بیست و هفتمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

به مبارک گفتم با متفکران جهان دیدار کن

۳۱ شهریور ۱۳۹۱ | ۲۲:۵۴ کد : ۱۹۰۷۰۷۹ اخبار اصلی خاورمیانه
به مبارک گفتم اگر از دیدار با صدر الدین آغاخان استفاده کردی، افراد بسیاری در دنیای خارجی هستند – شخصیت‌های متعدد و متفکر که می‌توانی آنها را برای دیدار به مصر دعوت کنی و با آنها آزادانه صحبت کنی.
 به مبارک گفتم با متفکران جهان دیدار کن

 

دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون بیست و شش بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون بیست و هفتمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:

پس از چند روز مبارک با من تماس گرفت، تماس گرفت که بابت قبول تعیین موعدی برای سفر یک دوست عزیز به مصر از من تشکر کند، این دوست امیر «صدر الدین آغاخان» بود، زمان سفر را از طریق «اسامه الباز» به من گفته بود، و زمان هم عملا مشخص شده بود، مبارک با او دیدار کرد، و الآن مبارک با من تماس گرفته بود که از من تشکر کند که این فرصت را برایش فراهم کردم تا با مردی مثل «صدر الدین آغاخان» که او را «مردی بزرگ» یافته بود، دیدار کند!!

پرزیدنت مبارک پشت تلفن گفت: «این مرد خیلی می فهمد، شخصیت مسحورکننده ای دارد و به رغم این که شاهزاده است، متواضع است.»

گفتم: «صرف نظر از مساله شاهزادگی اش صدر الدین آغاخان مرد متمدنی است، با تجربه انسانی عظیمی زندگی کرده است هنگامی که به عنوان مسئول امور پناهندگان سازمان ملل فعالیت می کرد، این مساله به او فرصت داد تا قاره ها را زیر پا بگذارد.»

اضافه کردم: «صدالدین آغاخان این مسئولیت را بدون هیچ چشم داشتی پذیرفت و هنگامی که به او پیشنهاد شد همه مناصب حقوق خاصی داشتند، هر منصبی حقوق خاصی دارد در حالی که او بابت پذیرفتن منصبش فقط خواستار دریافت یک دلار در سال شد.»

مبارک گفت: «آن طور که از اسامه فهمیدم، او آدم واقعا ثروتمندی است، اسامه الباز به من گفت که پیروان مذهبش هر سال از طلا پرش می کنند.»

سپس اضافه کرد: «از دیدار او استفاده کردم و بهره بردم.»

سپس پرسید: «افراد زیادی به این شکل نیستند؟»

گفتم: «مردم همیشه هستند.»

و اضافه کردم: «مصر مملو از مردان و زنانی است که هر کدامشان ارزشی دارند اما دیده نمی شوند.»

پرسید: «چگونه آنها را بیابیم؟!»

دیدم که فرصتی است پیشنهادهایی را که گمان می کردم منفعت دارند، مطرح کنم.

پرسیدم: چرا آنها را دعوت نمی کنی که برای نهار یا شام یا حتی فنجان چای نزدت بیایند، 10 یا 12 نفر از مردان یا زنان از میان شخصیت های مصر را هر ماه دعوت کن و با آنها آشنا شو و به حرف هایشان گوش کن و با آنها گفت وگو کن. متفکران، استادهای دانشگاه، بازرگانان و صاحبان شرکت ها و سیاستمداران حتی اگر از مخالفان باشند.»

به او گفتم: «با همه مردم از طریق کانال های رسمی تعامل کن. یا دقیق تر از یک کانال واحد از طریق دفترت و با همه ارزشی که به فعالیت های مردی مثل اسامه الباز می گذارم، حق رئیس جمهور است که بیش از آن چه واجب اوست انجام دهد، یعنی دایره آشنایانش را گسترش دهد.»

و گفتم: «پرزیدنت جان کندی همین کار را می کرد.»

نهار یا شام یا یک فنجان چای به طور منطم ماهی یک بار با مجموعه متنوعی از عناصر متفکر و فعال در کشور و در خارج از چارچوب های رسمی.

بعد از مکث کوتاهی جواب داد: «همه این افراد بعدش ]از نزد من[ می روند و دنیا را با حرف های «هجوشان» پر می کنند.»

گفتم: «باید بدانی که مردم مورد ستم قرار گرفته اند، برای همین چرا با آنها یا بعضی از آنها صحبت نمی کنی. شاید ابتدای تجربه ای باشد، برای این که وقتی که نخبگان را بخواهی به عنوان رئیس جمهور دیدار کنی و حرف آنها را بشنوی به مرور تجربه کسب می کنی و وارد مسیر طبیعی می شوی، آن موقع تعجب می کنی که چقدر حرف برای گفتن وجود دارد.!!»

همچنین گفتم: «اگر از دیدار با صدر الدین آغاخان استفاده کردی، افراد بسیاری در دنیای خارجی هستند – شخصیت های متعدد و متفکر که می توانی آنها را برای دیدار به مصر دعوت کنی و با آنها آزادانه صحبت کنی.»

اضافه کردم: «من این کار را با جمال عبدالناصر کردم و ترتیب دیدار بسیاری از ستاره های وقت را دادم که به مصر بیایند و میهمان ما باشند و با او دیدار کنند، این باعث می شود که افکار با افکار برخورد کنند، و عقل ها با عقل ها تلاقی یابند، یادم است که جمال عبدالناصر از بسیاری از مردان و زنان برای آمدن به مصر دعوت کرد، مثلا مارشال «مونتگمری»، ژنرال «بوفر»، «جان پل سارتر»، «سیمون دو بووار» و روزنامه نگاران معروف جهانی مثل «والتر لیپمن»، «سای سالز بورجر»، «دنیس هاملتو»، «ساطع الحصری»، «قسطنطین زریق» و همه اینها از نسل متفکران ملی گرای بزرگ هستند و بسیاری هم غیر از آنها هستند.»

کمی ساکت شد، بعد گفت: «چرا همین کار را الآن نمی کنی؟» بعد افزود: «من از تو خواستم که وارد حزب شوی و از درون آن هر کار خواستی انجام دهی.»

گفتم: «جناب رئیس جمهور اولا من در طول عمرم وارد هیچ حزبی نشده ام، ثانیا نمی توانم همان کارهایی که با جمال عبدالناصر انجام دادم، تکرار کنم برای این که تاریخ بر خلاف حرف «کارل مارکس» تکرار نمی شود، تاریخ تکرار نمی شود و اگر رخ دهد فقط همان بار اول است که تاثیر دراماتیک خود را می گذارد، برای بار دوم کمدی مضحکی می شود.»

نظرش مرا ترساند: «تو را به خدا، برای من از کارل مارکس شاهد می آوری؟!»

سپس پیشنهاد داد که سابقا در خاطره ام زیاد تکرار می شد، اسامه الباز را نزد من می فرستد تا درباره چگونگی تبدیل تصور من به مرحله اجرا صحبت کند.

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: محمد حسنین هیکل


نظر شما :