تهران، آنکارا و مسکو اهداف متفاوتی دارند

سیاست ایران بعد از آزادی حلب

۲۵ دی ۱۳۹۵ | ۱۳:۰۳ کد : ۱۹۶۶۰۵۹ نگاه ایرانی خاورمیانه
حسین ملائک، تحلیلگر مسائل سیاست خارجی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: ایران و ترکیه هر دو دنبال فرصت می‌گردند تا به دیدگاه ایدئولوژیک خود در مورد سوریه جامه عمل بپوشانند.
سیاست ایران بعد از آزادی حلب

نویسنده: حسین ملائک، سفیر سابق ایران در چین و تحلیلگر مسائل سیاست خارجی
دیپلماسی ایرانی:
یک نگاه به چگونگی نشستن وزرای امور خارجه ایران و ترکیه در مقابل آقای لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در اجلاس مسکو در ٣٠ آذر ٩۵ (بیست دسامبر ٢٠١۶) این گونه القاء می کرد که روسیه رهبری سیاسی جنگ در داخل سوریه را به دست گرفته و ایران و ترکیه در حال مذاکره با روسیه و تنظیم مواضع خود با آن سیاست ها هستند.
آزادی حلب و برقراری آتش بس که با همکاری ایران و ترکیه و روسیه در سوریه صورت گرفت، با احتمال تشکیل اجلاس «آستانه» در هر سطحی که باشد و نیز قطعنامه ٢٣٣۶ سی دسامبر ٢٠١۶ شورای امنیت سازمان ملل؛ به نظر می رسد علی رغم در گیری های پراکنده می توان در مقابل دو گزینه: ١- آیا اقدامات فوق و آتش بس حلب پایان جنگ سوریه و آغاز مذاکرات سیاسی در سوریه است یا ٢- آتش بس حلب واقعه ای مشابه مذاکرات آتش بس گذشته بوده و چیز زیادی تغییر نکرده است، گزینه اول را در صورت ثابت بودن سیاست های آمریکا و ترامپ با احتمال قریب به یقین انتخاب کرد.
در شرایط جدید و در فاز مذاکره دست برتر متعلق به طرفی است که تصویر روشنی از اهداف خود داشته و می داند که برای چه جنگیده و حداقل های منافع خود را می تواند در مذاکره تبیین و از آن حمایت کند. این وضعیت برای کارگزاران ایرانی وضعیت جدیدی نیست. در گذشته نیز نیرو، توان و منابع ایرانی در خارج از مرزها برای تحقق اهداف اسلامی و انقلابی استفاده شد و وقتی شرایط جنگی به محیط مذاکره تغییر شکل داد ایرانیان در مقابل وضعیتی قرار گرفتند که پیش تر در مورد آن عمیقا نیاندیشیده بودند.
بازیگران متفاوت با منافع، انگیزه و خاستگاه متضاد در صحنه سوریه حاضرند. در این سطور شرایط ایران، ترکیه و روسیه از زاویه ورود به مذاکره سیاسی مورد بررسی اجمالی قرار می گیرد.
به نظر می رسد علت و مبنای حضور ایران و ترکیه تحت فرماندهی آقای اردوغان در سوریه کاملا ایدئولوژیک است و نقشی که آنها بازی می کنند نیز قبل از آن که سیاسی باشد از زاویه دیدگاه های آرمانی رهبری این کشور ها به تحولات اجتماعی و سیاسی است.
ترکیه اسلام گرا با این امید که می تواند اسلام و حکومت مسلمانان هم حزب و کیش خود را در بخشی از منطقه خاورمیانه پیاده کند گام بزرگی برای تشکیل یک دولت اسلامی از دید و به سبک خود برداشت. جوانان زیادی با این دیدگاه و امید، آموزش دیدند و تربیت شدند. جوانان بیشتری از اقصی نقاط جهان دعوت شدند تا اتوپیای خود و مدینه النبی را بار دیگر برپا دارند. آرمان شهر «سلفیون» و «اخوان المسلمین» با شمشیر پرقدرت اسلام در حال شکل گرفتن بود. اگرچه قدرت های منطقه ای از جمله عربستان و قطر از نیات این جوانان و گرایش ها سوءاستفاده کردند اما ترکیه و خود این نیروها انگیزه ای کاملا ایدئولوژیک و آرمانی خالصانه برای حضور در میدان داشتند. البته انطباق عملکرد آنها با مناسبات قبیله ای و خصوصیات ویژه جنگ ها در صدر اسلام و رفتار فوق العاده خشونت آمیز آنها در پیاده کردن سیره رهبران آن دوران این فرصت را به همه مخالفین آنها از جمله «ما» داد که آنها را تروریست بخوانیم.
