نگاهی موشکافانه به دلایل خشم ممتد آل سعود از تهران
بازی برد-برد برای ریاض بی معنا است
دیپلماسی ایرانی: عربستان کنترل امور منطقه ای را از دست داده است. شاید اگر امروز با گذشت بیش از دو سال از خیزش های مردمی در جهان عرب و انقلابهای پیاپی در کشورهای منطقه بخواهیم بزرگترین قربانی منطقه ای این تحولات را مشخص کنیم باید به عربستان سعودی اشاره کنیم که در هیچ کدام از پازل های منطقه ای نتوانست در نخستین گام بهترین عکس العمل سیاسی را از خود نشان دهد. در مصر با فروپاشی حاکمیت حسنی مبارک این عربستان بود که اصلی ترنی متحد منطقه ای خود را از دست داد و گلایه هایش از کاخ سفید برای رها کردن زودهنگام مبارک هم ره به جایی نبرد. در سوریه این تعجیل آل سعود در سردادن فریاد " اسد باید برود " بود که با چاشنی کمک های نظامی و اعزام شبه نظامیان به دمشق بازی را خطرناک تر از پیش کرده و کنترل شرایط را برای بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای سخت تر کرد . در نهایت " نه " چشمگیری که امریکا به درخواست های عربستان و دیگر متحدان منطقه ایش برای حمله نظامی به سوریه داد،آب پاکی را بر دستان آل سعود ریخت. سخنرانی نرم باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده در خصوص ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و به تبع آن نخستین تماس تلفنی میان اوباما وهمتای ایرانی اش حسن روحانی تمام معادلات ذهنی عربستان را بر هم ریخت. توافقنامه ژنو 3 تیرخلاصی بود که زنگ های خطر را بلندتر از پیش به صدا درآورد. در شرایطی که برخی کشورهای عربی چون قطر و امارات از این توافق ابراز خوشنودی کردند ؛ ریاض نتوانست خشم خود را پنهان نگاه دارد. محمد فرازمند سفیر پیشین ایران در بحرین و تحلیل گر مسائل منطقه در گفتگو با دیپلماسی ایرانی با اشاره به اینکه کشورهایی چون عربستان در سیاست خارجی خود جایی برای بازی برد – برد قائل نیستند و منطق سنتی آنها برد- باخت است تاکید می کند که زمان سکانداری یک ژاندارم در منطقه گذشته است. متن این گفتگو به شرح زیر است :
پیش از حصول توافق میان ایران و 1+5 در جریان نشست هسته ای ژنو 3؛ کشورهای عربی چون عربستان مستقیم و یا به واسطه پیام هایی که با فرانسه رد و بدل می کردند، نارضایتی خود از روند پیش آمده مذاکره با تهران را نشان دادند. اما بعد از امضا شدن توافق نامه، همین کشورهای عربی، نسبت به اظهارات قبلی خود عقب نشینی کرده و به نوعی شاهد چرخشی در مواضعشان بودیم از جمله این کشورها می توان به بحرین، قطر و امارات اشاره کرد البته عربستان همچنان تا حدودی نسبت به این مساله دچار تردید است، تفسیر شما از مواضع این کشور پیش و پس از امضای توافقنامه چیست؟
پرونده هسته ای ایران همواره یکی از بهانه هایی بوده که کشورهای عربی به عنوان دغدغه خود در رابطه با ایران مطرح می کردند و برخی از آنها در چند سال گذشته با غرب برای محدود کردن ایران در برنامه هسته ای و اعمال تحریم ها همکاری می کردند. به طور طبیعی وقتی این ممساله دغدغه ی عرب ها بوده باید از حل و فصل پرونده هسته ای با جامعه بین المللی و سازو کار 5+1 حمایت بکنند، اما از وقتی مذاکرات ژنو آغاز شد، از ژنو یک تا ژنو 3 برخی از کشورهای عربی چندان که شاید و بایست از حل و فصل پرونده هسته ای ایران با جامعه بین المللی حمایت نکردند. مواضع این گروه از کشورهای عربی نسبت به روی کار آمدن دولت اعتدال و توسعه در ایران نیز در حد انتظار نبوده است. چرا که در گذشته سیاست خارجی دولت نهم و دهم را مورد نقد قرار می دادند و مسئولیت وضعیت بد روابط را بر عهده دولت نهم و دهم و سیاست خارجی این دو دولت می گذاشتند؛ بنابراین به طور طبیعی و منطقی باید از نتیجه انتخابات اخیر استقبال گرم تری نشان می دادند ، به خصوص رییس جمهور جدید ایران ، شخصیتی ناشناخته ای برای عرب ها نبود و در طول دوره ای که ایشان ریاست دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را بر عهده داشتند، در پرونده های متعددی را از جمله رابطه با عربستان نقش اساسی داشتند. اما نوعی تردید و احتیاط در موضع گیری عرب ها مشاهده می کنیم که به نظر می رسد که ورای مساله هسته ای و موضع گیری و صف بندی در قبال دولتهای مختلف ایران، چیز دیگری را مد نظر داشتند. عربها در بحث توازن قوای منطقه ای و توهم تهدید از جانب ایران اغراق می کنند. شاید عربستان سعودی احساس می کند که با روی کار آمدن دولت اعتدال گرا و حل و فصل مساله هسته ای فضای نامناسب بین المللی علیه ایران برطرف شده و در نهایت بازگشت ایران به جایگاه خودش در منطقه و در سطح بین المللی رقابت منطقه ای را به سود ایران رقم بزند .
