نشست بحرین دو سال خیزش
نقش نیابتی عربستان در بحرین
دیپلماسی ایرانی: ابراهیم متقی، کارشناس مسائل بین المللی و مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران دیگر سخنران نشست "بحرین؛ دو سال خیزش" بود. وی سخنان خود را با "نگاه بین المللی به بحرین و امنیت ائتلافی" آغاز کرد. وی گفت: برای نخستین بار با بحث شیعیان در بحرین توسط گراهام فولر آشنا شدم. فولر مطلبی را دارد با عنوان شیعیان، مسلمانان فراموش شده جهان عرب. او در این مطلب یادآور می شود که شیعیان در عراق، بحرین و عربستان گروه های اجتماعی ای محسوب می شوند که به آنها هیچ اعتنایی نشده است. شیعیان حداقل در دویست سال گذشته یک نوع نهادهای ایدئولوژیک نهفته در زیرساخت های اجتماعی بوده اند. او تاکید می کند که حرکت انقلابی شیعیان حرکتی است که منطبق با سیاست های انقلابی مسلحانه نیست. در تضاد با امریکا نیز شکل نگرفته است بلکه آنها رویکردی درونی و داخلی دارند. بر عکس سنی ها که نیروهای تکفیری را ساماندهی کرده اند در میان شیعیان چنین رویکردی وجود ندارد. شیعیان کسانی هستند که تنها درصدد حقوق مدنی است، تاکتیکشان مدنی است و چارچوب فعالیشان نیز مدنی است. این نگاه بسیار مورد توجه امریکایی ها بوده است.
وی در ادامه افزود: پس از اشغال عراق توسط امریکایی ها این نگاه تغییر کرد. با قدرت گرفتن شیعیان در عراق و رویارویی آنها با سنی ها و کسب منافع سیاسی در خور توجه در این کشور کلا کلیت ماهیت سیاسی منطقه هم تغییر کرد. در همین موقع بود که هلال شیعی نخستین بار توسط اردنی ها مطرح شد. پس از آن شاهد بودیم که ولی الله نصر کتابی را نوشت با عنوان ظهور شیعه. او عضو روابط خارجی امریکا است و در سال 2012 هنگامی که 50 نظریه پرداز بین المللی در امریکا معرفی شدند او یکی از آنها بود. نگاه او متفاوت از فولر بود. کتاب او نگاه ها را در جهان غرب به شیعیان تغییر داد. او تاکید می کرد اگر چه شیعیان همواره فعالیت مدنی مسالمت آمیز را پیگیری کرده اند اما می توانند تحت تاثیر حرکت های انقلابی نیز قرار بگیرند. نصر می گفت در نگاه ژئوپولتیکی منطقه نمی توان به هیچ وجه شیعیان را نادیده گرفت. او تاکید می کرد که ایران و حزب الله با ایجاد یک خط متصل منطقه ای توانسته اند یک پایگاه منطقه ای حمایتی برای شیعیان ایجاد کنند. پس از آن هویت های منطقه ای نیز تغییر کرد. در نیمه دوم 1990 به ویژه در سال های اولیه قرن بیست و یکم مساله هویت کاملا تغییر کرد. هویت ها از هویت کشور به هویت طایفه ای و نژادی تغییر یافت. یعنی این که یک شهروند عراقی قبل از آن که بگوید عراقی است می گفت شیعی یا سنی یا کرد است. این موج به کل منطقه تسری یافت. در این میان امریکایی ها چه کردند؟
متقی سپس گفت: از سال 2003 به بعد یک تحول ادراکی امنیتی در امریکا به وجود آمد. این تحول ادراکی امنیتی مشابه تحول ادراکی آیزنهاور با ترومن بود. آیزنهاور در زمان ریاست جمهوری اش بحث پیمان ناتو را شکل داد به این دلیل که رویکرد ژئوپولتیکی اش هارت لندی بود و می گفت در این چارچوب باید در برابر اتحاد جماهیر شوروی ایستاد. در حالی که ترومن رویکرد ژئوپولتیکی دریم لندی را مطرح کرد. نتیجه این شد که ترومن به جای حفظ پیمان های بزرگ بین المللی به ایجاد و حفظ پیمان های منطقه ای متمایل شد. از این مقطع زمانی به بعد نگاه امریکایی ها دیگر حمایت از دموکراسی نبود بلکه حمایت از دولت های اقتدارگرایی بود که ضامن امنیت منطقه ای آنها می شدند، نمونه آن را در کودتای مصدق دیدیم. این نگاه به همه کشورهای منطقه خاورمیانه تسری یافت.
