بهار عربی در فلسطین

دولت های دموکراتیک عرب؛ عمق استراتژیک جدید حماس

۱۰ فروردین ۱۳۹۱ | ۱۵:۳۶ کد : ۱۸۹۹۲۸۷ اخبار اصلی
محمدعلی سبحانی،‌ تحلیلگر مسائل خاورمیانه در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به تحولات فلسطین در یک سال گذشته می پردازد و معتقد است عمق استراتژیک برای حماس تغییر نموده است و شاید آن ها به این می اندیشند که شاید عمق استراتژیک آن ها دولت های دموکراتیک تازه تاسیس باشند.
دولت های دموکراتیک عرب؛ عمق استراتژیک جدید حماس



دیپلماسی ایرانی:‌
بدون شک یکی از اتفاقات مهم در تحولات فلسطین توافق دو گروه فتح و حماس در سال گذشته بود . این اتفاق مهم که در کشور قطر و با حضور امیر این کشور توسط دو رهبر فلسطینی یعنی محمود عباس ملی گرا و خالد مشعل اسلام گرا به امضا رسید. هر چند قطر در تحولات گذشته فلسطین به دلایل مختلف جایگاهی نداشته است لیکن اکنون با نقشی کاتالیزورگونه در تحولات منطقه اهمیت پیدا کرده است. میانجی گری قطر دلیل زیادی و یا کمی اهمیت این تحول نیست بلکه خود این واقعه به عنوان یکی از وقایع تاریخی ملت فلسطین به حساب می آید، هر چند قطر امروزه مورد توجه غرب و دارای امکانات تبلیغاتی گسترده ای است که برای پوشش سیاسی و تبلیغاتی این واقعه نقش مثبت بازی می کند . اکنون برای بررسی موضوع می توان با اشاره به صحنه داخلی تحولات فلسطین درک درست تری از  این وقایع ارائه داد .

 در سال 2006 انتخابات آزاد فلسطین در داخل سرزمین های اشغالی فلسطین که سلطه ی فلسطین را شامل می شود برگزار شد.این انتخابات با حضور ناظران بین المللی برگزار شد و حماس برنده آن اعلام گردید. بر این اساس مجلس قانون گزاری و سپس دولت فلسطینی تشکیل شد. اما این دولت، دولتی مستعجل بود و خیلی زود اختلافات به فروپاشی آن و جنگ و درگیری منجر شد به گونه ای که زندگی مسالمت آمیز دو قدرت فتح حماس در کنار هم غیر ممکن گردید و در نتیجه آن سرزمین  تحت حاکمیت فلسطینی ها  دو تکه شد. دولتی در غزه وابسته به حماس و دولت دیگری در کرانه باختری وابسته به فتح تشکیل شد.