اما جنگی که می رفت با پیروزی قطعی پایان یابد و آرمان شهر «سلفیون» بعد از شکست طالبان در افغانستان در خطه شام برپا شود با حضور ایران و نیروهای طرفدارش و متعاقبا با دخالت روسیه نتیجه ای متفاوت از آن چه ترکیه و آن نیروها پیش بینی می کردند را رقم زد. ترکیه آرام آرام فشار اقتصادی و سپس فشار سیاسی و نظامی را روی خود احساس کرد. کودتای داخلی و متعاقبا افزایش تنش با کردهای داخلی و بی نتیجه بودن تلاش هایش برای استفاده ابزاری از آمریکا به نفع سیاست های دولت آقای اردوغان در سوریه و عراق این کشور را وادار کرد که با روسیه که از منظر مردم ترکیه و اهل تسنن سوریه خود عامل قتل و نابودی بسیاری از مردم بی گناه بود، مذاکراتی را برای جلوگیری از ضرر بیشتر آغاز کند. این تعامل با روسیه از نظر نیروهای تربیت شده و ایدئولوژیک که خود را آماده «ملاقات با رسول الله» کرده بودند قابل هضم نبود و نیست و لذا واکنش های عصبی نیروهای عملیاتی سرخورده علیه ترکیه به عنوان خائن و سازشکار قابل پیش بینی بود و باید انتظار داشت که اقدامات بیشتری مشابه ترور سفیر روسیه یا انفجار در استانبول و شهرهای ترکیه از آنها سر زند. این تجربه را ایران خود در زمانی که آتش بس در جنگ ایران و عراق را پذیرفت در مواجهه با برخی از نیروهای رزمنده خود از سر گذرانده است.
حال ترکیه در «آستانه» و پیگیری این پروسه مذاکراتی با حفظ رهبریت اسلامی خود دو هدف عمده را می تواند مد نظر داشته باشد: یکی جلوگیری از ریزش بیشتر نیروهایی که برای سرنگونی دولت اسد تربیت کرده بود با حفظ یک سرزمین در داخل سوریه برای سر و سامان دادن مجدد به آنها با امید به وصول شرایط جدید و دیگری مرتفع کردن نا امنی داخلی خودش. از منظر ایدئولوژیک طرح برپایی حکومت خلفاء شکست خورده و عامل این شکست درونی است (متهم نیز ترکیه و عربستان و قطر که نخواستند و یا به هر دلیلی از رزمندگان پشتیبانی و دفاع نکردند). باید خائن مشخص شود بنابراین انتظار درگیری های داخلی در آن اردوگاه دور از انتظار نیست. اما از منظر سیاسی حفظ وضع موجود بهترین و بیشترین دستاورد است و باید برای مدتی به آن بسنده کرد. به دور نگهداشتن استان ادلب از جنگ و تمرکز نیرو ها در آنجا برای ترکیه این حسن را دارد که اولا جلوی اتصال مناطق کردی در شرق و غرب سوریه را می گیرد ثانیا با داشتن مرز با ترکیه همواره عمق استراتژیک معارضه علیه دولت دمشق را حفظ خواهد کرد.