به نظر می رسد که مجموع رفتارهای امریکا در قبال متحدان پیشین خود نظیر حسنی مبارک و تحولات جاری در منطقه در دو سال گذشته آل سعود را وحشت زده کرده است و اخیرا فعالیت های انجام گرفته از سوی تهران و واشنگتن برای تنش زدایی بر این ترس رها شده افزوده است . آیا این ترس عربستان که شاید ایران جای این کشور را برای امریکا بگیرد منطقی است ؟
این تلقی که آمریکا می خواهد یا می تواند منطقه را به کشوری بسپارد، هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ عملی قابل پذیرش نیست. می دانید این روزها بحث بر سر این است که قدرت آمریکا در خاورمیانه کاهش پیدا کرده است اما قبل از کاهش قدرت امریکا هم نیز امکان نداشت امریکا بتواند منطقه را به کشوری بسپارد. این تلقی از اساس اشتباه است که آمریکایی ها می خواهند منطقه را به کشوری بسپارند. چنین چیزی نه امکان دارد و نه آمریکایی ها چنین توانی دارند که منطقه را به کشوری بسپارند. اگر آمریکایی ها می توانستند منطقه را به کشوری بسپارند در دروه های گذشته، متحدان زیادی در منطقه داشتند. مجموعه کشورهای شورای همکاری های خلیج فارس، متحد آمریکا بودند، مصر و تونس متحد آمریکا بودند و اگر می توانستند چنین کاری را انجام بدهند نیازی به این حضور گسترده و پر هزینه در سه دهه گذشته نداشتند. یک نوع هراس غیر واقعی در مورد حل فصل پرونده هسته ای ایران در بین عرب ها ایجاد شده، ضمن آنکه آنچه فعلا مطرح است، بحث پرونده هسته ای است و نه بحث رابطه ایران و آمریکا، منتها بزرگنمایی تهدید و ترس نزد اعراب خیلی غیرواقعی است به خصوص در مورد ایران، به طور حتم ایران نه نیازی دارد و نه به این فکر می کند که بخواهد یک نقش نیابتی از جانب کسی دیگری به ویژه قدرت های فرامنطقه ای در منطقه بازی کند. عنصر ثابت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تا کنون سپردن امنیت منطقه و سپردن سرنوشت کشورهای منطقه به مردم و دولت های منطقه است. این بحث از اساس یک توهم است که ایران بخواهد نقش نیابتی از سوی دیگران در منطقه ایفا کند کشوری که می تواند در یک ماراتن نفس گیر دیپلماتیک با 6 قدرت بزرگ دنیا از منافع خود صیانت کند و در طول سی و اندی سال گذشته بدون ورود در ائتلاف با قدرتهای جهانی استقلال و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی خود را حفظ کرده چنین نقشی را نخواهد پذیرفت و این را همسایگان عرب ما باید بدرستی درک کنند.