اندکی گذشت تا معلوم شود نیروهای مبارز فلسطینی به جای هم افزایی ملی و تقویت نیروی فلسطینی به در گیری های داخلی پرداختند و اختلافات درونی گرفتاری های مختلفی را برای خانه فلسطینی ایجاد کرد. رژیم اشغالگر از این اختلافات و از تشکیل دو هویت فلسطینی استقبال نمود و شاید مهم ترین دلیل فرصت پیدا کردن ارتش اسرائیل برای حمله به غزه، همین اختلاف بود. با افزایش نگرانی ها میانجی گری ها نیز شروع شد. عربستان سعودی اولین برگ برنده میانجی گری را با برگزاری نشست مکه در سال 2007 به دست آورد. محمود عباس وخالد مشعل در مکه ورقه ای را امضا کرند که توانست تا حدودی اختلافات و زد و خورد ها را کنترل کند. اما مشکل واقعی کماکان باقی ماند و کشمکش ها همچنان ادامه پیدا کرد. پس از عربستان نوبت مصر شد تا شانس خود را برای حل مشکل داخلی فلسطینی به معرض آزمایش بگذارد. ورود مصر به عرصه میانجی گری امید ها را افزایش داد، و در چندین نشست – بنا به ضرورت های زمان و مکان – میانجی گری مصر انجام و موفقیت های قابل توجهی را به همراه داشت. خصوصاً این که ورود مصر معادله غزه را که پس از درگیری های فلسطینی در محاصره کامل به سر می برد، تغییر داد. اگر مصر با توجه به هم مرزی با غزه وارد این معادله نمی شد، ممکن بود شرایط غزه به لحاظ انسانی فاجعه بار شود. البته جنگ 22 روزه، مصر حسنی مبارک را مجبور به چنین دخالتی نمود. هر چند همه این ها نتوانست مشکل ساختاری فلسطینی ها را حل کند. مشکلی که باید دوسوال را جواب داده و آنرا حل کند. سوال اول اینکه خود گردان فلسطینی و دولت غزه و نیز  حماس و فتح با چه مکانیزمی از بن بست فعلی بیرون آمده و زندگی مردم غزه و کرانه باختری را به نحو شایسته ای سازماندهی نموده و مدیریت کنند. سوال دوم این که با ورود حماس به صحنه قدرت و مدیریت فلسطینی تکلیف مجلس فلسطنی و سازمان آزادی بخش فلسطینی چه خواهد شد و آیا سازمان و یا نهادی که فلسطین را در نظام بین الملل نمایندگی خواهد کرد، باز سازی و تشکیل خواهد شد، تا همه مردم فلسطین و گروه های مبارز من جمله اسلامی ها، ملی ها، قومی ها و سایرین در آن شرکت داشته باشند؟  در توافق مکه و نشست های قاهره و کلیه توافقاتی که در آن نشست ها انجام شد، فرصت فراوانی به مسائل اساسی داده نشد. از ابتدای 2007 تا 2011 این تلاش ها تنها کنترل کننده بود، هر چند مورد سوء استفاده اسرائیلی ها قرار گرفت.

اما اکنون در سال 2012 پس از گذشتن یک سال از تحولات بهار عربی، چه شرایطی به وجود آمده است که گفته می شود: فتح و حماس می خواهند – و حتی مجبورند – تا  به طور جدی شرایط جاری منطقه و جهان را درک نموده و برای هر دو سوال مطرح شده پاسخ مناسب پیدا کنند. آن شرایط عبارتند از:

1.      مردم فلسطین و ملت های عرب از در گیری فلسطینی – فلسطینی به شده ناراحت و نگران شده اند. خصوصاً فلسطینی ها که به خاطر این اختلافات به دردسر های فراوانی افتاده اند. آنها همزمان با خیزش ملت های عرب در خیابانهای غزه و کرانه باختری،  دست به تظاهرات زده  و از رهبران خود خواستند که دور یک میز جمع شده و به جای اختلافات و درگیری های بی ثمر به مافع آنان و رفاه و امنیت و آینده فلسطینی ها بیاندیشند.

2.      بهار عرب منجر به سقوط برخی از رهبران عرب شد. دلیل سقوط این رهبران عدم توجه به خواست های مردم  و عدم رعایت حقوق مدنی آنان بود، بدون شک نه مردم فلسطین و نه هیچ یک از ملت های منطقه از تحولات جاری جدا نبوده اند و چنان چه شاهد بودیم، بهار عرب کلیه کشور های عربی را به انحای مختلف تغییر داد. برخی دچار انقلاب و دگرگونی سیاسی شدند و پاره ای به اشکال دیگری تحت تاثیر قرار گرفتند. تحولات در فلسطین نیز در همین راستا ارزیابی می شوند، هر چند که رهبران فلسطینی با پیش بینی و ارزیابی بهتری با این تحولات برخورد کردند و به همین دلیل به عبور کم هزینه تر از این بحران امیدوارتر شده اند. فلسطینی ها که خود پیشتاز انتخابات آزاد در جهان عرب به حساب می آیند، با پاسخ گو نمودن خود در مقابل خواست مردم و با در نظر گرفتن شرایط جاری می توانند از این بحران عبور کنند. آنها باید حق مشارکت همگانی مردم و احزاب در داخل و خارج فلسطین را به رسمیت بشناسند.

