شصت و هشتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
بعد از فتح خرمشهر صدام کدام فرمانده را اعدام کرد؟
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا شصت و هشتمین بخش آن را می خوانید:
راه و روش صدام چه بود که آن را ظالمانه می دانستند؟
در طول جنگ قاطع بود و همه مطالبات ارتش عراق را تامین کرد و همه درآمدهای عراق را در اختیار ارتش قرار داد.
آیا آدم شجاعی بود؟
تصمیم های او نشانه ای از شجاعت و قساوت او بود.
آیا از جبهه دیدن می کرد؟
مقرها را می دید و خواستار رفتن به خط مقدم می شد، فرماندهان اصرار داشتند که او به مناطق واقعا خطرناک نرود.
آیا با تو در جبهه دیدار کرد؟
بارها پیش من آمد.
در کدام جبهه؟
در بخش شرقی، شرق خانقین دو بار پیش من آمد، و از من خواست که به خط مقدم برود، که من او را به بخش های پشت جبهه رساندم و بعد به او گفتم که این جا خط مقدم است، برای این که اگر او کشته می شد مسئولیت آن به گردن من می افتاد.
آیا عدنان خیرالله شجاع بود؟
بله شجاع و فهمیده بود، اما او تصمیم گیر اصلی نبود.
بارزترین فرماندهان نظامی در خلال جنگ عراق و ایران چه کسانی بودند؟
افراد بارز بسیاری بودند که در درگیری ها موفق ظاهر شدند و شماری هم در مسئولیت هایشان شکست خوردند، اما ما در آخر کار توانستیم کار جنگ را تمام کنیم.
آیا صدام فرماندهان نظامی ای را هم اعدام کرد؟
بله به دلیل این که می گفت نتوانسته اند به مسئولیت خود به شکل مطلوب عمل کنند، نه به دلیل خیانت یا نامردی.
آیا اعدام ها تاثیری هم بر روحیه ارتش عراق می گذاشت؟
قطعا می گذاشت اما جنگ جنگ است و مجالی برای سهل انگاری نیست.
چگونه یک فرمانده را می کشت، چه کسی دستور اعدام را صادر می کرد؟
این قضیه را ما نمی دانیم، مثلا بعد از سقوط محمره ]خرمشهر[ فرمانده سپاه و فرماندهان لشگر را اعدام کرد از جمله صلاح القاضی، فرمانده لشگر سوم، گفته می شود او با صدام و فرماندهان به دلیل دخالت هایشان در کارش و چگونگی اداره سناریوی درگیریها بحث و جدل کرد، که باعث تحمیل خسارت های سنگینی به لشگر شد، مثل چنین بحث و جدل هایی نوعی عبور از حدود و خط قرمزها محسوب می شد.
وقتی که فرماندهان نظامی برای حضور در جلسه ای نزد صدام می رفتند تفنگ هایشان را با خودشان نمی بردند؟
بله صحیح است.
اما صدام تفنگ خودش را می برد؟
بله. در هر حالتی فرماندهان نظامی معمول بود که تفنگ هایشان را با خود برندارند. من تا آخر تفنگی را با خود حمل نمی کردم. و وظیفه فرمانده بود که محدود به حمل تفنگ نشود.
چگونه از آتش بس استقبال کردید؟
آن را جشن گرفتیم و بسیار شادمانی کردیم برای این که اراضی عراق به طور کامل آزاد شدند و 3-2 کیلومتر در مرزهای ایران نفوذ کردیم که دلیل آن فقدان نشانه های قدیمی مرزها بود که برای این که اشتباه نشود کار گذاشته شده بودند، این مساله را به اطلاع فرماندهی ]کل قوا[ رساندم.
آیا از طریق تلفن به اطلاع او رساندید؟
نه، ما با هم بودیم، بعد از ترک مخاصمه بیانیه مشهور خود را صادر کرد. ]...[.
آیا صدام شخصا از ]امام[ خمینی متنفر بود؟
قطعا، و معتقدم که این احساس دو جانبه بود. مزاج دو طرف هر کدام نقیض یکدیگر بود. ]...[ باید به یاد بیاوریم که ]امام[ خمینی در عراق بود و بعد او را از عراق دور کردند. به موجب توافق الجزایر میان صدام و شاه ایران در 1975 هر دو کشور تعهد دادند که از مخالفان حکومت های یکدیگر حمایت نکنند. در حالی که ]امام[ خمینی بیانیه و نوار علیه شاه از داخل عراق صادر و منتشر می کرد. مقامات هیئتی را نزد او فرستادند و برای او پایبندی های معاهده 1975 را تشریح کردند و از او خواستند یا به تعهدات پایبند باشد یا عراق را ترک کند. ]امام[ خمینی این کار را ضربه بزرگی می دید. به اعتقاد من دشمنی شخصی میان ]امام[ خمینی و صدام از دلایل آغاز جنگ و استمرار طولانی مدت آن بود. یک نفرت دو جانبه ای وجود داشت.
آیا از شکست دادن ایران خوشحال بود؟
قطعا، شخصیت صدام حسین بعد از این لحظه تغییر شگرفی کرد، خود را پیروز می دید و پز می داد و مغرور شده بود، تا اندازه ای که خودش را الاهه می دید و شروع کرد خود را از دیگران دور کردن. کارهایش عجیب و غریب شده بود. وقتی که به تو نیاز پیدا می کرد تو را در آغوش می گرفت و وقتی که احتیاجش تمام می شد به رگبارت می بست، این دقیقا کاری بود که عملا با خود من کرد بعد از این که برایم اعتبار بزرگی در میان نیروهای مسلح به وجود آمد.
در درگیری های بسیاری حضور داشتی، آیا کسی هم کشته شد که او را بشناسی؟
بله، به ویژه در خط مقدم و در لحظه اداره درگیری ها.
احساست به عنوان یک فرمانده وقتی که یکی از افسرها یا سربازانت کشته می شدند، چه بود؟
احساس سختی بود، در خلال جنگ روابط بسیار صمیمانه ای با مردم به وجود می آید. آن چه افسرها و سربازها را گرد هم می آورد سرنوشت یکسانی است که اساس آن پشتیبانی از یکدیگر است. کار ما متمرکز بر کم کردن خسارت ها بود و عملا هم خسارت های درگیری های ما که به واسطه آن عراق را آزاد کردیم، کم بودند. موفق شدیم به جنگ پایان دهیم و به این شکل توانستیم جان صدها هزار نفر از عراقی ها و ایرانی ها را از کشتار نجات دهیم.
آیا ممکن بود جنگ چند سال دیگر هم ادامه پیدا می کرد؟
بله، اگر به همان شیوه سابق می ماند ادامه پیدا می کرد. و به اعتقاد من عراق دیگر نمی توانست به جنگ ادامه دهد، برای این که درآمدهایمان ته کشیده بودند و بدهی های سنگینی بر دوشمان افتاده بود، خسارت های انسانی مان نیز نسبت به جمعیت بسیار زیاد بود، علاوه بر آن خطوط نفت هم بسته شده بودند. در حالی که ایرانی ها از لحاظ تعداد از ما بیشتر هستند و راه های مواصلاتی آنها و صادرات نفتشان باز بود، در آن موقع ایران با تعداد کمی از نیروهای سپاه پاسداران خود می جنگید.
قصه امواج انسانی چه بود؟
مبالغه های زیادی سر آن شده است. ایرانی ها بر بخش های سبک و انسانی برتری عددی داشتند و بر آن تکیه می کردند.
ادامه دارد...
نظر شما :