مرگ اسامه بن لادن آغاز فصلی جدید بود
باراک اوباما فرمانده نظامی گری کنترل شده
دیپلماسی ایرانی: اول می سال گذشته بود که اسامه بنلادن رهبر اصلی سازمان تروریستی القاعده که سالها برای دستگیر کردن آن امریکا و غرب هزینههای گزافی را متقبل شده بودند، با ترفندی از سوی باراک اوباما رئیس جمهوری امریکا که هدف گیری مستقیم نام گرفت، کشته شد. اوباما به این رویکرد خود آفرین گفته و از آن به عنوان برگ برندهای درکارنامه خود استفاده میکند. اما برخی او را یکی از جنگجوترین رییس جمهورهای امریکا میدانند که جایزه صلح نوبل را نیز ازآن خود کرده است. دیپلماسی ایرانی با دکتر محمدعلی بصیری،کارشناس مسایل امریکا، درباره چون و چراهای برگ برنده کشته شدن اسامه بنلادن در کارنامه اوباما، گفتگویی داشته است که در زیر میخوانید:
نخستین روز از ماه می برابر با نخستین سالگرد کشته شدن اسامه بن لادن رهبر القاعده توسط نیروهای امریکایی در خاک پاکستان است، دستاورد این اتفاق برای باراک اوباما در قالب رئیس جمهوری دموکرات و ضدجنگ را چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از شعارهای باراک اوباما این بود که با بحرانهایی که در منطقه وجود دارد ازجمله بحث تروریسم از طرق غیرمستقیم با آن برخورده کرده و آن را مهار می کند. از جمله این مسایل بحث بحران اعراب و اسراییل، بحران هستهای ایران، بحران کره شمالی و در نهایت القاعده بوده است. اوباما مدل برخورد مستقیم جمهوریخواهان را مطرح میکرد که هم برای دنیای غرب پرهزینه است و هم برای کشورهای منطقه که از سوی دیگر وجهه امریکا را در منطقه منفور و جایگاه این کشور را متزلزل کرده است. بر همین اساس کشتن اسامه بنلادن را هم از این جهت میتوان تحلیل کرد که رییس جمهور امریکا اعلام میکند، ترورویسم بد است ولی ازشیوه تروریستها علیه ترویستها استفاده کردن مشروع است. به عبارت دیگر اوباما این شیوه را دربسیاری مسایل دنبال میکند. به عنوان مثال برای مبارزه با قذافی و یا در رابطه با مساله سوریه نیز همین شیوه را استفاده میکنند که روشهای تروریسیتی بد است، اما اگر ازآنها علیه خودتروریستها بگار گرفته شود نه تنها بد نیست بلکه مشروع است. یعنی سلاح نامشروعی که علیه جریان نامشروع بکارگرفته میشود، مشروع خواهد شد.
یکی از شیوههای اوباما برای مبارزه با تروریسم این بوده است که از خود این افراد برای از بین بردن سران تروریست استفاده کند. در عمل نیز برخورد با اسامه بنلادن، شناسایی، کشته شدن وی،دستگیری خانواده بن لادن که اخیرا نیز همسران و فرزندان وی از پاکستان اخراج و تحویل دولت عربستان داده شدهاند، بر اساس همین روندی بوده که اوباما دنبال کرده است و در محیط داخلی امریکا نیز مانور می دهد که موفقیت بسیار بزرگی بوده است و برای انتخابات از این طریق تبلیغی برای کارنامه خود میکند. اوباما بر این باور است که با کشته شدن اسامه بنلادن کاری را کرده است که بوش با لشکرکشی و کشتههای بسیار از پس آن برنیامده بود. درنتیجه شیوه باراک اوباما موفق و کم هزینه بوده که در عین حال نتیجه مطلوب را نیز برای اوباما به بار آورده است.
باراک اوباما آخرین سال حضور در کاخ سفید در دور نخست را پشت سر می گذارد. همزمان با فرارسیدن سالگرد کشته شدن بن لادن بسیاری خط و مشی اوباما در کشتن او را مورد شدید ترین انتقادها قرار می دهند. اسامه بن لادن برگ برنده اوباما در انتخابات 2012 است یا طناب دار او ؟
همانطور که ذکر شد رییس جمهور امریکا این ادعا را دارد عملی که انجام داده با هزینه بسیار کم و به جای لشکرکشیهای فراوان صورت گرفته است. به عبارت دیگر با جریانهای تروریسیتی با واسطه یا بدون واسطه سران جنایتکاران تروریستی را مجازات کرده است. این شیوه اوباماست و طرفدارانی هم دارد، از سوی دیگر شاید افکارعمومی هم به این شیوه بیشتر از جنگ و خونریزی رای دهد. چرا که با این شیوه هم هزینه مالیاتی که مردم پرداخت میکنند کمتر است، هم کشته های غربی کم بوده که در نهایت بسیار سریعتر هم به نتیجه رسیدهاند. بنابراین اوباما از این طریق برای خود تبلیغ میکند.
