ایران و امریکا؛ تعامل یا تقابل
خطاهای ایرانی مذاکره با آمریکا
دیپلماسی ایرانی: در این بحث تلاش می کنم به صورت مختصر و گذرا و بر اساس چالش های مشاهده شده در کشور در حوزه تحلیلی به سه مورد از خطاهایی که در مورد بحث مذاکره با آمریکا صورت می گیرد اشاره می کنم. چالش های خطاهای تحلیلی مذاکره با امریکا کدامند؟
1.درک نادرست از ساختار سیاسی آمریکا
اولین مورد این است که در رابطه با آمریکا در مباحث داخلی ایران، بیشتر توجهات به قوه مجریه آمریکا می شود و این خطایی است که در تحلیل و درک آمریکا و فهم ساختار سیاسی آمریکا در ایران وجود دارد. یعنی در داخل کشور ما زمانی که درباره رابطه با امریکا صحبت می شود عموما به اشتباه بر قوه مجریه امریکا متمرکز می شود. در حالی که براساس مطالعات ما در ساختار سیاسی آمریکا بخصوص در مورد مسایل چالش برانگیز مانند ایران، حرف آخر را در نهایت کنگره و قوه مقننه می زند.
در سالیان گذشته افرادی در قوه مجریه ایران فعالیت می کردند، پیام هایی را از قوه مجریه آمریکا دریافت کردند. این سیگنال ها موجب شد این دوستان احساس کنند قرار است اتفاقی در موضوع رابطه ایران و آمریکا رخ دهد؛ به همین دلیل آنها نیز سیگنال هایی به آن طرف فرستادند و مشاهده شد که اتفاقی نیفتاد. دلیل این مساله این بود که ظاهرا این دوستان به مشکل تحلیلی اول توجه نداشتند که اگر هم قوه مجریه آمریکا به هر دلیلی بخواهد رابطه خود را با ایران بهبود بخشد، در نهایت این کنگره هست که حرف آخر را در رابطه با مباحث ایران زده و می زند. یعنی هنگامی که مقامات ایرانی سیگنال هایی را از دولت امریکا دریافت می کنند، به آن پاسخ می دهند؛ ولی می بینند که پاسخی دریافت نمی کنند چون که کنگره تصمیم گیر اصلی رابطه امریکا با ایران است.
اما وضعیت کنگره در رابطه با ایران چگونه است؟ وضعیت کنگره را در تصویب تحریم های اخیر در کنگره امریکا می توان مشاهده کرد. دولت امریکا از کنگره خواست که این تحریم ها را تصویب نکند، دلایل خود را نیز مطرح کرد که این کار به نفع امریکا نیست. ولی شما ببینید که میزان رای ای که تصویب شد بسیار بالا بود. یعنی 94 به صفر بود. یعنی با وجود اینکه قوه مجریه آمریکا با این قوانین مخالفت کرده که حتی یک سناتور آمریکایی نیز به حرف رییس جمهور کشور توجه نکرد؛ این نکته نیز قابل توجه است که در حال حاضر سنا در اختیار دموکرات هاست و این یعنی حتی یک سناتور دموکرات نیز حاضر نشد به حرف رییس جمهور دموکرات توجه کند. یکی از دلایل این رفتار نفوذ جدی لابی اسرائیلی است که در نهایت سناتورها می ترسند که اقدامی انجام دهند که مورد حمایت لابی اسرائیلی نباشد، حتی اگر رئیس جمهور بخواهد. این بار اول هم نیست که این اتفاق می افتد. زمانی که سال گذشته قرار بود تحریم بانک مرکزی ایران در کنگره تصویب شود، آقای اوباما از طریق رایتنر یعنی وزیر دارایی، به کنگره نامه ای فرستاد که در آن گفته شده بود که الان زمان مناسبی برای تحریم بانک مرکزی ایران نیست. در آن زمان هم هیچ کس به این نامه توجهی نکرد و با رای صد به صفر تصویب شد.
