سی و دومین بخش از سلسله یادداشت های جدید سرکیس نعوم:
مسیحیان لبنان به جنون رسیده اند
دیپلماسی ایرانی: امسال برای هفتمین سال متوالی است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم را منتشر می کند. این یادداشت ها بعد از سفر وی به امریکا و دیدارش با مقامات فعلی و سابق امریکایی به طور مرتب در روزنامه النهار منتشر شده است. به دلیل تغییراتی که در روزنامه النهار ایجاد شده نتوانستیم به همه این یادداشت ها دسترسی داشته باشیم اما آن دسته از یادداشت هایی که امکان دسترسی به آنها وجود داشته و از اهمیت و جذابیت بالایی برخوردار بوده است را تهیه و منتشر می کنیم. در این جا سی و دومین بخش از این یادداشت ها را می خوانید:
مسئول سابق که با دولت های متعدد امریکا با روسای جمهور و وزاری مختلف آن کار کرده است و همچنان بعد از ترک خدمت اوضاع را دنبال می کند، از من درباره لبنان و مسلمانان آن پرسید، من هم نظرم را به او دادم. آن چه در این جا می آید گفت وگویی بین من و اوست.
گفتم مسیحی ها کلا، و در راس آنها، جریان آزاد ملی به ریاست جمهوری رسید، الآن هم تلاش می کنند که دوباره قدرت را قبضه کنند و برای رسیدن به این هدف در حقوق خود در ریاست جمهوری و این که این منصب باید برای مسیحیت و خودشان باشد مبالغه می کنند، در حالی که مسلمانان احساس می کنند که تلاش آنها به حساب حقوق آنها و مشارکتشان در قدرت است. این مساله حزب الله که ژنرال عون را به قدرت رسانده و شراکتی دو جانبه با هم دارند، نگران کرده است. هدف حمایت از عون و رسیدن به تفاهم با او که از چند سال پیش حاصل شده بود، ایجاد حمایتی برای رویارویی با سنی های لبنانی از لحاظ سیاسی و اتحادهای منطقه ایشان بوده، و ابدا هدف از آن بازگرداندن دوباره مسیحیان به قدرت و استیلای کامل آنها حتی بر دیگر مسلمانان نیست. این مساله ای است که با وجود تناقضاتی در آن، مسلمانان را برای رسیدن به تفاهم در حکومت لبنان ترغیب کرده است. برای این که آنها عملا اکثریت دموگرافیک را دارند و نقش آفرینی مسیحیان از نقش آفرینی آنها کم می کند و مهاجرت آنها را افزایش می دهد. همچنین گفتم، تندروی مسیحی عونی فعلی با تکیه بر بخش بزرگی از نیروهای نظامی لبنانی است، شاید هم طرف های غیرلبنانی دیگری هم در کار باشند که می خواهند شهروندان مسیحی را به لبنان برگردانند و به جاهای دیگر از جمله شرق لبنان منتقل کنند تا اقلیت مشابهی شوند. آنها تلاش می کنند در برابر جهان این گونه نشان دهند که قهرمانان منصفی هستند.
در حالی که از حرف های من تعجب کرده بود، نظر داد: «اگر مسلمانان آن طور که خودت می گویی اکثریت هستند، پس چرا خلائی در قدرت قانونی یا دیگر ارکان های قدرت به وجود آمده است و توافق طائف «از هم پاشیده» به نظر می رسد تا چارچوب «مثلث گونه» شیعی – سنی – مسیحی جای آن را بگیرد که راه گریزی هم از آن نیست. البته به نظر من این اتفاق زیاد هم بد نیست. چرا که به مسیحیان اجازه می دهد که با اهل تسنن همکاری داشته باشند و در همین چارچوب با شیعیان نیز همکاری کنند حالا چه در مجلس نمایندگان چه در هیئت وزیران یا به طور کلی در عرصه سیاسی.»
نظر دادم: شاید حق با تو باشد. اما مسیحی های ما بر افکار جنون آمیزی وحدت نظر دارند که آنها را به جنگ می کشاند. این اندیشه ها این روزها خود را نشان می دهد. وقتی که میان سنیان و شیعیان تقسیم می شوند، اتفاقی که سال های طولانی است افتاده و چه بسا همچنان هم وجود داشته باشد با وجود این که بعضی ها می خواستند از این مساله فرار کنند، آنها به فکر تحریک یک طرف علیه دیگری می افتند. با گذر زمان و با وجود این که اقلیت رو به افزایشی هستند و به دلیل بازگشتشان به افراط گرایی مسیحی (مسیحی ها نمایندگان مسیحی را انتخاب کردند تا نیمی از نمایندگان مجلس مسیحی باشند در حالی که از لحاظ دموگرافیک کمتر از 30 درصد از جمعیت لبنان را تشکیل می دهند.) مسلمانان به صرافت می افتند و از آنها ناامید می شوند و ترغیب می شوند که با آنها همکاری نکنند تا نقششان متناسب با حجم دموگرافیشان و چه بسا کمتر از آن باقی بماند.
جواب داد: «حق باتوست، اما سنی ها و شیعیان 1400 سال است که با هم آشتی نکرده اند، امروز هم آشتی نمی کنند.»
نظر دادم: آن چه می گویی صحیح است. اما همیشه هم در جنگ نبوده اند. در لبنان در بیشتر سال های جنگ یا جنگ ها با هم بودند، جنگی که حدود 15 سال از سال 1975 طول کشید، در طول این سال ها آنها کنار فلسطینی ها علیه مسیحیان بودند. نه این که فقط با هم آشتی کرده باشند بلکه از این فراتر با هم زندگی می کردند. این مساله شاید دوباره تکرار شود اگر بنا باشد مسیحی ها به تندروی به دور از درایت و تعقل برگردند.
ادامه دارد...
نظر شما :