سوریه آخرین سنگر عربی در منازعه روسیه با غرب
گفتاری از محمد فرازمند، تحلیلگر مسائل خاورمیانه برای دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی : وتوی قطعنامه شورای امنیت درباره سوریه توسط روسیه و چین در روز شنبه، چهارم فوریه2012 غیر قابل انتظار نبود. حداقل روسیه تا قبل از جلسه شنبه شب به تصویب این قطعنامه بهرغم اصلاحاتی که در آن اعمال شده بود،تمایلی نشان نداده بود. نماینده اعراب در جمع پانزده کشور عضو شورای امنیت یعنی مغرب، از تصویب قطعنامه حمایت قاطعانه کرد. و پس از وتوی قطعنامه، چین و روسیه را مورد سرزنش قرار داد.
قبل از جلسه رای گیری نیز، شیخ حمد آل ثانی، نخست وزیر قطر به عنوان ریاست دوره ای اتحادیه عرب و نبیل العربی، دبیر کل این اتحادیه، گزارشی منفی از همکاری دولت سوریه با ناظران اتحادیه عرب ارائه کرده بودند. در واقع آن ها به نمایندگی از اعراب خواستار مداخله شورای امنیت علیه یک کشور عربی شدند و مغرب را بعنوان تنها عضو عربی(موقت) شورای امنیت مسئول ارائه قطعنامه کردند. حادثه ای که در نوع خود کم سابقه بود. تنها مورد مشابه را در سال های اخیر در بحران لیبی در سال 2011 شاهد بودیم که در جریان آن کشورهای عربی علیه یک کشور عضو اتحادیه عرب در تصمیمات بین المللی و تصویب قطعنامه 1973 و حتی جنگ مشارکت کردند.
تصویب قطعنامه مربوط به سوریه یک بار دیگر در ماه اکتبر سال 2011 در شورای امنیت سازمان ملل شکست خورده بود. این سوال قابل طرح است که با وجود مخالفت های صریح روسیه با تصویب قطعنامه علیه سوریه و اعلام این مسئله توسط مقامهای سیاسی بلند پایه روس، چرا دولتهای غربی عضو شورای امنیت قطعنامه مذکور را به رغم اطمینان از عدم تصویب آن، به رای گذاشتند؟ برای پاسخ به این سوال باید به وضعیت روسیه در مختصات جدید خاورمیانه پس از آغاز خیزش های مردمی نگاه کرد. روسیه در تحولات جدید مربوط به جهان عرب، علی رغم این که این تحولات در جهت حذف رژیم های وابسته به غرب بوده، نتوانسته بعنوان یک بازیگر موثر حضور پیدا کند. هم چنین پیروزی اسلام گرا ها در انتخاباتهای برگزار شده و دموکراسی موعود در کشورهای عربی فاقد هرگونه پیامی برای حفظ منافع روسیه را در آینده خاورمیانه است. به ویژه آن که مدیریت بین المللی اکثر بحران های عربی اخیر در افق استراتژی غرب برای تغییر در جهان عرب ارزیابی می شود.
تنها بحرانی که در مجموعه بحرانهای کنونی عربی، روسیه در آن با غرب همراهی کرد، بحران لیبی و تصویب قطعنامه 1973، به منظور ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی بود. اما از دیدگاه روس ها، غرب از این قطعنامه برای سرنگونی قذافی و به راه انداختن جنگ سوء استفاده کرد. همین مسئله دستاویزی شد که مسکو در مورد سوریه به راحتی اجازه تصویب قطعنامه مشابهی را ندهد. برای روسیه، دمشق آخرین سنگر منازعه با غرب در جهان عرب است. لهذا نباید انتظار داشت اشتباه در باره لیبی را دوباره مرتکب شود. اما از سوی دیگر نتیجه این ایستادگی روسیه، پس رفت موقعیت مسکو در جهان عرب خواهد بود. بحران سوریه در افکار عمومی عربی به گونه ای منعکس شده که ایستادن در کنار اسد و دولت سوریه، به معنای از دست رفتن اعتبار حامیان اسد خواهد بود.
