هجدهمین بخش از گفتوگوهای آخرین وزیر خارجه قذافی با العربیه
قذافی چگونه از کتاب سبز حکومت ساخت
طاهر برکه نخستین برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه سابق لیبی و آخرین نماینده لیبی در سازمان ملل که تا قبل از آغاز انقلاب اخیر این کشور در این سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافی جدا شد، انجام داد که اتفاقا با قتل معمر قذافی همراه شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبهها را منتشر کند. تاکنون هجده بخش از این مصاحبهها پیش رویتان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند و اکنون نوزدهمین بخش آن پیش رویتان قرارمیگیرد:
برای چه و چگونه قذافی از کتاب سبز نظام ساخت؟
در کنگره ملی اول، فکر میکنم در دهه هفتاد بود که این موضوع مطرح شد که بحث حکومت ملی و پایان حکومت نظامی به میان آمد. یعنی پس از انقلاب. به نظر من او این کتاب را نوشت که دیگر صحبتی از جمهوریت و ریاست نشود. او این را برای داخل لیبی نوشت ولی بعدا تلاش کرد که به آن بعد بینالمللی هم بدهد. برای این که آرزو میکرد یک شخصیت آرمانی جهانی نیز باشد، او کتاب سبز را بر وزن کتاب سرخ مائو تسه تونگ نوشت. کتابی که صحبت از حضور افراد مخلص و بزرگان در حکومت میزد و او نیز میخواست که بگوید او نیز مانند مائو تسه تونگ است و اندیشههای بزرگ دارد. و برای همین درباره کتاب سبز میگفت که این کتاب دین جدیدی است و از این جور حرفها. او در عین حال توهم جنگ جهانی سوم را هم در سر داشت. ولی حقیقت کار او برای این بود که بهانهای برای انحلال ارتش بیابد. برای همین صحبت از ملت مسلح زد. پلیس را منحل کرد و صحبت از سازمان امنیت ملی زد. نتیجه این کارها را اکنون در انقلاب جوانان میبینیم. به دلیل وضعیت موجود ما ارتشی مثل تونس یا مصر نداریم. ارتش را منحل کرد و به آن نام ملت مسلح داد و کتائب ایجاد کرد و مسئولیت آنها را به فرزندانش سپرد. میگفتی چرا، میگفت برای ملت مسلح. ملت هم در نهایت منظورش فرزندانش بودند. در زمینه اقتصاد، معمر میگفت پول خطرناکتر از اسلحه است. میگفت ثروت و سلاح و قدرت دست ملت است. یعنی خانهای اگر اجاره میکردی به این معنا بود که میخواهی آن را بگیری. اگر کسی خودرو دارد تو میتوانی بروی آن را بگیری. طبیعتا او به فکر کار بر روی فکر طبقه متوسط و بورژوازی بود چرا که این طبقه است که افکار عمومی را تشکیل میدهد. بعد از آن توانست میان ملت لیبی دشمنی ایجاد کند. مثلا اگر کسی پنج تا خانه داشت و آنها را اجاره داده بود هر کسی که در آن ساکن شده بود، آن خانه دیگر مال او میشد. یعنی او با یک سنگ بیشتر از صد تا گنجشک زد. از این رو مردم را از اموالشان دور کرد و طرفدارانی برای خودش ایجاد کرد و دشمنیهایی در داخل جامعه به وجود آورد. هر انسانی از هر شرکتی در جهان که میآمد میتوانست پروژهای به ارزش 300 میلیون دلار بگیرد. لیبی کشور مشارکتها است. حداقل کار مشارکتی در آن 20 هزار دلار است. در نتیجه نه قشر متوسط ایجاد شد که نماینده افکار عمومی باشد که بتواند با دموکراسی منطبق شود؛ در حالی که هر پیشرفت و تحولی نیازمند وجود طبقه متوسط هر جامعه است. برای همین مشکل امروز لیبی این است که طبقهای بسیار کوچک ثروتمندی وجود دارد که شاید در خوشبینانهترین حالت 5 درصد باشد و فقرا 80 درصد هستند و طبقه متوسط 3 درصد. در حالی که باید بر عکس باشد، ثروتمندان 5 درصد باشند و طبقه متوسط 90 درصد و طبقه فقیر سه درصد یا اصلا در کشوری مثل لیبی وجود نداشته باشد. از این رو هر موقع که هر جایی دیکتاتوری وجود باشد اولین کاری که میکند سازمانهای مدنی را از بین میبرد. مثل چیزی که قبلا در اسپانیا، توسط فرانکو، در پرتقال توسط سالازار، در روسیه یا اتحاد جماهیر شوروی توسط استالین و در آلمان توسط هیتلر دیدیم. معمر قذافی چه کار میکرد، دانشکده پلیس برای دختران ایجاد کرد. یا دانشکده ارتشی برای دختران به وجود آورد تا دخترها به خارج از خانه بروند که اگر یکی از آنها ساعت دو به خانه آمد کسی نگوید کجا بودی. برای همین...
این یعنی هدفش بود؟
قطعا. مردم را به سمت کارهای مشارکتی کشاند. مردم را به سمت اموال عمومی کشاند. افزایش تنش به این معنا که مردم مثلا جمع شوند و مسئولان را انتخاب کنند، آن هم به شکل علنی. در حالی که تا وقتی که تو در جامعه قبیلهای زندگی میکنی وقتی پسر عمویت که جاهل و بیسواد است علیه یک پروفسور استاد رای داد تو میروی فلانی را انتخاب میکنی که علیه او باشد. این مساله باعث میشود تا آرا علنا خریده شوند و توزیع شوند. و همه اینها برای او حکم یک کیمیای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود برای این که جایگاه او را در قدرت فردیاش تثبیت کند. و این حقیقت حتی تا امروز ما را میترساند. و ما اگر روزی خواستیم با فرهنگ 40 سالهمان به طور ویژه بر افکار عمومی غلبه کنیم با این راه و روش دیکتاتوری رو در رو هستیم که در مردم نهادینه شده است. روشی که مثلا برای این که بتوانیم خانه، ماشین و کار بیابیم میلیونها مصلحت عمومی را از بین میبریم. این موضوعی است که ما باید به آن توجه کنیم. در مرحله پیشرو مسئولیم که به سمت ایجاد یک فرهنگ خاصی که معمر قذافی از آن حمایت میکرد، نرویم. برای همین و در چارچوب این نوع دیکتاتوری و با شناختن آن در مییابیم که چنین اخلاقی در همه جا وجود دارد. معمر قذافی کتاب سبز را نوشت تا پیوندهای جامعه لیبی را از بین ببرد و این که توجیهی برای تبلیغ آن در خارج داشته باشد، بدین ترتیب که به واسطه آن از همه جریانهای شورشی و تروریستها در جهان حمایت کرد چرا که فکر میکرد جنگ جهانی سوم در پیش است...
وقتی صحبت از جنگ جهانی سوم و کلا کتاب سبز میزد واقعا این فکر شخص او بود یا این که افرادی بودند که در ترویج آن به او یاری میرساندند؟
نه برخی افراد بودند که اندیشههای او را ترویج میکردند ولی عموما همه از اندیشههای او جدا شدند و فاصله گرفتند. مرحوم صادق النیهوم یک بار مقالهای نوشت و در آن بر لزوم وجود دموکراسی در جامعه سخن گفت که مردم میآیند و جمع میشوند و بحث میکنند ولی او خوشش نیامد. صادق النیهوم با کتاب سبز موافق نبود.
ادامه دارد...
نظر شما :