نیویورک تایمز روز گذشته با انتشار مطلبی به بررسی سیاست نظامی اوباما در چهار سال نخست ریاست جمهوری اش پرداخته و او را رئیس جمهوری میخواند که بیش از سایر روسای جمهور امریکا دستور حملات نظامی از جمله حملات جنگنده های بدون سرنشین امریکا به پاکستان، یمن و سومالی و کشتن تبعه امریکایی در یمن داده است. نظر شما در خصوص این نگاه به اوباما چیست؟ آیا او برخلاف شعارهایش در کردار نظامی تر از سایرین است؟
باراک اوباما هیچگاه نفی عملیات نظامی را در شعارهایش نداشته است، اما بحث وی این است که ما با تاکتیکی حرکت میکنیم که با هزینه و کشته کمتری به اهداف خود خواهیم رسید. شیوههایی همچون استفاده از عناصر تروریسم برای از بین خود آنها و یا استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین که در واقع مقر تروریستها راشناسایی کرده و مورد هدف قرار میدهد و ... شیوههای مورد تایید باراک اوباماست. در حالیکه شیوه جمهوریخواهان این روند را ناموفق دانسته و لشکرکشی و موشکباران گسترده را برای مقابله با جریانهای القاعده روش صحیحتری می داند.
در نتیجه شیوه اوباما متفاوت است و این مساله بدین معنا نیست که نظامیگری را تعطیل اعلام کرده باشد، بلکه نظامیگری کنترل شده و محدود کشتههای کمتر و هزینه نظامی اقتصادی کمتری را به او تحمیل میکند.
رویکرد میت رامنی در قبال پدیده تروریسم را چگونه ارزیابی می کنید. آیا او مانند هم حزبی خود جورج بوش به سیاست حملات باز علیه تروریست ها در هرکجای جهان که باشند رو می آورد یا مانند اوباما حملات هدفمند را ادامه خواهد داد؟
نگاه جمهوریخواهان نگاه نظامیگری باز و گسترده است، فرقی نمیکند که کاندیداهای آنها در هر دورهای عوض میشوند یا خیر. اما سیاست دموکراتها کاملا متفاوت است و با نظامیگری گسترده و فعال در حوزه بینالملل موافق نیستند، یعنی پس از بحثهای حقوق بشری و گفتگو از دخالت نظامی و استفاده از سلاح آن هم به شکل محدود به عنوان آخرین ابزار مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین چنین روند صد سالهای در امریکا طی شده است و امروزه در انتخابات پیشرو هم باز این روند ادامه خواهد داشت که میان دو کاندیدا از دو حزب تعقیب میشود.
جایگاه امریکا در پدیده مبارزه با تروریسم در جهان چگونه است ؟ آیا جنگی که امریکایی ها در 2001 جرقه آن را زدند در این سالها به نفع امنیت ملی این کشور تمام شد؟
امریکایی ها پس از جنگ سرد به دنبال هژمونی امریکای قرن امریکایی بودند، این شعار دموکراتها و جمهوریخواهان بود که بوش پدر و پسر این شعار را جدیتر دنبال میکردند. در هر منطقهای که مخالفتی با این هژمونی باشد از جمله منطقه خاورمیانه با آن برخورد میکنند. اما حوادثی که رقم خورده از جمله بیداری اسلامی روندی که آنها دنبال میکردند تا جریانهای مخالف را مهار کنند و آنهایی که با هژمونی امریکایی مخالف هستند را منکوب و سرکوب کنند، این هژمونی را تهدید کرده است. امروزه شاهد هستیم که لایه اوزون هژمونی امریکایی در منطقه خاورمیانه و برخی از حوزهها پاره شده و یا تضعیف شده است. چراکه در بحث هژمونی اساس بر این است که سایر بازیگران به سلطه قدرت مسلط یا به شکل صریح یا ضمنی رضایت میدهند. امروزه بازیگرانی همچون چین، روسیه،جمهوری اسلامی و یا جریانهای اسلامگرایی که هم اکنون در منطقه پیروز شدند، صراحتا به این سلطه نه گفته شده و هژمونی که آنها دنبال میکردند که با رضایت عمومی قصد داشتند به دنیا و از جمله خاورمیانه القا کنند، تضعیف شده است. تغییراتی که در دیپلماسی امریکا مشاهده میکنیم، چالشهای میان دو حزب در تلاشند تا این هژمونی را ترمیم و حفظ کند.
آیا بحث مذاکرات ایران با امریکا و 1+5 و موضوع جزایر در خلیج فارس تاثیری بر این روند هژمونی امریکایی دارد؟
بله، ما این مساله را نیز مکمل آن میدانیم که امروز امریکاییها بر این باورند که قلب زمین منطقه خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس است و این تحولات به ضرر آنها پیش میرود. بنابراین حرکتهایی میکنند تا بتوانند این روند را مدیریت کرده و با بازیگرانی که ممکن است آنها را ازصحنه حذف کنند از در مذاکره با آنها کنار آمده و یا از طریق فشار مساله را حل کنند. در نتیجه تمامی تلاشها برای این است که تسلط خود را بر خلیج فارس که قلب زمین است، حفظ کند.
تهیه کننده: تحریریه دیپلماسی ایرانی/14
نظر شما :