گرچه جهان عرب از آغاز تحولات بهار عربی به دو دسته تقسیم شده و تعدادی از بازیگران از تغییرات و تعدادی دیگر از وضع موجود حمایت می کنند اما در مورد سوریه تقریبا بین اعراب اجماع ایجاد شده و به جز بخشی از حاکمیت عراق که از ماندن اسد حمایت می کند، سایر بازیگران و دولت های عربی و به ویژه افکار عمومی عربی، از رفتن اسد حمایت می کنند. بی جهت نیست که فرمان اتحادیه عرب در بحث سوریه تمام و کمال در دست قطر و نخست وزیر این کشور قرار گرفته است.
عدم خویشتن داری سیستم امنیتی سوریه در کنترل تعداد تلفات و آمار بالای کشته ها، نیز نارضایتی شدید افکار عمومی ملتهب عربی را دامن زده است. روسیه و چین از این پس بخاطر وتوی قطعنامه شورای امنیت مورد غضب اعراب قرار گرفته و در مسئولیت ادامه خشونت در سوریه سهیم شناخته خواهند شد و این امر بر روابط این دو کشور با اعراب بخصوص نطامهای تازه پای عربی تاثیر منفی خواهد داشت.
شاید بتوان خیزش های عربی کنونی را به منزله پایان نفوذ روسیه در خاورمیانه تلقی کرد. لیبی و سوریه دو کشوری که پس از جنگ سرد، هم چنان روابط حسنه ای با روسیه داشتند، دچار بحران شده اند. قبل از آن 9 سال پیش روسیه با سقوط صدام منافع و جایگاه مهم خود در عراق را نیز از دست داده بود. ادامه حمایت روسیه از بشار اسد و حزب بعث سوریه، بیش از پیش موقعیت این کشور را در جهان عرب به مخاطره خواهد انداخت.
پیوستن چین به عنوان یک قدرت نوظهور که منافع گسترده ای در خاورمیانه دارد، به وتوی روسیه، برای غرب بویژه امریکا که در سالهای پیش رو نگران بسط نفوذ چین در خاورمیانه است، خالی از دستاورد نیست. چین منافع اقتصادی گسترده ای در جهان عرب دارد و در یک نمای کلی، غربی ها در همه نقاط دنیا از جمله خاورمیانه خواستار کنترل نفوذ چین هستند. دولت اوباما نیز بخش مهمی از راهبرد دفاعی و استراتزیک خود را برای حفط برتری امریکا در جهان، معطوف به کنترل چین کرده است. ایستادن چین در کنار روسیه و وتوی قظعنامه سوریه به لحاظ سیاسی به آینده روابط چین و کشورهای عربی آسیب میرساند. هم چنین باید در نظر داشت که در آینده، نظام های دمکراتیک تر در کشورهای عربی ممکن است تمایل به تنوع روابط خارجی و ایجاد توازن بین شرق و غرب داشته باشند. بحران سوریه و مواضع روسیه و چین، می تواند تا مدت ها این تصمیم احتمالی اعراب را به تعویق اندازد و کماکان دولتهای عربی را در مدار روابط استراتژیک اقتصادی و سیاسی با غرب حفظ کند .
از این منظر نتیجه وتوی قطعنامه سوریه را نباید سیاه و سفید تلقی کرد. غرب به نتیجه دلخواه خود نرسید اما چین و روسیه هم نمی توانند خود را برنده این بازی بدانند. با بن بست پرونده بحران سوریه در شورای امنیت ، اعراب و غرب ممکن است به سوی راهکارهای خارج از سازمان ملل تمایل پیدا کنند. افکار عمومی جهانی با توجه به آمار تلفات در سوریه و درخواست اتحادیه عرب، آمادگی دارد که راه حلهای خارج از شورای امنیت را بپذیرد. بهر حال سونامی خیزش های عربی پس از درنوردیدن سواحل مدیترانه و لرزاندن سواحل خلیج فارس و دریای سرخ، در شام به صخره محکمی برخورده که در دو طرف آن همه قدرتهای منطقه ای و بین المللی صف کشیده اند. بنظر می رسد بحران سوریه راه حلی متفاوت از مدلهای تونسی، مصری ، لیبیایی و یمنی می طلبد. غرب و اعراب بعید است با حذف بازیگران طرف مقابل مانند بحرانهای قبلی بتوانند در سوریه قدرت را به اپوزیسیون منتقل کنند.
