هشتاد و پنجمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
انیس نقاش از اولین ماموریتش می گوید
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش هشتاد و پنجم این کتاب را می خوانید:
مقصود ودیع حداد از عملیات نایروبی چه بود؟
این عملیات را ودیع حداد دستور به انجام آن داد و غرض از آن آزادی عناصری وابسته به خودش بود که در جریان یک عملیات اطلاعاتی در کنیا دستگیر شده بودند. من در آن مشارکتی نداشتم اما در جریان برنامه ریزی های آن بودم. در آن یک مرد و زن آلمانی و سهیلا اندراوس شرکت کرده بودند.
و عملیات انتبه؟
در جریان عملیات عنتیبی برای ملاقات خانواده ام در مصر بودم، در آن جا هانی الحسن (عضو کمیته مرکزی جنبش فتح) در آن جا بود و ما همدیگر را دیدیم. از من درباره عملیات انتبه پرسید و من به او گفتم که من در جریان طرح ریزی آن بودم. حسن از روابط من با مجموعه بوضیا مطلع شد که با ودیع حداد کار می کرد. گفت که افرادی از گروگان ها در انتبه آزاد شدند و به فرانسه رفتند، و افراد امنیتی فرانسوی ملاحظه کردند که عناصری از موساد سوال هایی درباره این افراد طرح کردند که نشان می داد اسرائیل آماده می شود تا عملیاتی نظامی را در انتبه انجام دهد. و فهمیدم که فرانسوی ها به موجب توافقی که با سازمان آزادیبخش داشتند که از فلسطینی ها می خواستند عملیاتی در اراضی فلسطینی انجام ندهد به هانی الحسن ابلاغ کردند که اسرائیل ممکن است حمله ای را انجام دهد. حسن موضوع را به عرفات گفت و او هم با سادات ملاقات کرد و به او خبر داد. نتیجه این شد که سادات هواپیمایی در اختیار هانی الحسن قرار داد و او را به انتبه منتقل کرد. حسن در آن جا با ودیع حداد که در ویلایی نه چندان دور از فرودگاهی که عملیات در آن جا انجام شد، مقیم بود ملاقات کرد. ودیع حرف هانی را به مسخره گرفت. و به او گفت: شماها، مرتجعین در «فتح» می خواهید ما را بترسانید. حسن را می فهمم، او چیزی از حداد نمی خواست بلکه فقط می خواست او را متوجه کند که احتمال وقوع حمله ای اسرائیلی وجود دارد. حداد نمی توانست باور کند که اسرائیل می تواند به اوگاندا برسد و عملیاتی را انجام دهد. در این اثنا اسرائیلی ها حمله کردند و افرادی که مجموعه ای را گروگان گرفته بودند، کشتند. اما ودیع حداد نجات پیدا کرد، برای این که اسرائیلی ها از وجود او یا مقر اقامتش خبر نداشتند.
و عملیات علیه انبار «مارکس اند سپنسر»؟
در چارچوب عملیاتی بود که مجموعه بو ضیا انجام می داد که شامل کارلوس و میشل مکربل و دیگران می شد، دو نفر بودند که مسئولیات مجموعه در اروپا را بر عهده داشتند. آنها آپارتمان هایی را اجاره می کردند و در آن جا اسلحه مخفی می کردند که قرار بود برای انجام حملات استفاده شوند.
اولین ماموریتی که در خارج از لبنان انجام دادی چه بود؟
اولین ماموریتم در خارج از لبنان مربوط به جبهه آزادیبش اریتره بود. دفتر «ابو جهاد» از این گروه که نمی شناختمش خواسته بود، اگر دنبال شخصی لبنانی بودند فراموش نکند که به او بگویند تا مرا برای انجام ماموریتی در خارج از لبنان اعزام کند. برای همین از من پرسیدند که آیا تو آمادگی سفر برای انجام این مسئولیت را داری؟ جواب دادم بله. به من گفتند که: پس باید عثمان صالح سبی را ببینی، او رئیس جبهه است. او را در اوتل «اینتر کونتیننتال» در روشه دیدم، گفت که ماموریت خیلی ساده است، او یکی از افراد فعال در جبهه در آدیس آباباست، و به دلایل غیرسیاسی در زندان است، و اصرار بسیار زیادی هست که به او کمک شود تا از آن جا خارج شود، برای این که فعال است و می توان به او خدمت کرد. برای همین از من خواسته شد که به آدیس آبابا بروم تا از اوضاع مطلع شوم و اگر همچنان در زندان است، طرحی برای فراری دادنش از آن جا فراهم کنم، و اگر هم در زندان نیست من ماموریت دارم به او کمک کنم تا از آدیس آبابا خارج شود، تا به لبنان بیاید و آموزش های لازم را ببیند و به پایتخت اتیوپی برگردد. ویزای گردشگری به اسم خودم، انیس نقاش، گرفتم و از طریق قاهره به آدیس آبابا رفتم. در آن جا از نزدیکان درباره این شخص پرسیدم، فهمیدم که آزاد شد، دیگر همین ماند که فقط برای فرارش طرحی بریزم. دیداری با او انجام دادم، او را درباره کیفیت خروج اَموزش دادم و به او گذرنامه ویژه سفر دادم و به او گفتم که چگونه عکسش را بگذارد، و این که چگونه باید به ایتالیا سفر کند، و در آن جا فرد دیگری با او ملاقات می کند و آن فرد به او گذرنامه دیگری می دهد تا به لبنان بیاید.
کسی که به او گذرنامه سفر می داد، چه کسی بود؟
گذرنامه ای بود که در اتیوپی اما به اسم دیگر صادر شده بود، این گذرنامه فقط برای رسیدن به ایتالیا بود، از آن جا با گذرنامه دیگری به لبنان می رفت.
گذرنامه های سفر در لبنان را از کجا به شما می دادند؟
گذرنامه سفر به اتیوپی را جبهه آزادیبخش اتیوپی می داد، به او گذرنامه سفر را دادم و برای مراقبت و کشف نظارت ها به او بعضی درس ها را شرح دادم، و این که چگونه توجه کند و چه کار کند تا به لبنان برسد و اگر از او پرسیدند به کجا می رود چگونه بتواند به سوال ها جواب دهد.
ادامه دارد...
نظر شما :