بنابراین کنگره حرف آخر را می زند و رئیس جمهور نمی تواند مانع این کار شود. اما چرا سنا در امریکا حرف اول و آخر را در مورد سیاست خارجی می زند؟ نباید فراموش کرد که سیستم امریکا به این گونه است که وزرا، معاونان آنها و حتی سفرا باید از کنگره رای اعتماد بگیرند. این مساله به این معناست که اگر در ایران وزیر خارجه باید از مجلس رای اعتماد بگیرد، در آمریکا معاونین وزیر خارجه و معاونین معاونین وزیر خارجه نیز باید از کنگره رای اعتماد بگیرند، یعنی نفوذ و نظارت کنگره بر قوه مجریه بسیار بالاتر است و ثروت نیز در دست آنهاست. این جمله که در ایران گفته می شود مجلس در راس امور است در آمریکا واقعا عمل می شود. به دلیل این مساله این تصور در ذهن بسیاری از نخبگان سیاسی و مسوولان کشور به وجود آمده است که آمریکا نیز همینطور است که تحلیلی اشتباه است.
دلیل تصمیم گیرنده نهایی بودن کنگره در آمریکا، نفوذ و قدرتی است که سنا در ساختار سیاسی آمریکا دارد. تصمیم گیری های سنا بر علیه ایران نیز، دلایل متعددی دارد که یکی از آنها نفوذ بسیار جدی لابی اسراییل است و سناتورها نگران هستند حرکتی انجام دهند که مورد تایید این لابی نباشد؛ حتی اگر رییس جمهور بخواهد. در سال های اخیر مشاهده نشده است که قانونی ضد ایرانی وارد سنا شود و رایی اینچنینی نسبت به آن اعمال نشود. با وضعیت فعلی ما در رابطه با کنگره آمریکا چه باید کرد و راهکار برخورد با این چالش چیست؟
راه حل: ایجاد لابی قدرتمند ایرانی در امریکا
با وضعیت موجود در کنگره اگر قرار باشد اتفاقی جدی در رابطه با مباحث ایران و آمریکا رخ دهد، ایران باید به تدریج و طی برنامه ای درازمدت به سمت ایجاد نهادهای قدرت (لابی) در آمریکا برود و هیچ راه دیگری وجود ندارد. چرا در سنا رای 100 به صفر و 94 به صفر بر علیه ایران می دهند؟ زیرا نهادهای قدرتی در داخل آمریکا وجود دارد که این نهادهای قدرت اگر بدانند سناتوری با نظر آنها هماهنگ نیست، با او برخورد می کنند. اگر نهادهای قدرتی در آمریکا باشد که در صورت رای سناتور بر علیه ایران، با او برخورد کند، آن سناتور در نهایت باید میان این دو انتخاب کند.
باید به این نکته توجه داشت که سیستم سیاسی آمریکا شبیه یک شرکت سهامی است. یعنی هرچه حضور، پول و فعالیت بیشتر باشد به همان اندازه سود، بیشتر خواهد بود. خطایی بسیار جدی که دولت های مختلف در این سی و چندسال داشته اند این است که با توجه به مشکلات زیادی که با آمریکا داشتیم، هیچکدام از این دولت ها برنامه ای جدی در حوزه ایجاد نهادهای قدرت در آمریکا ایجاد نکردند؛ فعالیت های محدودی انجام شد که بسیاری از آنها نیز به دلیل عدم اشراف کامل بر مسائل اشتباه بود.