پس از مذاکرات ژنو و دست یابی به یک توافق میان ایران و گروه 5+1 شاهد بودیم که میان کشورهای عربی برای رد یا تایید این توافقنامه اختلاف به وجود آمد. درواقع می توان گفت که تضاد مواضعی میان کشورهای شورای همکاری های خلیج فارس در قبال توافقنامه هسته ای به وجود آمد. کشورهایی مانند بحرین، امارت و قطر این توافق نامه حمایت کرده و آن را مثبت ارزیابی کردند، اما عربستان با تردید به آن نگاه کرد. این درحالی است که پیش از آغاز دوره مذاکرات ژنو مواضع این کشورها با تا حدی به هم نزدیک و هماهنگ بود. آیا این تضاد در موضع گیری ها به شاکله سیاسی شورای همکاری و کارآیی آن ضربه ای نمی زند؟
منطقه درگیر تحولات بسیار مهم و سرنوشت سازی است و این تحولات بسیاری از هم پیمانی ها و بلوک بندی های سابق را دچار تحول کرده است. در همین مجموعه شورای همکاری خلیج فارس به عنوان بلوکی که طی 30 سال گذشته سعی کرده هویت یک پارچه ای از خودش نشان دهد، در پرونده ها و بحران های مختلف شاهد اختلافات اساسی هستیم به طور مثال در مورد مصر، از ابتدای بحران میان قطر و عربستان سعودی اختلاف دیدگاه وجود داشت. در مورد بازیگر جدیدی که بعد از 2011 در سطح منطقه امکان بازیگری بیشتری پیدا کرده، یعنی اخوان المسلمین، شاهد یک دستی در میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس نیستیم. برخی از کشورها مانند امارات مواضع تندی را در مورد اخوان داشتند وبرخی کشورها مانند قطر، از اخوان حمایت می کردند و میزبان شخصیت های اخوانی در دوحه بودند. این اختلاف دیدگاه کماکان وجود دارد و جدی هم هست. در مورد ایران هم همینگونه است. در گذشته هم اینگونه نبود که موضع یکدست و یکپارچه ای در بلوک بندی های عربی وجود داشته باشد. بیانیه هایی که از سوی اجلاس های وزرای خارجه یا اجلاس های سران شورای همکاری در مورد ایران صادر می شد، به معنای یکدستی مواضع آنها در همه موارد نیست. به تعبیری این بیانه ها و جملاتی که در مورد ایران گفته می شد، به بخشی حافظه کامپیوتر اجلاس های شورای همکاری تبدیل بود و بدون بحث در هر اجلاسی تکرار می شد؛ متنها کاملا مشخص بود که با ما در روابط متفاوتی دارند. ما همواره با عمان رابطه بسیار خوبی از گذشته تاکنون داشته ایم. روابط تجاری و اقتصادی ما با امارات خوب بوده ، روابط ما با بحرین تحت تاثیر تحولات سال 2011 و اعتراضات مردمی بحرین قرار گرفت که این مساله تا حدودی ممکن است مساله عربستان هم تلقی شود و این کشور بحران بحرین را در مناسبات خودشان با ایران مد نظر قرار دهند، اما اینگونه نیست که الزاما قطر، امارات و کویت و عمان همان مواضعی را داشته باشند که عربستان سعودی دارد. اگر از منظر نگرانی های مربوط به توازن قوا به حل و فصل پرونده هسته ای ایران نگاه کنیم، طبیعی است که عربستان خودش مدعی است و خودش را کشور مهم جهان عرب می داند و می خواهد بازیگر اصلی صحنه تحولات عربی باشد، بنابراین این کشور در مورد توازن قوا در منطقه حساس تر از کشورهایی باشد که این دغدغه را ندارند.
شاهد هستیم که وزیر خارجه بحرین در دیدار با داوود اغلو به صراحت اعلام می کند ایران کشور قدرتمند منطقه است. اما عربستان تمایلی به بیان چنین دیدگاهی را ندارد و به نوعی شاهد هراس از عربستان در بیان " ایران کشور قدرتمند منطقه است " هستیم. حتی مسئولان عربستان بعد از توافق نامه هسته ای اعلام می کند، این توافق نامه نمی تواند بیم ها و هراس های ما را از ایران برطرف کند. آیا هراس عربستان نشات گرفته از پذیرفتن ایران به عنوان کشور قدرتمند منطقه است؟
این ترمینولوژی و تفکر را باید عوض کنیم. هر کشوری در منطقه جایگاه خودش را دارد. بنا نیست در منطقه دوباره ژاندارمی حاکم شود. بنا نیست در منطقه هژمونی یک یا دو کشور استقلال و منافع بقیه کشورها را به خطر بیاندازد. آنچه که ما می گوییم برطرف کننده نگرانی های احتمالی است که عربستان دارد. ما بارها اعلام کرده ایم که خواستار امنیت دست جمعی و سپردن بحث امنیت و سرنوشت منطقه به ملت های منطقه هستیم . منافع همه کشورها اعم از کشورهای بزرگ و کوچک محترم است و هیچ کشوری نمی تواند کشورهای دیگر را به دلیل اینکه حجم کمتری دارند، زیر سلطه خودش قرار دهد. . بنا نیست کشورها در همکاری آنچه را که دارند، نادیده بگیرند و بنا نیست آنچه را که دارند علیه یکدیگر به کار گیرند. اگر توانی در کشورها وجود دارد این توان نباید در منازعه و رویکردهای امنیتی و نظامی تعریف شود. ما اگر توانی داریم و کشور بزرگی هستیم و همکاری های دست جمعی بر مبنای توسعه هماهنگ منطقه شکل بگیرد، کشورهای کوچک هم می توانند از این توان ما بهره مند شوند، بدون آنکه هراسی داشته باشند.
