نفت و امنیت ملی آمریکا
نگاهی به آمار مصرف انرژی در ایالات متحده آمریکا نشان میدهد که ایالات متحده آمریکا تقریباٌ 20 میلیون بشکه در روز مصرف می کند که در حدود 57 درصد کل نفت مصرفی آمریکا مورد استفاده بهینه قرار میگیرد. در حدود 70% کل نفت مصرفی آمریکا در امر حمل و نقل مورد استفاده قرارمی گیرد که در حدود 14 میلیون بشکه در روز می شود که از این میزان 9 میلیون بشکه اختصاص به گازوئیل دارد.
اداره اطلاعات انرژی (EIA)پیش بینی کرده است که میزان مصرف نفت آمریکا تا سال 2030 با نرخ رشد سالانه 1% به 27 میلیون بشکه خواهد رسید که این میزان برابر است با 7/17 میلیون بشکه در سال 2030.(66 درصدمصرف)
همچنین در امر تولید داخلی ادارۀ اطلاعات انرژی آمریکا پیش بینی کرده است که ظرفیت تولید بنزین، دیزل، سوخت جت و سایر محصولات و فرآوردههای نفتی در آغاز سال 2000 از 16.5 میلیون بشکه در روز به روزانه 18.2 میلیون بشکه در پایان سال 2020 افزایش خواهد یافت. این میزان افزایش حدود 10 درصد خواهد بود. واردات بنزین و سایر سوختها که امروز 13 درصد کل واردات محصولات نفتی آمریکا را تشکیل میدهد، همچنان سیر صعودی خود را خواهد داشت.
اهمیت و جایگاه نفت در ارتباط با امنیت ملی آمریکا
دولت امریکا مانند بسیاری از دیگر دولتها، دسترسی مستمر به منابع انرژی و به ویژه نفت را مربوط به امنیت ملی خود دانسته و استفاده از منابع متنوع و مطمئن نفتی را از عوامل کلیدی تضمین کنندۀ بقا، امنیت، قدرتمندی و کسب ثروت خود میداند. نفت از یک سو با تأمین انرژی لازم برای تسلیحات نظامی مدرن از جمله تانکها، چرخ بالها، هواپیماها و رزم ناوها، سپر دفاعی کشورها را مستحکم میسازد و از سوی دیگر با به حرکت در آوردن موتور تکنولوژی و اقتصاد کشورها، رشد و توسعۀ اقتصادی آنها را تضمین میکند. در چنین شرایطی کشوری مانند امریکا برای اینکه برتری اقتصادی و نظامی خود را حفظ نماید به جریان آزاد و مستمر نفت نیازمند است و برای این هدف حتی از نیروی نظامی استفاده میکند. را برت کیگان در این خصوص اظهار مینماید که: «احتمال دارد امریکا به تمرکز و حضور فراوان در خاورمیانه برای مدت طولانی نیازمند باشد؛ زیرا، هر وقت مشکل اقتصادی برای این کشور پیش آمده علت آن اختلال در عرضۀ نفت به آمریکا بوده است.»
آمریکا به دلایل زیر دارای نقش اساسی و ویژه در انتقال مطمئن و پایدار نفت است؛ اولاً، این کشور دارای بزرگترین اقتصاد دنیا است و با رشد فزایندۀ همگرایی اقتصادی بین قطبهای مهم اقتصاد جهانی (بر طبق اصل وابستگی متقابل پیچیده) رونق بازار امریکا به شدت از ثبات نظامهای اروپایی و آسیایی متأثر میشود. به بیان دیگر توسعۀ منابع فعلی و کسب منابع جدید انرژی به صورت یک هدف بنیادی برای تمام قدرتهای جهانی در آمده است؛ ثانیاً، وابستگی امریکا به منابع نفتی خارجی افزایش یافته است. بنابراین نفت به عنوان یک متغیر استراتژیک در دولت امریکا مطرح است و تسلط بر منابع انرژی جهانی، در تعریف استراتژیهای امریکا برای 25 سال آینده، یکی از محور های اصلی عنوان شده است.