این استاد دانشگاه تهران در ادامه افزود: در دهه نود امریکایی ها این نظریه را مطرح کردند که باید از کشورهای کوچک منطقه ای حمایت شود و به آنها نقش منطقه ای داد. در این چارچوب بود که بحرین و قطر مطرح شدند. دیگر در بحرین مساله این نیست که شیعیان در این کشور سرکوب می شوند بلکه در حال حاضر مساله این است که شیعیان هویتی روشن دارند و می توانند قیام کنند. بحرین بر خلاف قطر صاحب درآمد نفتی نیست که بتواند پول به جامعه تزریق کند. برای همین جامعه آن فقیر است و وابسته به عربستان شده است، عربستانی که به آن نفت صادر می کند تا بتواند در این کشور کارآفرینی کند.
وی سپس گفت: در این جا می خواهم به سفر رابرت گیتس به بحرین در سال 2011 اشاره کنم. در آن موقع استراتژی کامل امریکا برای بحرین مطرح شد و به اجرا در آمد که نه بحرینی ها و نه عربستانی ها نمی توانستند آن را رد کنند. در حال حاضر نیز همین استراتژی است که دنبال می شود. این استراتژی مبتنی بر تقسیم کار است. عربستان در این تقسیم کار مشارکت مستقیم دارد. مساله دیگر، کنترل قدرت گرفتن موقت عربستان است تا یک امنیت ائتلافی شکل بگیرد. این امنیت ائتلافی به این معنا است که کشورهای بحرین و عربستان در فضای امنیتی امریکا و انگلیس فعالیت می کنند. انگلیسی ها از مدت ها پیش سیاست امنیتی و اقتصادی و سیاسی منطقه را بر عهده داشته اند. چرا که بر اساس قراردادی که با شیخ نشین های منطقه ای منعقد کرده بودند، چون این کشورها قدرت اداره روابط بین المللی نداشتند و قدرتشان بیشتر مبتنی بر اداره امور داخلی شان بود، سیاست خارجی آنها را به کنترل خود در آوردند. بنابر این می توان تحلیل کرد که اگر عربستان در بحرین نقش آفرینی می کند نقش نیابتی است. از سوی دیگر عربستانی ها معتقدند که اگر تحول سیاسی در بحرین اتفاق بیفتد آثار خودش را در شرق عربستان به جای خواهد گذاشت. در عین حال عربستانی ها معتقدند که ایران در فضای اجتماعی جامعه عربی حضور دارد برای همین بر این باورند که باید با آن بجنگند. این فقط بحث هویت و طایفه ای نیست بلکه به قولی بحث ژئوکالچر است. برای همین است که می گویند باید نظام سیاسی در بحرین حفظ شود. استراتژی ایالات متحده نیز استراتژی حفظ نظام سیاسی است چرا که تغییر در منطقه دومینوی پر مخاطره ای را موجب می شود. امریکا هیچ گاه اجازه نمی دهد در جایی که پایگاه دارد تحولی انقلابی شکل بگیرد که یک طرف آن ایران هم باشد. برای همین فضای سرکوب از عربستان به بحرین منتقل شده است. اگر قرار است با عربستان مقابله شود می بایست در همان جاده 10 کیلومتری بحرین – عربستان مقابله می شد. در این میان شیعیان بحرین نیز دیگر چندان امیدی به حمایت های ایران ندارند. به خصوص که هر گونه تحرکی از سوی ایران باعث سرکوب شدیدتر شیعیان می شود. حوزه تقابل ایران در منطقه به حوزه تقابل با عربستان انتقال یافته است که خود بحثی طولانی دارد.
نظر شما :