با توجه به عدم همراهی امریکا با خواست عربستان در سوریه و مصر، آیا باخت سیاسی ریاض در معادلات سیاسی منطقه است که به نوعی بر میزان ایران هراسی و ایران ستیزی این کشور افزوده است؟
در بحث کشورها، منافع ملی مطرح است و طبیعی است که هر کشوری به دنبال منافع خودش است. اما هر کشوری باید راه درست و منطقی رسیدن به منافع خودش را پیدا کند ، قرار نیست توسعه کشوری یا قدرت کشوری به حساب یا هزینه کشور دیگری انجام شود. عربستان سعودی جدای از تحفظاتی که نسبت به مسایل مربوط به ایران دارد، در روابط سنتی با متحدانش دچار مشکل شده است، یعنی بخاطر موج اعتراضات مردمی در خاورمیانه و سقوط حاکمان مادام العمر عربی، متحد استراتژیک خودشان، آمریکا را مقصر می دانند، این تحلیل درستی نیست. وقتی که ملت های منطقه اراده می کنند که حاکمیت خودشان را به دست گیرند و از حاکمیت های سنتی ناراضی هستند، ارتباطی به آمریکا و دیگران ندارد. اگر هم شما می بینید که آمریکایی ها در جاهایی همراهی می کنند، به این دلیل است که ناچار هستند، شرایط کشور به جایی رسیده، که قابل دوام نیست و مردم امریکا را بخاطر حمایت از دیکتاتورها مقصر می دانند از دیدگاه امریکایی ها بخشی مهمی از احساسات ضد امریکایی در منطقه عربی بخاطر حمایت یک سویه امریکا از حاکمیت های توتالیتر عربی بوده است . شکل سنتی روابط قدرت های فرامنطقه ای با کشورهای منطقه درحال دگرگونی است. عرض کردم، آمریکا دیگر آن قدرت را ندارد که یک کشور یا دو کشور را مسئول حفظ منافع خودش در منطقه کند. ملت ها نیز تمایلی به ایفای نقش نیابتی ندارند. مشکل ما با برخی از کشورهای عربی اینست که در سیاست خارجی خود جایی برای بازی برد – برد قائل نیستند منطق سنتی آنها برد- باخت و توصیه کردن و توصیه پذیرقتن بوده به همین دلیل برای مذاکره و گفتگو و حل مشکلات از طرق دیپلماتیک جایگاه در خوری قائل نیستند.
آیا این به فرهنگ این کشور یا نوع روابطی که در سیاست خارجی خودشان مشخص کردند، مربوط می شود؟
در واقع تجربه سیاسی دیگری نداشتند. در مورد مشکلات و نگرانی هایی که دارند، کمتر مذاکره می کنند و بیشتر توصیه می کنند و مطالباتشان را مطرح می سازند. مثلا فلان جا باید فلان کار انجام شود یا این حرف را زیاد از آنها می شنویم که ایران چون یک کشور عربی نیست نباید با عراق و سوریه و لبنان روابط گرم داشته باشد. این منطق درستی نیست. کشورهای منطقه به سمت استقلال بیشتر و به سمت ایفای نقش ملی بیشتری پیش می روند و عربستان هم باید بپذیرد که در یک گفت و گو و دیالوگ چند جانبه ای منطقه ای می توان به صلح و استقرار و تامین منافع همه کشورها رسید.
انتشار اولیه: جمعه 8 آذر 1392/ باز انتشار: دوشنبه 11 آذر 1392
نظر شما :