نود و هشتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

زمانی که فهمیدم امریکایی ها خائنند

۲۰ آذر ۱۳۹۴ | ۱۵:۵۳ کد : ۱۹۵۴۶۳۵ اخبار اصلی خاورمیانه
احمد چلبی می گوید: بعد از این که امریکایی ها به ملا مصطفی بارزانی خیانت کردند، از کسینجر پرسیدند چگونه کردها را رها کردید؟ جواب داد در کار سری کمک های انسانی در کار نیست. معنایش این است که هیچ پایبندی اخلاقی وجود ندارد.
زمانی که فهمیدم امریکایی ها خائنند

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا نود و هشتمین بخش آن را می خوانید:

برای چه به آنها پول بدهند؟

کمک، اما از من خواستند از کردها بپرسم اگر پول ها را گرفتند چه می کنند. پرسیدم: «قصه چیست؟» گفتند: «ما نمی توانیم نزد خود ثبت کنیم که از پول ها برای حمایت از قدرتی استفاده می کنیم تا درگیری ها متوقف شود، به دلایل قانونی موجود در امریکا.»

نزد طرف های کُرد رفتم، موافقت کردند. و نامه ای نوشتند. جلال نامه ای نوشت و برای من فرستاد که در آن آمده بود که آمادگی دارند در این عملیات که ارزشش نیم میلیون دلار است سهیم باشند. استاد مسعود هم نامه ای به امریکایی ها نوشت و نسخه ای از آن را به من داد که در آن آمده بود او هم آماده است به سهم خود عمل کند. نامه ها را فرستادیم، هیچ چیز نشد. بعدا یک افسر از سازمان امنیت نزد مسئول سازمان امنیت ما، اراس حبیب کریم که برای ما کار می کرد، آمد و به او گفت: «توطئه ای وجود دارد زیر نظر امریکایی ها با همکاری محمد عبدالله الشهوانی و ایاد علاوی که از اردن مدیریت می شود برای این که در عراق کودتا شود، ما بر این عملیات کنترل داریم، به آن نزدیک نشوید.»

آن افسر چه کسی بود؟

افسری بود که در سازمان امنیت عراق کار می کرد، با یک مسئولیت سری از سوی سازمان امنیت به اربیل فرستاده شده بود، اما ارتباطات سری با اراس حبیب، مدیر امنیت ما داشت.

وقتی که در مارس 1996 با ملک حسین دیدار کردیم، گفت: «اگر می دانستم صدام آن کار را با حسین کامل می کند، نمی گذاشتم برود.»

بعد از آن امور در کردستان بدتر شد. من در بریتانیا بودم و روی تبلیغات و رسانه و ارتباطات کار می کردم. و کاخ سفید اهمیت چندانی به اوضاع نمی داد.

هنوز قانون آزادسازی عراق صادر نشده بود؟

دو سال بعد از آن صادر شد. امریکایی ها مرا به واشنگتن در ماه ژوئن 1996 فراخواندند. رفتم و با امنیت ملی و وزارت امور خارجه و «سی آی ای» جلسه تشکیل دادم، گفتند: «می خواهیم قدرتی تحت لوای کنگره ملی برای توقف درگیری ها تشکیل دهیم، و از تو می خواهیم پایبند باشی که از این قدرت برای سرنگونی صدام بدون هماهنگی با ما استفاده نکنی.» خندیدم. گفتند: «ما از اتفاقاتی که در سال 1995 اتفاق افتاد، ترسیدیم.» بعد از همه مشکلات و نگرانی هایی که به وجود آمد بعد از یک سال برگشتند تا پیشنهاد تشکیل قدرتی تازه را بدهند. موافقت کردم، اما به آنها گفتم: «در مرحله اول برای من مهم است که درگیری ها در کردستان متوقف شوند، بعد از آن ما با شما در هر عملیاتی هماهنگ می کنیم.» گفتند: «بر این اساس ما قدرتی را تشکیل خواهیم داد.»

