سی و دومین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
نظر مبارک درباره صندلی قدرت چه بود؟
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون سی و یک بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون سی و دومین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
در همین دوران بود که نویسنده بزرگ و خریط بزرگ تر، استاد «محمود السعدنی»، نزد من آمد، سر زده به دفتر من وارد شد و می گفت: «بیشتر از پنج دقیقه وقتت را نمی گیرم، بعدش می روم.» محمود السعدنی در حالی لطف کرد و به دفتر من آمد که با صدای بلند و عصبانی اش می گفت:
· «مصیبت است... الآن پیش پرزیدنت مبارک بودم؟!»
با ایما و اشاره و بسیار محتاطانه پرسیدم، کجایش مصیبت است؟!
و محمود السعدنی داستان را آغاز کرد:
با رئیس جمهور یک ساعت کامل نشستم در حالی که همه اش می خندید و جک می گفت، و وقتی که موعد رفتنم رسید در حالی که به جایی که نشسته بود، اشاره می کردم، پرسیدم:
· آقای رئیس جمهور.. چه احساس داری که روی صندلی ای نشسته ای که پیش از این «رامسس دوم»، «صلاح الدین»، «محمد علی» و «جمال عبدالناصر» نشسته بودند؟!!
فکر می کنی چه جوابی داد؟!
محمود السعدنی منتظر نشد ]جواب مرا بشنود[ به داستانش ادامه داد و گفت:
روی صندلی ای که نشسته بود نگاهی انداخت و متوجه من شد و پرسید:
«آیا از صندلی خوشت آمد؟! اگر خوشت آمد با خودت آن را بردار و ببر.»
محمود السعدنی دست هایش را به هم می مالید و می گفت:
«خارج شدم و در طول راه از شدت برخوردی که به من شده بود به هیچ وجه نایستادم – مردی که با نگاه به صندلی فقط درک کند که آن تنها یک صندلی است، منظور مرا درک نمی کند.»
تلاش می کردم به محمود السعدنی اطمینان دهم در حالی که خودم احساس اطمینان نمی کردم، نظرم این بود:
· حق با توست و با او نیست، چرا با او با رمز و اشاره صحبت کردی؟ چرا گمان می کنی که رئیس جمهور کشور باید به صنعت مجاز در زبان و ادبیات آشنا باشد؟!
جواب السعدنی فقط یک واژه بود که نمی توان آن را منتشر کرد!
●●
سال 1984 گذشت و پرزیدنت مبارک وارد سال سوم ریاست جمهوری اش شد، به رغم این که فکر می کردم که او فقط مرد فرمان برداری است – حداقل بر اساس آن چه برداشت می کردم – رفته رفته این شبهه برای من به وجود آمد که وی فقط به درد مرحله صرفا تدبیر موقت می خورد، و اکنون روشن شد که این مرد اشتباه زمانه بوده است، وقتی مردی برای تدبیر سریع برای مواجهه با وضعیت فوق العاده می آید، مرد انتقالی محسوب می شود، از عصری به عصر دیگر، به وقتش در مصاحبه با یک مجله لبنانی نیز گفتم که «دوران حکومت مبارک فقط مرحله انتقالی است»، اما تجربه های تاریخی به ما یاد داد که دقیقا همان دورانی که مردم خیال می کنند، انتفالی است، انتقالی نیست، مبارک برایم نامه سرزنش آمیزی فرستاد که در آن بر سر این که چرا گفته ام حکومتش «موقت» است، توبیخ شده بودم، اما عجیب بود که وی به بخشی که از آن به عنوان طول دوران موقت، گفته می شد، هیچ توجهی نکرد.
نگاه غالب در مصر و خارج از آن این بود که قدرت و ثبات نظام جدید اداره معرکه انتخاباتی پارلمانی ای را به دست خواهد گرفت که وعده آن داده شده بود، بسیاری تصور کرده بودند که این نیز یک مرحله سیاسی است که رئیس جمهور جدید با آن مواجه است، بعدا پیگیری ها بسیاری از توانایی های سیاسی او را کشف کردند، من معرکه انتخابات 1984 را شخصا پیگیری نکردم، در آن موقع من مشغول گرد آوری مجموعه «جنگ سی ساله» بودم، که جلد اولش درباره «پرونده های سوئز» بود، که یافتن اسناد و پرونده های آن و در نظر گرفتن چارچوبی برای آن کار شاق و سختی بود، و وقتی که سرم را بلند کردم در حالی که در حال غرق شدن بودم، فهمیدم که نتایج انتخابات همان چیز مورد انتظاری شده که بی شک خودش مبتکر آن بود. صرف نظر از این که کدام حکم جنبه قانونی ارزشمند داشت، و جالب آن که در عین حالی که بسیار ساده بود هم زمان خیلی هم پیچیده بود!
●●
حقیقت این است که این چارچوب برای تاسیس یک مکتب متفاوتی درست شده بود که به سیاست مصر راه یافته بود، از خوش شانسی دو منبع در اختیارم بودند که می توانستم بفهمم که این مکتب مکتب مبارک است، وقتی که فهمیدم عملا با سیاست های او یا با حرکات او در حین اجرا تطابق دارند!
· منبع اول: دیدار طولانی ام طی دو جلسه با ژنرال «حسن ابوباشا» (وزیر کشور) بود، او مسئول نظارت بر برگزاری نخستین انتخابات در دوران مبارک بود.
حسن اوبو باشا، افسر پلیس مصر بود که بیشر تجربه عملی خود را در امنیت سیاسی گذرانده بود، او آدمی منضبط و ملتزم بود اما بعضی وقت ها قدرت تشخیص احتمال را از دست می داد و گرفتار می شد، چه در منطق ممکن چه در منطق غیرممکن!!
· منبع دوم: مجموعه ای از کُرس هایی بود که سرهنگ «محمد تعلب» (معاون وزیر کشور در کنار حسن ابوباشا) می نوشت، او هم افسری بود که عموما احساس انسانی و قدرت دیدن افق تاریخی را داشت و می توانست چیزی که به او محول شده بود را ترسیم کند. سرهنگ تعلب ریسک می کرد و – با آگاهی وزیر – روز به روز معرکه انتخابات 1984 را می نوشت، برای همین دو کرسی کامل درباره وقایع انتخابات با دست خط خود نوشت.
یک بار از سرهنگ حسن ابوباشا شنیدم که می گفت معرکه انتخاباتی 1984 – باعث شد که وزیر کشور پست خود را از دست بدهد و احساس کند که به او ظلم شده است، و همه را متوجه چیزی که به دنبالش بودند، کرد، به خصوص که در دیدار خصوصی دوممان همه چیز را به من گفت، گفت که تمایلات این مرد مشخص شد و مبارک تلاش خود را برای کنترل انتخابات رفته رفته نشان داد، تا نشان دهد که رئیس جمهور جدید بسیار بیشتر از آن چیزی که دیگران در ظاهر می بینند، قدرت دارد.
ادامه دارد...
نظر شما :