بیست و پنجمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»
ویژگی های کارلوس
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش بیست و پنجم این کتاب را می خوانید:
آیا گذرنامه هایی که کارلوس استفاده می کرد از تولیدات «بخش خارجی» بودند؟
البته. علاوه بر آن تسهیلاتی از سوی کشورها و گذرنامه های دیپلماتیکی از سوی کشورهای عراق و یمن جنوبی و الجزایر وجود داشت.
رفتار کارلوس با مربی ها در اردوگاه چطور بود؟
کارلوس از خانواده ای آمده بود که در آن کمی از آریستوکراسی وجود داشت با وجود این که پدرش قناعت های سیاسی داشت. از اردوگاه نیامده بود. مربی ها ملاحظه می کردند که چگونه از حمام می آمد و عطرهای خوشبو از او تصاعد می کرد. پودر و عطر استفاده می کرد. دقایقی قبل آموزش های سخت می داد و روی زمین سینه خیز می رفت بعد انسان شیکی می شد.
آیا فرد عصبی مزاجی بود؟
خیلی.
آیا با دیگران کتک کاری هم می کرد؟
وقتی عصبی می شد دیگر هیچ حد و مرزی نمی شناخت. اما به سرعت آرامش خود را باز می یافت.
آیا مغرور هم بود؟
می توان گفت که عزت نفس داشت.
آیا وقتی که به اردوگاه رفت مشهور بود؟
در آن مقطع در سطح جهانی آن طور که بعدا معروف شد، معروف نبود. بعد از وین تبدیل به ستاره شد. بعدا بعد از حملات فرانسه انظار بر او متمرکز شد.
در ابتدا کارلوس به فرانسه فرستاده شد تا کارهای هماهنگی را انجام دهد. مجموعه ای از رفقای ترک داشتیم که شروع کردند در آن جا لانه ای ساختن. کارلوس فرستاده شد تا پیگیری کند و هماهنگی ها را انجام دهد.
آیا کارلوس در اردوگاه مشروب هم می خورد؟
نه. هر چه درباره دیگران قابل تطابق است بر او هم تطابق می کرد. هیچ تبعیضی در تعامل وجود نداشت. همه از یک جا می نوشیدند و همه از یک اجاق غذا می خوردند و بر یک نوع تخت می خوابیدند.
در صحبت های خصوصی اش چه می گفت؟
از همان روزها این امکان را داشت که بداند چه پیش می آید و سطح روابطی که به شخص مربوط می شود چقدر است. از آن نوع آدم هایی نبود که همه خصوصیاتش را جلوی مردم فاش کند. اگر کارلوس از کسی خوشش می آمد آغوشش را به روی او باز می کرد و همه چیز به او می داد. به هر کس که قابل اعتماد بود اعتماد می کرد.
آیا شجاع هم بود؟
دیگر از شجاعت گذشته بود. یک نفر خودش تصمیم می گیرد که حداقلی برای قناعت هایش تعیین کند. کسی که در شجاعت کم داشت نمی توانست به این شیوه برخورد کند که یا به زندان بیفتد یا به بمیرد. در این جا فقط از کارلوس حرف نمی زنم بلکه درباره همه کسانی که تصمیم گرفتند برای اعتقادشان خودشان را قربانی کنند، صحبت می کنم. زندگی خشنی است که پر از سختی ها و مخاطرات است. شکی نیست که «سالم» تصمیم کامل گرفته بود که مسئولیت هایی که از او خواسته می شد را انجام دهد.
آیا کارلوس جزء «بخش خارجی بود» یا «جبهه مردمی»؟
«بخش خارجی» به هیچ وجه از «جبهه مردمی» جدا نبود. ما در معرض تعلیق قرار گرفتیم اما هیچ کس از ما جدا نشد. وقتی ودیع جدا شد خودش را «عضو جدا شده» می نامید. این امکان وجود داشت که اگر دو نفر عضو جدا شده را برای کار در جبهه دوباره پیشنهاد دهند او قبول شود. همیشه می گفت: «نترسید ما از قلب جبهه آمده ایم و هیچ روز از آن خارج نبوده ایم.» جبهه دوباره به ودیع اعتبار داد و او را ستایش کرد و بعضی ها هم به اشتباهاتشان اعتراف کردند. روابط کارلوس با سازمان در جبهه آغاز شد اما به سرعت با همه کلیت آن به «بخش خارجی» انتقال یافت.
آیا ودیع و کارلوس وقتی که ودیع به عدن می رفت دائما با هم دیدار می کردند؟
وقتی همدیگر را در عدن می دیدند دیدارشان روزانه می شد. اگر ودیع تقاضای ملاقات نمی کرد خودش می رفت و او را می دید.
بنابراین روابط بسیار نزدیکی میان آنها به وجود آمد؟
علاقه دوست داشتنی واقعی ای میان آنها وجود داشت. ودیع کارلوس را دوست داشت. جوانی ونزوئلایی که از راه دور آمده بود و به قضیه ما اعتقاد پیدا کرده بود. از ویژگی های کارلوس هوش او بود. جوان لاغر و برجسته ای بود. درخششی در چشمانش بود. اخیرا ویژگی هایش تغییر کرد برای این که چاق شد.
آیا کارلوس در آن مرحله از خود تمایلاتی برای ستاره شدن نشان داد؟
در این مرحله چیزی از این نوع از خودش نشان نداد. شاید این ویژگی ها بعد از عملیات «اوپک» در وین خود را نشان دادند. دلایل متعددی وجود داشت که اشاره نمی شوند و اشاره نخواهند شد. در شق اول این جاه طلبی را داشت که چیز جدیدی را تاسیس کند. چیزی می خواست که ادامه روی اسمش باشد و نام چیزی شبیه کارلوس یا اسم رهبر ونزوئلا که مبارزات خود را در صف کشاورزها و فقرا و محرومین و کسانی که حقوقشان گرفته شده بود، بر خود داشته باشد.
چه کسی او را کارلوس نامید؟
ما او را سالم نامیدیم.
چه وقت برای آخرین بار به اردوگاه عدن رفت؟
بعد از عملیات وین.
با ودیع در عدن ملاقات کرد و به اردوگاه فرستاده شد؟
بله آمد که استراحت کند. کارلوس در آن مقطع نگران بود. برای حفظ امانت داری می گویم که نمی دانم برای چه نگران شده بود. کارلوس وقتی نگران می شود توازن خود را از دست می دهد. در حالت عادی بر اعصاب خود مسلط و آرام است. در آن روزها عصبی بود و به سرعت خشمگین می شد و تمایل نداشت به حرف دیگران گوش کند. ودیع به او گفت: «برو استراحت کن.» به اردوگاه آمد و می خواست که تیراندازی آموزش دهد. بعدش رفتن به بغداد را انتخاب کرد و سازمان ارتباطات او را تنظیم کرد و تضمین امنیت و سلامتی اش را داد. شاید کارلوس از همان روزها کار در سازمان مخصوص به خودش را انتخاب کرده بود. خود را وقف این سازمان کرد و بعضی ها هم از اسمش استفاده کردند و بعد از آن دوره دیگر احساس آسودگی کرد.
ادامه دارد...
نظر شما :