چگونه امریکا از صنعت سینما استفاده سیاسی میکند؟
هالیوود علیه کمونیسم
بشیر اسماعیلی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی
دیپلماسی ایرانی: متعاقب بازنمایی مقوله های مرتبط با سیاست داخلی مانند ساکنان بومی آمریکا و جمعیت سیاهان این کشور، هالیوود از اواسط قرن بیستم و هم زمان با فعال شدن آمریکا در مناسبات بین المللی وارد حیطه های مرتبط با سیاست خارجی شد. قبل از اتمام جنگ جهانی جهانی و تقسیم دنیا به دو بلوک شرق و غرب، آمریکا که خلاف خط مشی انزواطلبانه خود وارد معادلات جنگ شده بود، استفاده از فیلم را در خدمت سیاست خارجی ضروری دید. این ضرورت پس از جنگ جهانی و در دوران جنگ سرد و سپس حوادث یازده سپتامبر و دوران محوریت خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا، همچنان حفظ و تقویت شده است.
هالیوود احساسات را علیه ژاپن یاغی بسیج می کند
وقتی در اواخر دهه 1930 فرانکین روزولت به این نتیجه رسید که جنگ با ژاپن و آلمان، غیر قابل اجتناب است، به کمک هالیوود نیاز داشت تا مردم «انزوا طلب» آمریکا را مجاب کند که مجبورند وارد جنگ شوند. در همان سال قبل از حملة ژاپنی ها به پرل هاربر، چهل فیلم سینمایی ساخته شد که آمادگی نظامی را تبلیغ می کرد. حال آن که یک سال قبل از آن هیچ خبری از این گونه فیلم ها نبود. در واقع، تولیدات هالیوودی آن قدر جنگ طلبانه شدند که مجلس سنا تحقیقاتی را آغاز کرد تا معلوم شود آیا استودیوها عامدانه خیال دارند ملت را به سوی جنگ سوق دهند یا خیر. روزولت علنا اعلام می کرد که نمی خواهد هیچ سانسوری بر هالیوود تحمیل شود ولی به طور محرمانه بر «اداره فیلم های سینمایی» نظارت داشت که کار آن بررسی فیلمنامه ها و ارائه «توصیه» هایی به شرکت های سینمایی بود. در سال 1943 این اداره تعطیل شد ولی جای خود را به «اداره ممیزی» داد که « توصیه» های آن یکی را به «دستور» تبدیل کرد.
فیلم های جنگی مثل «جزیره بیداری» (1942) و «مقصد توکیو» (1943) بر تنوع فرهنگی، دموکراسی آمریکایی و کارآیی «کارهای گروهی» تاکید داشت و فیلم های دیگر مثل «کازابلانکا» (1942) و «باتان» (1943) به نیاز بر ایثار و ازخودگذشتگی تاکید می کردند. با این حال فیلم هایی نیز بودند که تصویری اهریمنی از دشمن ارائه می دادند مثل سری فیلم های مستند فرانک کاپرا تحت عنوان «چرا می جنگیم؟» یا فیلم های دیگری که شرکت «وارنر» ساخت و در آنها تصویر زشتی از ژاپنی ها به بیننده منتقل می شد.
روس ها ؛ شیاطین جدید سینمای آمریکا
اما پایان جنگ جهانی دوم با آغاز دوران رقابت آمریکا و شوروی مقارن شد و موجی از جنگ تبلیغاتی را نیز با توسل به ابزار رسانه پدید آورد. جنگ سرد، اصطلاحی که در سال 1947 توسط برنارد باروخ، متخصص مالی و سیاستمدار آمریکایی ابداع شد و والتر لیپمن، روزنامه نگار آمریکایی آن را رواج داد، مبین مجموعه ای از رقابت های نظامی، سیاسی، فضایی و هسته ای دو ابرقدرت آمریکا و شوروی بود. در این میان رقابت فرهنگی – رسانه ای دو بلوک شرق و غرب را نیز باید در کنار رقابت های مذکر به طور ویژه مورد توجه قرار داد. مبارزه با ایده کمونیسم در هالیوود نه فقط جنبه ایجابی قدرتمندی پیدا کرد، بلکه ابعاد سلبی آن نیز خیلی زود نمایان شد؛ پس از سال 1945 در آمریکا قانون "Hartley Taft" اتحادیه ها را مجبور کرد تا قسم یاد کنند که هیچ گونه عضویت و وابستگی به کمونیست ها ندارند. قانون " Nixon –Mund" در 19 می 1948 کمونیست ها وادار کرد تا در مقابل مقامات فدرال به وابستگی خود اعتراف کنند. کمیسیونی به سرپرستی سناتور جوزف مک کارتی مسئولیت ارزیابی گسترش کمونیست را به ویژه در هالیوود بر عهده گرفت. هر کسی که در آن شهرک سینمایی کمونیست یا از طرفداران آن به شمار می رفت، مظنون شناخته می شد. "فهرست سیاهی" از تهیه کنندگان، فیلمنامه نویسان، ستاره ها و کمدین های مشکوک به انجام فعالیت های ضدآمریکایی تنظیم شد. بعضی از آنها به زندان افتادند و افراد دیگر مانند چارلی چاپلین، جول دسن یا جوزف لوزی تبعید شدند .