به لندن برگشتم، اوضاع در کردستان بدتر شد. دخالت هایی صورت گرفت و صدام وارد کردستان شد. درگیری ها و اتحاد ملی به نزدیکی مرزهای ایران رسیدند، و حزب دموکراتیک بر همه مناطق کردستان مسلط شد. افراد سازمان امنیت نظامی عراق آمدند و از ما 34 نفر را کشتند. و ارتش عراق 96 نفر را کشت.

من در واشنگتن بودم. جان دویچ، مدیر «سی آی ای» مرا فرا خواند، با او تشکیل جلسه دادم و جورج تنت هم حاضر بود. گروه ما در منطقه صلاح الدین در خطر بودند. از من پرسید: «توصیه می کنی ما چه کنیم؟» به او گفتم: «توصیه می کنم مانع از رسیدن به توافق سیاسی میان مسعود بارزانی و صدام حسین بعد از عملیات شوید. آن چه اتفاق افتاد، گذشت، اما توافق سیاسی به قضیه پایان می دهد.» پرسید: چگونه؟ گفتم: «باید او را به آغوش خودتان بیاورید. این بهتر از مصلحت عام در عراق که بر آن گذشت، است، اگر چه روابط ما با او الان سخت شده است، اما مهم این است که وضعیت به همین ترتیب باقی بماند.» گفت: «این حرف مهمی است.» و افزود: «و دیگر چه؟» گفتم: «می خواهم گروه خودم را خارج کنم.». گفت: «آنها کجا هستند؟» گفتم: «در صلاح الدینند.» گفت: «این شهر 250 کیلومتر با مرزهای ترکیه فاصله دارد و ما نمی توانیم آنها را خارج کنیم.» گفتم: «اگر به زاخور در مرز ترکیه برسند آیا آنها را خارج می کنید؟» گفت: «تلاش می کنیم.»

بعدا، نزد جان دویچ، نماینده کنگره رفتم تا به پرسش درباره این که چه شد، پاسخ دهم، و این که آیا صدام بعد از آن چه در اربیل پیش آمد، قوی تر شده یا ضعیف تر. قبلا به او خبر داده بودم که صدام قوی تر شده، و به آنها گفت که الان صدام قوی تر شده. این حرف آنتونی لیک را عصبانی کرد و به دنبالش کلینتون را علیه جان دایچ که نامزد بود بعد از انتخابات امریکا که کلینتون نامزد شده بود تا برای دور دوم در سال 1996 رئیس جمهور شود، تحریک کرد. منتظر نشدند استعفا دهد بلکه او را از «سی آی ای» برکنار کردند. او را به حاشیه راندند و تنت جای او را گرفت. در آن مدت، قضایای بسیاری فاش شد، از جمله این که چگونه «سی آی ای» با اعضای کنگره که مسئول روابط بین المللی بودند بر اساس تاسیس قدرتی از کنگره ملی برای این که به اختلافات میان طرف ها پایان بدهند، توطئه کرد.

قانون آزادسازی عراق چه بود؟

به کردستان رفتیم، بعد از این که اتحاد میهنی کردستان از طریق ایران برگشت. ایرانی ها اجازه دادند که تیم رسانه ای امریکایی ها از شبکه «ای بی سی» که متشکل از خبرنگار و فیلم بردار بود به درخواست من، برای طرح موضوع عراق، از ایران عبور کند و به سلیمانیه بیاید. با یکی از خبرنگارهای آنها، پیتر جینینگز که از بیروت مرا می شناخت، سال 1974 نزد من آمده بود، تماس گرفتیم، و به او کمک کردم که به کردستان برود، اما نرفت.

پیتر قصه تلویزیونی مهمی را فیلم برداری کرد و در آن از تانک های عراقی که به ما حمله کردند، فیلم گرفت. بعد از شش ماه در ماه ژوئن 1997 برنامه شان را مشترکا با «واشنگتن پست» که مقاله ای درباره آن منتشر کرد، پخش کردند، برنامه تاثیر بزرگی گذاشت، اسم برنامه «ماموریت ناتمام» بود، و آغازگر کار ما برای تدوین قانون آزادسازی عراق شد. آن روزها برای ما سخت بود، رویکردی در دولت کلینتون وجود داشت که دعوت می کرد پرونده عراق بسته شود و با صدام تفاهمی به دست آید. شروع کردیم تا روابط و تماس هایی در کنگره با جمهوریخواهان و دموکرات ها ایجاد کنیم.