3.      مصر و سوریه در دوسوی قضیه فلسطین نقش تاریخی بازی نموده اند و در طول ده ها سال گذشته سرنوشت فلسطینی در دمشق و قاهره رقم می خورده است. امروزه اما تغییرات وسیعی در خاور میانه به وجود آمده است و نقش مصر و سوریه دستخوش تغییر شده است. دموکراسی های نوپای عربی و در راس آن مصر نگاه جدیدی را در موضوع فلسطینی ایجاد کرده اند. حسنی مبارک محور صلح با اسرائیل سقوط نموده است. بشار اسد و سوریه محور مقامت فلسطینی در آستانه سقوط قرار گرفته است. در مصر اخوان المسلمین اکثریت پارلمان را دراختیار گرفته است. دولت کنونی مصر دیگر هم پیمان محمود عباس و مخالف حماس نیست. چراکه حماس خود اخوان المسلمین در فلسطین است. نقش مصر در مسائل داخلی فلسطین تغییر ماهیتی پیدا کرده. حماسی ها در حال ترک سوریه هستند و به جایگزین های دیگری می اندیشند. همه این تحولات حاکی از این است که نیرو های فلسطینی به معادلات جدیدی فکر می کنند که با شرایط جدید سازگار باشد. چرا که فلسطینی ها به هیچ عنوان به ماندگاری خانواده اسد و حزب بعث در سوریه امیدی ندارند. چه بسا ترجیح می دهند حکومت آینده در سوریه ترکیبی شبیه حاکمیت در مصر داشته باشد. هر چند آینده سیاسی سوریه هنوز معلوم نیست، اما همه مطمئن هستند که سوریه دیگری در انتظار خواهد بود. این تحولات و سایر تحولات در منطقه جغرافیای سیاسی در منطقه را به زودی تغییر خواهند داد. فلسطینی ها دیگر به شرایط گذشته نمی اندیشند. آنها نیز باید خود را با شرایط جدید سازگار کند . حماس برای حفظ شرایط رو به پیشرفت خود دیگر نمی توانند به سوریه تکیه کنند . عمق استراتژیک برای آن ها تغییر نموده است شاید آن ها به این می اندیشند که شاید عمق استراتژیک آن ها دولت های دموکراتیک تازه تاسیس باشند بنابراین باید با تغییرات تاکتیکی و اصلاح استراتژی وضعیت خود را با شرایط جدید متناسب نمایند. انقلاب ها در جهان عرب و تغییرات جدی در خاورمیانه موجب شده است که در طول سال 2011 صحنه ی داخلی فلسطین تاثیرات فراوانی را گرفته است . توافق فتح و حماس که در دوحه و با حضور امیر قطر به امضا رسید نتیجه ی همین تحولات است و فلسطینی ها را بر آن داشت تا از تصورات و خواسته های خودخواهانه و تمامیت خواهانه ی خود دست کشیده و موافقت نامه ی وحدت در ساختار سیاسی فلسطینی را امضا نمایند . آنها از بقیه ی گروه های فلسطینی نیز دعوت نموده تا آنان نیز در این مسیر قرار گیرند شاید در سایه تحولات دموکراتیک منطقه و با شرایط جدید خانه ی فلسطینی را دوباره بازسازی نمایند. بازسازی سازمان آزادی بخش فلسطین و تشکیل مجلس ملی فلسطین مهم ترین هدفی است که در ورای این تحولات به آن فکر می کنند و برای رسیدن به این مهم، همه ی فلسطینی ها و هر دو گروه بزرگ فتح و حماس باید به حق رای مردم و مشارکت سیاسی متنوع و گسترده ی همه ی گروه ها و رنگ های فلسطینی احترام بگذارند . در یک جمله می توان گفت وضعیت حساس منطقه نیروهای فعال فلسطینی را اجبارا به این سو می کشاند که ساختار سیاسی واحدی را به وجود آورده و فلسطینی ها را در جوار آن متحد سازند .    

نظر شما :