بیستمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
وقتی که شاه ایران به یاران صدام پول داد
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا بیستمین بخش آن را می خوانید:
]گفت وگوی اول؛ حازم جواد از رهبران اولیه حزب بعث[
بنابر این، فساد در سال 1968 آمد؟
و این جا که صحبت به عبدالرحمن عارف رسیده است، باید بگویم او هم آدم پاک دستی بود و لباس پاکی بر تن داشت اما فساد و رشوه به عراق با آمدن حکومت ظالم آمد.
یعنی می خواهی بگویی که گروهی که 1968 بر سر کار آمد با بعثی ها نبود؟
نه، آنها را بعثی نمی دانم، من جنبش 17 جولای که به کاخ ریاست جمهوری پا گذاشت و دولت عراق را به دست گرفت و نهادی به اسم «حزب بعث عربی سوسیالیستی» را به وجود آورد، و کسانی که وارد این حزب شدند، در هیچ کدام از آنها رهبران تاریخی حزب بعث نبود، برای توضیح بیشتر می توانم به سفر صلاح عمر العلی به برزیل برای قانع ساختن میشل عفلق برای این که بازگردد تا بتوانند مشروعیتی به جنبششان بدهند، اشاره کنم. در روز تشییع جنازه عبدالکریم مصطفی نصرت که ترورش کردند، من در سرسرای مسجد جامع امام الاعظم ایستاده بودم تا بیایند و تسلیت بگویند، در کنار من سرلشکر عبدالغنی الراوی بود. طارق عزیز آمد و تسلیت داد و گفت: «من تصور نمی کردم که با چنین باندی کار کنم.» این حرف را در برابر الراوی زد که به یاد نمی آورم چه جوابش داد. اما من از آن حرف عبدالغنی الراوی تاسف خوردم که گفت نزد شاه ایران رفتم و از او پول گرفتم. اما البکر جادوگر بزرگی بود، هم او بود که راه رشوه و غارت را باز کرد. صالح عماش آن را بزک کرد و طرحشان را گام به گام به اجرا در آوردند. باب رقابت را گشودند و شروع کردند 50 درصد واردات کشور یا 30 درصد از آن را تصاحب کردن. بکر و صدام این پول را میان خودشان تقسیم می کردند و چیزی هم به عماش می دادند، مقداری هم به یارانشان و دیگران می دادند. بکر «جادوگز بزرگی» بود و صدام در خیانت و دورویی و رشوه شاگردش بود.
آیا احساس می کنی خونی به دست تو ریخته شده باشد یا پای وجدان تو نوشته شده باشد؟
به دست من که قطعا نه، اما به وجدان من خونی باشد البته. کارهایی که در 14 جولای و در خلال جنبش عبدالوهاب الشواف انجام شد و به دنبال آن قتل عام های دسته جمعی ای که در نتیجه شکستش رخ دادند، همچنین حوادث 8 فوریه (جنبش 14 رمضان) و افرادی که از سوی ما قربانی شدند و همچنین قربانیان دیگر، تنها می توانم بگویم که بابت همه این خون ها متاسفم، این خون ها یا خون هایی که در پی انقلاب و حرکت 14 رمضان ریخته شدند، دستاوردی در پی نداشتند. من مدتها بود که نسبت به این کارها موضع داشتم، مشابه همان موضعی که امام علی بن ابی طالب (ع) بعد از جنگ جمل وقتی که بر شهدا و کشته شدگان دو طرف نماز خواند، یعنی هم برای لشکر خودش و هم لشکری که با او جنگید، دستش را به آسمان بالا برد و گفت «اللهم اشکو الیک عجری و یجری»...
گفتی دستاوردها به اندازه خونی که ریخته شد، نبودند؟
بله، ما اعتقاد داشتیم که هدف شماره یک ما تحقق وحدت با جمهوری عربی متحده بود، همان طور که در آن وقت آن را می فهمیدیم، اما امور در منطقه واقعا پیچیده بودند در حالی که نگاه ما به آنها خیلی ساده و بسیط بود. حتی نگاه رئیس جمهور جمال عبدالناصر، علی رغم اخلاص ملی گرایانه اش واقع گرایانه نبود.
الآن در لندن هستی، آیا وقتی که پرونده خاطراتت را باز کردی درد خون های ریخته شده از بعثی ها را احساس کردی؟
بله و حتی دشمنانشان، از کمونیست ها و غیره، من الآن در وضعیت دیگری هستم و حتی می توانم دوباره نظری به نوری سعید و جماعت او بیندازم.
بنابر این تو به شکست حزب بعث معترفی؟
نه فقط حزب بعث، بلکه به کل جنبش ملی و میهنی انقلاب در چهل سال اخیر. دستاوردهایی وجود داشت که نمی توان منکر آنها شد، از جمله دستاوردهایی که رئیس جمهور جمال عبدالناصر داشت، مثل جنگ سوئز و مصری کردن بانک ها و موسسه های خارجی و موفقیت اصلاحات کشاورزی و صنایع سنگین و شکست احتکار سلاح و ساخت سد العالی، اینها دستاوردهای عظیمی هستند که دوست و دشمن آن را قبول دارند، آثار اجتماعی و سیاسی خود را نیز بر منطقه داشته اند. ما هم تلاش کردیم آنها را تقلید کنیم و در بعضی امور هم موفق بودیم، من فقط درباره حزب بعث صحبت نمی کنم، بلکه درباره انقلاب 14 جولای و اعقاب آن نیز می گویم. و در این جا می گویم یگی از دلایلی که به مشکل برخورد و نتوانست به پایان خوبی برسد، به صراحت آدم های شجاع می گویم، وجود بعث سوریه و دوقلوی آن بعث عراق در سال 1968 بود، بعث عراق حرکت 14 رمضان را منفجر کرد، حزبی خالص و مجاهد و پاک دست بود، و با عملیات استشهادی به قدرت رسید، کاری که دشمنان هم شاهدش بودند، اما متاسفانه باید بگویم به قول معروف «محصول با محاسبات مهندس جور در نیامد».
ادامه دارد...
نظر شما :