اما، واقیعت این است که اقتصاد و روش زندگی در امریکا وابستگی زیادی به نفت خاورمیانه دارد و پیش بینی میشود حجم تولید نفت در خلیج فارس از 31 % از کل جهان در سال 2002، به 36 % در سال 2020 افزایش یابد. از طرف دیگر، ذخایر نفتی تولیدکنندگان غیر اوپک، پاسخگوی 15 سال نفت مورد نیاز امریکا است؛ در حالی که، ذخایر نفتی اعضای اوپک برای بیش از 70 سال کافی می نماید، لذا تا زمانی که تقاضای جهانی برای نفت رو به افزایش و ذخایر نفت رو به کاهش است، امریکا راهی جز توسل به تولیدکنندگان اوپک ندارد. بخش انرژی امریکا پیش بینی کرده است که واردات نفت امریکا از خلیج فارس از سال 2006 تا سال 2025، دو برابر خواهد شد.
از این رو پس از حادثۀ11 سپتامبر و در چارچوب استراتژی امنیت ملی جدید ایالات متحده، سیاست سنتی «نفت آزاد» به سیاست «نفت برای آزادی» تبدیل شد که اصلیترین هدف آن، تغییر رژیمهای مخالف ایالات متحده در منطقه خلیجفارس و استفاده از درآمدهای نفتی، به ظاهر برای گسترش دموکراسی و در عمل، با هدف کنترل کشورهای منطقه است.
نو محافظهکاران آمریکایی معتقد بودند که کشورهای تولیدکنندۀ نفت در خاورمیانه، نه تنها میتوانند به طور مستقیم بر بازار جهانی نفت تأثیر بگذارند و از این طریق با ایجاد نوسان و بیثباتی در این بازار، امنیت انرژی آمریکا را تهدید کنند، بلکه درآمدهای نفتی برخی از کشورهای منطقه میتوانند بر ضد منافع ایالات متحده بکار روند و از این طریق، امنیت ملی این کشور را به خطر اندازند. تجلّی این پیوند چند وجهی در تغییر سیاست سنتی ایالات متحده در خلیجفارس، در دورة پس از حادثه 11 سپتامبر مشهود است. برای حدود نیم قرن، سیاست آمریکا در خاور میانه مبتنی بر «نفت آزاد» به معنای حفظ دسترسی آزاد به نفت خلیجفارس و آزادی صادرات نفت این منطقه بود را تغییر دادند و استراتژی جدیدی را اتخاذ کردند.
میتوان جنگ عراق، حضور در افغانستان و کشورهای عرب منطقه و حساس کردن پرونده ایران را در راستای سیاست تأمین انرژی و کنترل نبض و شریان حیاتی نفت در منطقه خاورمیانه دانست.
منطقه خاورمیانه 40 درصد از صادرات نفت جهان را به عهده دارد. این رقم در سال 2020 بین 54 تا 67 % از کل صادرات نفت جهان خواهد بود. در عین حال حدود 65 درصد از ذخایر کشف شدۀ جهانی در این منطقه وجود دارد. اکثر کشورهای عضو اوپک در این منطقه هستند. آمارها نشان میدهد، ایالات متحده آمریکا در حدود 6 میلیون بشکه نفت از کشور های عضو اوپک خریداری میکند. درسال 2007 میلادی 700 بیلیون دلار به کشورهای عضو جاری شد و از سپتامبر 2007 تا اکتبر 2008 اقتصاد جهانی به خاطر ترانسفر بی سابقه 1 تریلیون دلار از اروپا، آسیا و آمریکا به خاور میانه در مبادلات نفتی در حال رکود قرار داشت. این آمار حاکی از آن است که در حالت افزایش و صعود قیمت نفت، کشورهای عضو اوپک 60 بیلیون دلار از مبادلات نفتی در سال 2009 و 800 بیلیون درسال 2010 کسب کردهاند.
با این همه به نظر میرسد ایالات متحده آمریکا در خصوص منطقۀ خاورمیانه به ویژه منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، جانب احتیاط را رعایت کند. به خصوص پس از منازعات پیش آمده بین تهران و واشنگتن و تهدید به بسته شدن تنگه هرمز این موضوع ملموس تر شده است.