استودیوهای بزرگ فیلم سازی که معمولا توسط تبعیدیان اروپایی اداره می شدند، برای اجتناب از اتهام و اثبات دوستی خود به ایالات متحده، به سرعت مبادرت به تولید فیلم های ضدکمونیستی کردند که از میان فیلم های آن دوره می توان به موارد زیر اشاره کرد: پرده آهنین 1946 اثر ویلیام ولمن یا فیلم مایکل اندرسون 1956 که بر گرفته از رمان معروف Greargrorwell بود همچنین Walk a crsoked mile اثر گوردون داگلاس که نخستین فیلمی بود که با موضوع وجود کارخانه ای هسته ای که جاسوسان خارجی درصدد یافتن نقشه آن هستند، ساخته شد. سینما در دوره یاد شده بیشتر از دیگر وسایل ارتباط جمعی توانست وحشت، ترس جمعی و بی اعتمادی موجود را منعکس کند. خطر «تهدید سرخ» جامعه آمریکایی را فرا گرفته بود و بعضی از فیلم ها با این ایدئولوژی که دشمن از خارج می آید، از هم گسیختگی خانواده هایی را نشان می داد که یکی از اعضای آن توسط کمونیست ها «فاسد» شده بودند. (تاراجی 1384، 18). در سال 1953 ساموئل فولر «جیب بر خیابان جنوب» را با مضامین ساخت؛ فیلمی که منتقدین آن را یک اثر زننده ضدکمونیستی توصیف کردند. در سال 1961 بیلی وایدر سرشناس فیلم «یک، دو، سه» را با حال و هوای فیلم های جنگ سرد تولید کرد، «یک دقیقه به صفر» تای گارنت (1952)، و «حکومت نظامی» گوستاو گاوراس هم نمونه های دیگری از رویکرد بازنمایی هیولای کمونیسم در هالیوود محسوب می شوند.
ساخت فیلم های ضدکمونیستی در سال های اولیه الزاما به این معنا نبود که تمامی شرکت های فیلمسازی هالیوود مستقیما کارگزار دستگاه سیاست خارجی آمریکا هستند. هر چند در سال های پس از جنگ اسنادی منتشر شد که دخالت آشکار سیا را در ساخت فیلم های ضدکمونیستی بر ملا می کرد. به عنوان نمونه کتاب «جنگ سرد فرهنگی: سیا و جهان هنر و ادب» که به سال 1999 توسط فرانسس استونر سندرس و در لندن منتشر شد، مجموعه اعمال نفوذ های سیا در دستگاه تولید فرهنگ آمریکا را برای پیروزی ایالات متحده مقابل کمونیسم، از مجرای غیر نظامی شرح داده است. درباره سینما به طور مثال فیلم های ضدکمونیستی «مزرعه حیوانات» و «1984»، (هردو برگرفته از رمان های جورج ارول) با بودجه سازمان سیا ساخته شدند. با این وجود همواره هالیوود به موازات جریان فیلم سازی برآمده از سیاست های کلان فرهنگی کشور، جریان منتقد و مستقلی نیز داشته است که این مهم، خود بر تأثیر گذاری سینمای آمریکا در میان افکار عمومی جهان افزوده است؛ چرا که باعث شده هالیوود از یک دستگاه پروپاگاندا صرف، به یک ساز و کار هنری تحسین برانگیز ارتقا یابد. عده ای وجود یک جریان متعالی و انتقادی در سینمای آمریکا را به عنوان تمهیدی متعادل کننده در مقابل جریان هژمونی فرهنگی هالیوود تلقی می کنند. به عنوان نمونه در واکنش به جنگ ویتنام، فیلمسازان مستقلی چون «الیور استون»، «فرانسیس فورد کاپولا» و «استنلی کوپریک» به ساخت فیلم هایی که عمیقا منتقد جنگ ویتنام بودند پرداختند که توجه جامعه هنری وقت را به خود جلب کرد. در مجموع اما با بررسی روند قالب تولیدات سینمایی در دوران جنگ سرد، در نشانه شناسی فیلم ها و قهرمانان آن زمان هالیوود به طور معمول سیاست ضدکمونیستی آمریکا در قالب بسیاری از آثار به طور مستقیم و غیر مستقیم انعکاس داشته است.