تو رئیس کنگره ملی عراق بودی؟

بله. تماسی از «سی آی ای» با دفتر من اواخر سال 1996 شد، از من می خواستند که به کردستان نروم، و هشدار می دادند اگر بروم مسئولیتش به گردن خودم است و امریکایی ها مسئولیتی ندارند. اما به آنها جواب ندادم و رفتم. وقتی به لندن برگشتم خواستند که با من جلسه داشته باشند و گفتند: «تمام شد، باید روابط ما پایان یابد»، گفتم: به سلامت و متشکرم. ارتباط با آنها در ابتدای سال 1997 پایان یافت. و شروع کردیم به تنهایی در امریکا کار می کردیم.

آیا این بدون هر گونه کمکی از آنها بود، مالی یا غیره؟

ابدا.

قبل از آن کمک می گرفتید؟

البته، کمک هایی از «سی آی ای» می گرفتیم.

از چه سالی کمک های «سی آی ای» آغاز شدند؟

از 1992 تا 1996.

مبالغ هنگفت بودند؟

بیشترینشان به 320 هزار دلار در ماه برای کنگره رسید. فعالیت ها و دفاتری در لندن داشتیم. این رقم بیشترینشان بود، به طور معمول مبالغ کمتر بودند. و این موضوع را هم بدون خجالت در رسانه ها اعلام کردیم.

سال 1997 روابط قطع شد، و شروع کردیم تنهایی کار می کردیم. روابط من در کنگره بیشتر از روابطم با «سی آی ای» شد، و بعد از این که اتفاقات سال 1996 افتاد و کلینتون به رغم پیامی از ال گور از حمایت مخالفان شانه خالی کرد، کارمان را خودمان تنهایی انجام می دادیم.

کلینتون از حمایت شما شانه خالی کرد؟

قطعا، رهایمان کرد. و صدام وارد شد و به ما حمله کرد و آنها آزار گروه ما در آن جا را شروع کردند. آنها را زندانی کردند و شروع کردند شایعه پخش کردن، و همه گروه ها را علیه ما بر می انگیختند. من گفتم هیچ کس از ما محافظت نمی کند، و در ذهنم باقی ماند که قانع شوم به این که امریکایی ها به وعده هایشان عمل نمی کنند. و اگر می خواهی آنها را پایبند به چیزی کنی و وادرشان کنی که پایبند به قضیه تو شوند کاری کن که خودشان در برابر خودشان قرار بگیرند.

در برابر امریکایی ها؟

بله، مجموعه ای از امریکایی های مهم را حاضر کن و وادرشان کن که در برابر دیگران از خودشان به چیزی پایبند شوند، کار سری در سیاست خارجی با امریکا غیرمفید است. ما علنا کار می کردیم، اما در نتیجه کار ما سری بود، بر این اساس که «سی آی ای» دستگاهی سری است. در این اثنا حرفی از کسینجر که در سال 1975 زد به ذهنم آمد، بعد از این که به ملا مصطفی بارزانی و قضیه کردها خیانت کردند، هنگامی که در برابر یکی از کمیته ها در مجلس نمایندگان امریکا شهادت می داد. از او پرسیدند چگونه کردها را رها کردید؟ جواب داد در کار سری کمک های انسانی در کار نیست. معنایش این است که هیچ پایبندی اخلاقی وجود ندارد.

به بعضی طرف های عراقی مثل وفاق ملی و کردها و بعضی افراد کمک می کردند، اما این طور نگاه کردند که سازمانی سیاسی در سطح کنگره ملی مشکلی برای آنها است. برای همین قضیه را پایان یافته تلقی کردند. و به این ترتیب شد که خودمان به تنهایی در کنگره کار می کردیم. که در سال 1998 قضیه سلاح های کشتار جمعی و بازرسان و مشکلات دیگر تشدید شد.

ادامه دارد...

ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


نظر شما :