بیستمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
افشاگری که فرانسوی ها را ناراحت کرد
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.تا کنون نوزده بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون بیستمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
دی میرانش را بار دوم در دفترش ملاقات کردم، این بار علاوه بر آفریقا اهتمام ویژه ای به دستاوردهای جدید امریکای مرکزی و کوبا نیز داشت.سال های بسیاری سپری شد، ساکنان الیزه تغییر کردند و دستن رفت و میتران وارد الیزه شد. در دیداری که با میتران داشتم و به آن ]در بخش های گذشته[ اشاره شد، با اغماض درباره برخی کسانی که مبارک را می شاسند و همچنین مصلحت کشور Raison D’Etat را خوب می دانند، صحبت شد، اسم دی میرانش بارها آمد. برای همین تلاش کردم که دوباره او را ببینم. وضیت مساعد شد و هم زمان با درخواست من فهمیدم که دی میرانش نیز می خواهد با من ملاقات کند، این بار واسطه این دیدار پسر عموی او، همان طور که او نامش را می آورد، «تیریز دی سان وال» (مدیر نشر در موسسه فلاماریون بود)، با من تماس گرفت و گفت: «پسر عمویم مایل است تو را ببیند، برای این که می خواهد برخی چیزهایی که در کتابت درباره انقلاب ایران «بازگشت آیت الله، The Return of Ayatollah» نوشته ای تصحیح کند.»
برخی از قسمت های این کتاب در روزنامه فیگارو قبل از این که توسط انتشارات «فلاماریون» منتشر شوند، منتشر شده بودند، در آن کتاب برای نخستین بار یک بخش کامل را درباره مجموعه سری «السافاری» اختصاص داده بودم، در آن جا متن معاهده ای که باعث تشکیل آن مجموعه شد را آوردم. اطلاعاتی که از کاخ نیاوران به دست آورده بودم، جایی که مقر رسمی کار و زندگی شاه ایران بود. ]امام [«آیت الله خمینی» برای تسهیل کار من برای رسیدن به آن اسناد، انقلاب ایران باعث سرنگونی نظام شاه شده بود، مرا کمک کرد.
سند درباره معاهده و امضاهای پای آن در جلسه ای ویژه بود که در جده منعقد شده بود، مهمترین بخش آن متن ها را در کتاب آوردم. و در متن نام کسانی را که به نیابت از روسای جمهور کشورشان آن معاهده را امضا کرده بودند، آورده بودم، انتشار آن اسامی در آن وقت غوغای بزرگی در جهان به پا کرد، پنج مذاکره کننده ای که آن معاهده را امضا کردند، عبارت بودند از:
- کونت دی میرانش، مدیر اطلاعات خارجی فرانسه به نیابت از پرزیدنت دستن.
- «کمال ادهم»، مدیر اطلاعات و امنیت عام عربستان از طرف ملک فیصل.
- ژنرال «احمد الدلیمی»، مدیر سازمان امنیت مغرب از طرف ملک حسن.
- ژنرال «نعمت الله ناصری» مدیر ساواک – سازمان امنیت ایران – از طرف شاه محمد رضا پهلوی.
- دکتر «اشرف مروان»، مدیر دفتر رئیس جمهور در امور امنیتی و اطلاعاتی از طرف پرزیدنت انور سادات.
●●●
و الآن موضوعی پیش آمده بود که اکساندر دی میرانش از بابت آن احساس تنگنا می کرد و می خواست که پیش من بیاید و از من بخواهد که آن را تصحیح کنم. این همان چیزی است که به یکی از نمایندگانش نیز گفتم، او گفت که چگونه کیف اوراقش در حین سفر از فرودگاه کازابلانکا پس از برگزاری یک جلسه سری در مغرب ربوده شد، سپس ژنرال جری لومه گفت که چگونه عوامل اتحاد جماهیر شوروی (چه کسی می تواند غیر از آنها باشد؟!!) در عملیاتی توانستند که این کیف اوراق را بربایند، کیفی که اسرار مهمی در آن بود، من در کتاب اضافه کرده بودم که پس از امضای آن معاهده یکی از ژنرال های مسئول فرانسوی ترور می شود که گفته می شد این ترور از عواقب امضای آن معاهده بوده است.
آن چه باعث ناراحتی کنت دی میرانش شده بود این بود که من در آن کتاب به گونه ای گفته بودم که آن دی میرانش که اسمش آمده خود دی میرانش است، رئیس مستقیمی که دستور تصفیه حساب ها پس از آن حادثه را داد، اکنون دی میرانش از من می خواست که در نسخه فرانسوی کتاب (حداقل) توضیحی را اضافه کنم، کتابی که از طریق پسر عمویش کونتس دی سان فال، مدیر نشر در «فلاماریون» در شرف انتشار بود. و الا مجبور است که در کمال تاسف فلاماریون به عنوان ناشر کتاب را توقیف و مرا به عنوان مولف بازداشت کند.
دی میرانش در آن موقع، قبل از آن که فرانسوا میتران وارد کاخ الیزه شود، از منصبش برکنار شده بود! اما الآن آزاد بود و می توانست هر آن چه که دلش می خواست بر زبان براند و حتی صحبت هایی کاملا اساسی و حیاتی بر زبان براند.
ادامه دارد...
نظر شما :