناشی از اظهارات اخیر ترامپ در تلقی که از بیت المقدس داشته بود، انجام نداد. در عوض، پنس خسارت را تشدید کرد. او در کنار جبهه راست اسرائیل قرار گرفت، که امکان نداشت سخنرانی که متعلق به دفتر نخست وزیر اسرائیل نباشد را تا این حد دوست داشته باشد. نفتالی بِنِت، یکی از برجسته ترین مخالفان در دولت ائتلافی اسرائیل، گفت که این سخنرانی "در کتاب های تاریخ دو کشور ثبت خواهد شد".
محتمل ترین تفسیر از انگیزۀ پنس در طراحی سخنرانی، که با منابع کتاب مقدس تکمیل شده بود، این بود که او جامعه مسیحیان انجیلی آمریکایی را که پنس پایگاه اولیه سیاسی خود می داند و خود نیزعضو آن است، مورد خطاب قرار داده بود. ملاحظات سیاسی داخلی (تکمیل شده توسط احساسات مذهبی شخصی) بر اصول روابط با یک کشور خارجی ارجحیت پیدا کرد. این کار به گونه ای انجام شد که نه هم سو با منافع ایالات متحده بود و نه هم سو با پیش برد صلح بین الملل.
منبع : نشنال اینترست / ترجمه تحریریه دیپلماسی ایرانی / 33
نظر شما :