اسرائیلی ها که قدرت 70 ساله در امریکا دارند در این زمینه بسیار فعالیت کرده اند و برنامه ریزی مفصلی دارند. لابی اسرائیل نمونه فعالیت های آنها در این زمینه است. ایران نیز باید چیزی شبیه همین لابی را راه بیندازد. اسرائیلی ها برای این کار هزینه زیادی نمی کنند. در چند ماه گذشته به دلیل کاهش فروش نفت ایران و تحریم های اعمال شده، صدمه ای حدودا میلیاردی به اقتصاد ما وارد شد که لابی اسراییل یک صدم این میزان را نیز هزینه نمی کند. زمانی که از فرصت های موجود استفاده و برنامه ای درازمدت طراحی نمی شود این اتفاق رخ می دهد که چند برابر میزانی که باید در آن مورد هزینه می شد، مصرف می شود و در نهایت با مشکلات جدی نیز مواجه هستیم.
چالش های اشاره شده، یعنی مشکل عدم توجه به ساختارسیاسی آمریکا، کنگره و عدم داشتن نهادهای قدرت در ایالات متحده به ضعف دیپلماسی عمومی ما برمی گردد. به اعتقاد من مهم ترین چالشی که جمهوری اسلامی با آن مواجه است در حوزه دیپلماسی عمومی است. این مساله مربوط به این دولت نیست، مساله ای است که مدت ها است وجود دارد و متاسفانه برنامه ای جدی برای این محیط نداریم.
2. عدم توجه به اختلاف در نخبگان سیاست خارجی آمریکا
دومین چالش در حوزه تحلیل را در رابطه با شناخت آمریکا و عدم توجه به بازیگران اصلی سیاست در امریکا است. ساختارسیاسی آمریکا بسیار پیچیده تر از تصور عموم جامعه و حتی برخی از نخبگان و مسوولان ما است و زمانی که گفته می شود که نباید با آمریکا وارد مذاکره شد باید این سوال مطرح شود که با چه کسی نباید مذاکره کرد و با چه کسی باید مذاکره کرد؟ جامعیت و اتحادی را که ما از آمریکا فرض می کنیم اصلا وجود ندارد و با توجه به موارد مشاهده شده، قطعا در مجموعه نخبگان سیاست خارجی آمریکا در حوزه های مربوط به ایران اختلاف وجود دارد. یعنی عده ای گمان می کنند که تصمیم گیران اصلی امریکا فقط اوباما و کلینتون و پانه تا هستند. در حالی که این طور نیست. شما نگاه کنید به مناظره ای که میان جو بایدن و پل راین انجام شد. پل رایان ایراد می گرفت که امریکا در تقابل با ایران ضعیف عمل کرده است. بایدن گفت ایران تنها 20 درصد غنی می کند و اگر تا 90 درصد غنی سازی هم انجام دهد، سلاحی برای استفاده از اورانیوم غنی شده ندارد. حتی اگر ایران هم به تکنولوژی سلاح برسد ما زودتر از آنها می فهمیم چون که بر آنجا نظارت داریم. او حتی گفت که این مساله را نه تنها نتیجه تحلیل نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی امریکا است، بلکه اسرائیلی ها نیز آن را تایید می کنند. این نشان می دهد که در درون دولت امریکا نیز اختلاف وجود دارد. وقتی که چنین اختلافاتی وجود دارد آیا ما نباید با جریانی که طرفدار کاهش تنش ها با ایران است، به گونه ای رفتار کنیم که این جریان تقویت شود. مثلا اخیرا خانمی در درون دولت امریکا هست که اخیرا به خاورمیانه آمد و در دوحه با مقام های ما ظاهرا مذاکره کرد. ایشان مخالف سیاست های فعلی دولت امریکا است. آیا ما نباید کاری کنیم که این جریان تقویت شود.