تا جایی که اداره اطلاعات انرژی آمریکا با تأکید بر مخاطرات مربوط به این موضوع با توجه به رزمایش دریایی ایران اعلام کرد: «در سال 2011 بیش از سالهای دیگر نفت از تنگه هرمز عبور کرده است؛ از این رو هر نوع مسدود شدن این راه دریایی میتواند به افزایش شدید قیمت انرژی منجر شود.».
مقامات ادارۀ اطلاعات انرژی آمریکا در گزارشی که منتشر کردند، اعلام کردند روزانه به طور متوسط 17 میلیون بشکه نفت از تنگۀ هرمز در سال جاری عبور کرده است که بیشتر از مجموع 15.5 میلیون بشکه در سال 2009 و 2010 بوده است.
در این گزارش آمده است: «تهدیدهای تهران درباره بستن تنگه هرمز یکی از عواملی افزایش قیمت نفت از 76 دلار در هر بشکه در ماه اکتبر به حدود 99 دلار در هر بشکه است.»
اعمال تحریمهای نفتی علیه ایران از جمله مواردی است که آمریکا را بر سر دو راهی امنیت ملی و امنیت اقتصادی قرار داده است که به عقیدۀ صاحب نظران تحریم نفت ایران از سوی آمریکا و دولتهای غربی، رکود اقتصادی دیگری برای جهان به بار میآورد.
را بین ام میلز، اقتصاددان انرژی و نویسندۀ افسانه بحران نفت، در مقالۀ خود با عنوان «چه کسی چه کسی را تحریم میکند؟» در فارن پالسی نوشت: «هر گونه تحریم بخشهای نفتی ایران صرف نظر از نتایج آن، برای آمریکا پیامدهای منفی و نتیجۀ معکوس خواهد داشت.»میلز تصریح کرد: «اعمال تحریمهای نفتی ایدۀبدی است و چنانچه این تحریمها موفقیت آمیز نباشد و به بن بست برسد، باز هم ایدۀ خوبی نخواهد بود.ن
خروج نیروهای نظامی از عراق، وقوع انقلابهای عربی، بحران در برخی کشورهای آفریقایی صادر کننده نفت، شکنندۀ بودن ارتباط با برخی از کشورهای دارای منابع آمریکای لاتین میتواند از جمله مسایل مرتبط نفت با امنیت ملی آمریکا باشد.
با توجه به آمار ارائه شده میتوان اینگونه برداشت کرده ایالات متحده آمریکا در صدد حفظ و کنترل راههای مواصلاتی نفتی و بازارهای عرضه و تقاضا به نفع اقتصاد داخلی و در جهت رشد میزان GDP وکم کردن بحران اعتراضات داخلی با توجه به تأمین انرژی مصرفی در داخل است.
در این ارتباط بحثها و تلاشهای دولت و نمایندگان آمریکایی نشان دهندۀ این است که تا جایی که ظرفیت علمی وتکنولوژیکی آمریکا اجازه دهد، از تولید و مصرف انرژیهای فسیلی و تجدید ناپذیر جلوگیری شده و انرژیهای تجدید پذیر را جایگزین خواهند کرد، و اگر اقدامات تنبیهی چون افزایش قیمت سوخت را در نظر بگیرند، برخی مخالفین که این طرح ها را توهمی بیش نمیدانند، طرحهای دنباله دار امنیتی و استراتژیکی را برای تأمین انرژی بهتر و کارآمدتر معرفی میکنند.
در پایان باید گفت که رویدادهای کشورهای عربی و منطقۀ خلیج فارس است که آیندۀ انرژی آمریکا را ترسیم میکند و بدون شک سرانجام بحران مالی- پولی غرب و چگونگی کنش و واکنش آمریکا نسبت به تحولات جهانی را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
منابع:
1. شانا، آمریکا و آینده انرژی. (1390).(قابل دسترسی در سایت عسلویه وابسته به وزارت نفت(www.assaluyeh.com
2. سیاست خارجی و امنیت ملی دلایل وابستگی آمریکا به نفت، گزارش ویژه، موسسه تحقیقاتی تدبیر. (آبان 1387)، ص 15-17-30-38
3. Journey to Energy IndependeceT/http://www.American energy independence.com/Dec2009
4. The united states consumes/ http://www.American energy independence.com/Feb2010
5. Graphic detail/ http://www.economist.com/Nov2011
نظر شما :