توافقات سری سیا با دنیای انیمیشن
علاوه بر فیلم، هالیوود که در مهمترین تولیدکننده انیمیشن در جهان نیز به حساب می آید، در دوران جنگ سرد از این ژانر نیز به عنوان عاملی برای پیشبرد هژمونی فرهنگی بهره برد. چنان چه ذکر شد انیمشن «مزرعه حیوانات» پیرو برنامه فرهنگی سیا که از اواخر دهه 50 میلادی و با اختصاص بودجه قابل توجهی برای مبارزه با گسترش فرهنگ کمونیسم به کار گرفته شده بود، ساخته شد. در همان دوران، شرکت ساترلند مجموعه ای از این انیمشن های تبلیغاتی را تولید کرد که از سوی سازمان گسترش فرهنگ در آمریکا و برای دانشگاه هاردینگ تولید می شد. هدف از این گونه فیلم ها رواج فرهنگ آمریکایی و همچنین جلوه دادن آمریکا به عنوان بهترین کشور دنیا بود. به طور مثال انیمیشن «در رفت و آمد» که در سال 1948 به سفارش دانشگاه هاردینگ ساخته شد و به کارتون جنگ سرد ملقب شد، از انگیزه ها و اهداف کاپیتالیسم دفاع می کرد و آن را مورد ستایش قرار می داد. این انیمیشن داستان کارگر ساده کارخانه صابون سازی را به تصویر می کشد که به خاطر لیاقت در تولید محصولات بهتر به یک کارخانه بزرگ تر انتقال یافته و در آن جا نیز به پیشرفت های زیادی دست می یابد.
محصول دیگری که جزء تولیدات مهم ساترلند به حساب می آید، فیلم «ملاقات با پادشاه جو» است. این فیلم هم مانند سایر فیلم های ساترلند به سفارش دانشگاه هاردینگ و در سال 1950 ساخته شده است. این انیمیشن که در سال های جنگ سرد تولید شد، کارگران آمریکایی را به تصویر می کشد که با هدف یک زندگی بهتر و آینده ای روشن تر در حال فعالیت و کوشش فراوان هستند. فیلم در واقع به دنبال دفاع از مفاهیم اقتصاد لیبرالی که توسط کمونیسم به چالش گرفته می شد بود؛ شیوه زندگی آمریکایی بر پایه مصرف گرایی بنا شده بود و در این میان، سرمایه داران با به کارگیری سرمایه های فراوان خود و با استفاده از نیروی کار مناسب و ارزان قیمت کالاهای زیادی را تولید می کنند؛ به طبع در این میان دستمزد کارگران نیز باید سیر صعودی داشته باشد. در این هرم اقتصادی با رشد سرمایه و استفاده از نیروهای کار، تولیدات نیز افزایش یافته و با رشد میزان تولید و ایجاد حس رقابت میان تولید کنندگان، قیمت کالا کاهش چشمگیری خواهد داشت. با استفاده از همین شیوه اقتصادی است که آمریکا تبدیل به یک قطب اقتصادی مهم در جهان شده و وجود آن در دنیای اقتصادی بیش از پیش احساس می شود. انیمشن های دیگری همچون (آزادی مرا فراهم کن: 1948)، (آلبرت در بلوندرلند: 1950)، (Inside Cackle Corner:1951) و (Why Play Leapfrog: 1948) همگی توسط شرکت ساترلند و به سفارش غیر مستقیم دولت وقت ایالات متحده آمریکا در راستای نشر افکار ضدکمونیستی و تبلیغ موضع برتر آمریکا (که به تازگی آن را به دست آورده بود) تولید شدند.