درون دولت اوباما دو گروه وجود دارند، اولین گروه طیف "بایدن" است. طیف بایدن در حال حاضر به حمله نظامی معتقد نیست و به دنبال گذشتن از شرایط موجود با استفاده از تحریم و فشار و موارد اینچنینی هستند. نظر گروه دوم که نماینده آنها را "دنیس راس" فرض می کنیم این است که تا سال 2013 ایران یا باید تسلیم شود یا باید به آن حمله کرد. گروه دوم در دولت اوباما نفوذ بسیار بالایی دارند؛ در سخنرانی دنیس راس، دو روز پس از اعلام نتایج انتخابات آمریکا در انستیتوی واشنگتن، ادعا کرده بود که اوباما نیز معتقد به نظر گروه دوم است. ایران باید این هوشمندی را در این حوزه داشته باشد که از این اختلاف در دولت اوباما استفاده کرده و فعالیت هایی در راستای ارتقای گروه اول انجام دهد.
3. نگاه ایدئولوژیک و سیاسی به بحث مذاکره با آمریکا
چالش سوم در حوزه تحلیل بحث مذاکره در کشور است که متاسفانه حالتی ایدئولوژیک یافته است. به این معنا که عده ای مذاکره و تعامل را خیلی خوب دانسته و بر انجام آن تاکید می کنند؛ گروهی دیگر آن را بسیار بد و برخلاف اصول جمهوری اسلامی می دانند که این نیز یک چالش تحلیلی داخلی است. مذاکره، ابزاری در مجموعه ابزارهایی است که در حوزه سیاست خارجی وجود دارد که در هر موقعیتی با توجه به منافع ملی و وضعیتی که در آن شرایط، کشور با آن رو به رو است، یکی از آن ابزارها انتخاب می شود.
در کشور ما این مشکل وجود دارد که برخی اوقات، تحلیل ها متاثر از نگاه سیاسی است. این نگاه، در نهایت به ضرر منافع ملی کشور است. ما در حقیقت دو نوع مذاکره داریم؛ مذاکره خوب و مذاکره بد. مذاکره خوب، همان است که اشاره شد، با گروه اول دولت اوباما ارتباط گرفته و جایگاه آنها را ارتقا دهیم. در مذاکره خوب ما باید آن افرادی که قابل رایزنی هستند را کشف کنیم و با آنها وارد مذاکره شویم تا در دولت اوباما تقویت شوند. مثلا خانم رایس نقدی بر سیاست بوش در قبال ایران چندی پیش نوشت که می گفت چرا بوش برای مذاکره با ایران پیش شرط گذاشت.
مذاکره بد این است که دنیس راس و کلینتون می خواهند؛ در مذاکره ای که دنیس راس می خواهد، تعامل و حل اختلاف مطرح نیست بلکه مذاکره ای است که جدی نبوده، تعامل نداشته باشد و قدم هایی را که در مذاکره برد- برد یا نیمه برد - نیمه برد است، نداشته باشد؛ چنین مذاکره ای در نهایت شکست می خورد. هدف دنیس راس این بود که مذاکرات به گونه ای پیش برود که شکست بخورد. یعنی همین سیاستی که اوباما در وضعیت فعلی پیش گرفته است. می گوید مذاکرات شکست خورده و فشارها و تحریم ها را تشدید کرده و اروپایی ها را نیز در این رابطه همراه خود کرده است.
بنابراین آنها از موقعیت استفاده کرده و توانستند تحریم ها و فشارها را افزایش دهند. اکنون نیز راس به دنبال این است که مذاکره شود تا شکست بخورد تا به فکر حمله بیفتند. این همان مذاکره بد است. مثلا اخیرا یکی از مقام های عالی رتبه ما گفت که ما می رویم مذاکره می کنیم، شد، شد؛ نشد، هم نشد، این تحلیل اشتباهی است چرا که می تواند نتیجه آن جنگ باشد و چنین مذاکراتی برای ما هیچ سودی نخواهد داشت. بر این اساسا با توجه به بحث مطرح شده و زمان بندی تا 2013، در شرایط فعلی بهره برداری آنها مجوز حمله نظامی خواهد بود نه افزایش فشارها. به این مورد نباید فرصت مذاکره داد تا بهره برداری منفی صورت نگیرد.
نظر شما :