در مورد ایران چندین دلیل در توضیح علت دخالت هایش در سوریه بیان شده است: ازجمله اینکه ایران در حمایت از شخص آقای بشار اسد در مقابل سیاست حذف بلا قید و شرط وی که از طرف مخالفین دنبال می شد وارد این معرکه گردید. تفسیر این موضع گیری نیز توسط برخی از فرماندهان نظامی کشور با عنوان اینکه حمایت از آقای اسد در پاسخ به حمایت پدر ایشان حافظ اسد که در جنگ تحمیلی از ایران صورت گرفته در مراسم های مختلف بیان شده است. و یا اینکه گفته می شود حضور ایران در حمایت از جبهه مقاومت علیه اسرائیل و جلوگیری از تضعیف موقعیت استراتژیک ایران در خاورمیانه قابل تفسیر است. البته این استدلال از آن جهت که مرتبط با نیروهای مقاومت فلسطینی و لبنانی است دارای پایه های قوی و قابل اعتنایی است. اما کنه و واقعیت سیاسی رفتار ایران در سوریه آن چیزی است که دولتمردان توانسته اند از طریق آن جلب مشروعیت اقدام خود را بنمایند و آن شعار «دفاع از حرم» است. قطعا هیچ یک از مقامات ایرانی نمی توانستند هزینه های جنگ سوریه را برای حفظ یک فرد در راس حکومت کشور دیگری توجیه نمایند. لذا رویکرد ایران در سوریه مقابله با نیرویی بود که با رویکردی ایدئولوژیک خون هر کسی غیر از خودش را مباح می دانست که صرفا از زاویه ایدئولوژیک قابل تفسیر است.
به هر ترتیب ایران بعد از ورود تمام عیار به معرکه و رفع خطر از پایتخت سوریه و آزادی حلب برای ادامه حضور خود چه سیاستی را می باید پی بگیرد؟ از منظر ایدئولوژیک کار تمام نشده و خطر نیروهای تکفیری همچنان جدی است و نباید دشمن ضعیف را رها کرد تا با داشتن سرزمین بار دیگر منشاء خطر گردند. خطر هنوز بین صفر و صد وجود دارد. اما سیاست می گوید شرایط مناسبی است؛ همه طرف ها از یک خستگی و استهلاک رنج می برند. بهتر است فعلا این قسمت از سرزمین که در کنترل است سروسامان پیدا کند و بقیه مسیر از طریق مذاکرات سیاسی پیش رود.
ایران و ترکیه هردو اجبارا دنبال فرصت می گردند تا به دیدگاه ایدئولوژیک خود در مورد سوریه جامه عمل بپوشانند. آنچه در ذهن آقای اردوغان اولویت دارد نه مذاکره و سازش با روسیه بلکه آوردن مجدد آمریکا و عربستان به کمپ خود و پیگیری اهداف اولیه در مورد سوریه است.
اما روسیه در حال حاضر اهداف روشن تری دارد. این کشور در بدو ورود از یک گیجی اطلاعاتی و برنامه ریزی برخوردار بود و فکر می کرد بعنوان یک قدرت خیلی بزرگ می تواند ظرف ۴ ماه قائله سوریه را ختم کند اما با گذشت یکسال و پنج ماه و تعدیلاتی در سیاست های خود الان البته مسلط تر گشته و بر متغیرهای صحنه واقف تر است. سیاست و ایدئولوژی روسیه برهم منطبق است. روسیه ایرادی در اینکه استان ادلب در اختیار معارضه سوریه که حاضر به مذاکره با دولت مرکزی باشد نمی بیند. این کشور برای راضی نگهداشتن ترکیه از اینکه آن کشور تا الباب هم پیش رود و در آنجا نیروهای طرفدارش را مستقر و سازماندهی نماید مشکلی ندارد. مذاکره با معارضه مسلح از طریق ترکیه نیز به روسیه تسلط سیاسی بیشتری می دهد. علاقه این کشور به شامل نمودن عربستان در این مذاکرات نیز کتمان نمی شود.
اما بنظر نمی رسد ایران برای همه موارد فوق راه حل سیاسی را مورد بررسی قرار داده باشد. از آنجا که بعید است تا اطلاع ثانوی راه حل نظامی در دستور کار قرار گیرد بنابر باید شاهد باشیم که روسیه مدیریت بحران سوریه را در اختیار قطعی خود گرفته باشد.
 

کلید واژه ها: حسین ملائک سوریه روسیه در سوریه حلب


نظر شما :