راکی و رمبو علیه کمونیسم
در این دوران همچنین، قهرمانانی نیز توسط هالیوود ساخته شدند که در قالب مجموعه فیلم های دنباله دار، گرایش به القای مفاهیم ضد کمونیستی از خود نشان می دادند. گذشته از نسخه های سینمایی کمیک استریپ ها، همچون «بتمن»، «سوپر من»، «اسپایدر من» و امثال آنها، که نماد انسان برتر، جسور و فکور آمریکایی را به جهان معرفی می کردند، ستاره هایی مانند «جیمز باند»، «راکی» و «رمبو» نیز در راستای اهداف سیاست خارجی آن زمان به وجود آمدند. به عنوان نمونه فیلم «راکی:2» که یکی از فیلم های پرفروش کریسمس 1985 بود، نمایش تمثیلی جنگ سرد شوروی و آمریکا در رینگ بوکس است. در این فیلم «سیلوستر استالونه» آمریکایی که با ایفای نقش در سه فیلم قبلی راکی، هویت خود را به عنوان «نماینده یک شهروند امریکایی که می توان با پشتکار و تلاش از صفر به ثروت برسد» تثبیت کرده است؛ با حریف روسی خویش به نبرد می پردازد و او را مغلوب می کند. در پایان فیلم «راکی: 4» نیز پس از این که استالونه به شوروی می رود و دل تماشاگران روس اطراف رینگ بوکس را به دست می آورد و قهرمان بوکس شوروی را شکست می دهد، طی نطقی خطاب به مردم شوروی می گوید: «وقتی من این جا آمدم شما من را دوست نداشتید و من نیز علاقه چندانی به شما نداشتم، بعد دیدم که احساسات کم کم تغییر کردند. شاید همه ما بتوانیم تغییر کنیم.» جمعیت می غرد و رهبر شوروی برای تشویق او به پا می خیزد! در ابتدای فیلم راکی به همسرش گفته بود که او یک جنگجوست و نمی تواند خودش را عوض کند. و حالا که عاقلانه تر فکر می کند به این نتیجه می رسد که ما همگی می توانیم دیگر جنگجو نباشیم؛ بدین ترتیب راکی بیلبائو، یک رهبر مصالحه جو به سبک آمریکایی می شود.
استالونه همچنین در فیلم «رمبو» در جنجالی ترین فیلم آن سال و بزرگترین تبلیغ برای آمریکا در سراسر جهان، نقش یک سرباز بازنشسته، عضلانی و غیر قابل انعطاف جنگ ویتنام را ایفا می کند. او مجددا به ویتنام فرستاده می شود تا حضور آمریکایی های گمشده را به اثبات برساند. «رمبو» یک تنه زندانیان آمریکایی در ویتنام را از دست شکنجه گران دیو صفت کمونیست ویتنامی و و رییس روس اردوگاه زندانیان جنگی نجات می دهد. «رمبو» همان طور که در فیلم «اولین خون» هم نشان داده بود، یک تنه حریف یک لشکر است و شاید کافی بود تا در ذهن تماشاگران آمریکایی این تصور پیش بیاید که با داشتن چنین سربازانی دیگر چه نیازی به بمب اتم وجود دارد! با فیلم «رمبو» بار دیگر قوای آمریکا تبدیل به عاملان احسان و نیکوکاری می شوند، همان گونه که در جنگ جهانی دوم چنین نقشی بر عهده داشتند. «رمبو:3» در سال 1988 و در دوران افول این مجموعه اکران می شود. وی به افغانستان می رود تا مجاهدین افغان را در جنگ با متجاوزین شوروی یاری دهد. نکته قابل ذکر آن که موسیقی آمریکایی نیز همپای هالیوود (بعضا فراتر از آن)، تأثیر عمیقی در بازنمایی بلوک غرب در میان جوانان کشورهای کمونیستی به ویژه اروپای شرقی به جا گذاشت. چنان چه موسیقی راک، گروه جنجالی بیتلز و به ویژه شبکه پخش ویدیو کلیپ های آمریکایی «ام تی وی» به موج اشتیاق برای گسستن از اتحاد جماهیر شوروی را در بین جوانان این کشور دامن می زد. همان طور که تعدادی از جوانان آلمانی که دیوار برلین را فروریختند تی شرت هایی با آرم «ام تی وی» بر تن داشتند و رییس هیات مدیره رادیو تلویزیون دولتی آمریکا «بی بی جی» با قاطعیت در آن دوران تاکید می کرد: این «ام تی وی» بود که دیوار برلین را فرو ریخت. به هر روی پرداختن به موسیقی و اثرات آن در دوران جنگ سرد نیازمند مقاله بسیط دیگری است که در این مجال نمی گنجد.
انتشار اولیه: شنبه 25 دی 1395 / انتشار مجدد: شنبه 9 بهمن 1395
نظر شما :