قبل از جلسه رای گیری نیز، شیخ حمد آل ثانی، نخست وزیر قطر به عنوان ریاست دوره ای اتحادیه عرب و نبیل العربی، دبیر کل این اتحادیه، گزارشی منفی از همکاری دولت سوریه با ناظران اتحادیه عرب ارائه کرده بودند. در واقع آن ها به نمایندگی از اعراب خواستار مداخله شورای امنیت علیه یک کشور عربی شدند و مغرب را بعنوان تنها عضو عربی(موقت) شورای امنیت مسئول ارائه قطعنامه کردند. حادثه ای که در نوع خود کم سابقه بود. تنها مورد مشابه را در سال های اخیر در بحران لیبی در سال 2011 شاهد بودیم که در جریان آن کشورهای عربی علیه یک کشور عضو اتحادیه عرب در تصمیمات بین المللی و تصویب قطعنامه 1973 و حتی جنگ مشارکت کردند.
تصویب قطعنامه مربوط به سوریه یک بار دیگر در ماه اکتبر سال 2011 در شورای امنیت سازمان ملل شکست خورده بود. این سوال قابل طرح است که با وجود مخالفت های صریح روسیه با تصویب قطعنامه علیه سوریه و اعلام این مسئله توسط مقامهای سیاسی بلند پایه روس، چرا دولتهای غربی عضو شورای امنیت قطعنامه مذکور را به رغم اطمینان از عدم تصویب آن، به رای گذاشتند؟ برای پاسخ به این سوال باید به وضعیت روسیه در مختصات جدید خاورمیانه پس از آغاز خیزش های مردمی نگاه کرد. روسیه در تحولات جدید مربوط به جهان عرب، علی رغم این که این تحولات در جهت حذف رژیم های وابسته به غرب بوده، نتوانسته بعنوان یک بازیگر موثر حضور پیدا کند. هم چنین پیروزی اسلام گرا ها در انتخاباتهای برگزار شده و دموکراسی موعود در کشورهای عربی فاقد هرگونه پیامی برای حفظ منافع روسیه را در آینده خاورمیانه است. به ویژه آن که مدیریت بین المللی اکثر بحران های عربی اخیر در افق استراتژی غرب برای تغییر در جهان عرب ارزیابی می شود.
تنها بحرانی که در مجموعه بحرانهای کنونی عربی، روسیه در آن با غرب همراهی کرد، بحران لیبی و تصویب قطعنامه 1973، به منظور ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی بود. اما از دیدگاه روس ها، غرب از این قطعنامه برای سرنگونی قذافی و به راه انداختن جنگ سوء استفاده کرد. همین مسئله دستاویزی شد که مسکو در مورد سوریه به راحتی اجازه تصویب قطعنامه مشابهی را ندهد. برای روسیه، دمشق آخرین سنگر منازعه با غرب در جهان عرب است. لهذا نباید انتظار داشت اشتباه در باره لیبی را دوباره مرتکب شود. اما از سوی دیگر نتیجه این ایستادگی روسیه، پس رفت موقعیت مسکو در جهان عرب خواهد بود. بحران سوریه در افکار عمومی عربی به گونه ای منعکس شده که ایستادن در کنار اسد و دولت سوریه، به معنای از دست رفتن اعتبار حامیان اسد خواهد بود.
گرچه جهان عرب از آغاز تحولات بهار عربی به دو دسته تقسیم شده و تعدادی از بازیگران از تغییرات و تعدادی دیگر از وضع موجود حمایت می کنند اما در مورد سوریه تقریبا بین اعراب اجماع ایجاد شده و به جز بخشی از حاکمیت عراق که از ماندن اسد حمایت می کند، سایر بازیگران و دولت های عربی و به ویژه افکار عمومی عربی، از رفتن اسد حمایت می کنند. بی جهت نیست که فرمان اتحادیه عرب در بحث سوریه تمام و کمال در دست قطر و نخست وزیر این کشور قرار گرفته است.
عدم خویشتن داری سیستم امنیتی سوریه در کنترل تعداد تلفات و آمار بالای کشته ها، نیز نارضایتی شدید افکار عمومی ملتهب عربی را دامن زده است. روسیه و چین از این پس بخاطر وتوی قطعنامه شورای امنیت مورد غضب اعراب قرار گرفته و در مسئولیت ادامه خشونت در سوریه سهیم شناخته خواهند شد و این امر بر روابط این دو کشور با اعراب بخصوص نطامهای تازه پای عربی تاثیر منفی خواهد داشت.
شاید بتوان خیزش های عربی کنونی را به منزله پایان نفوذ روسیه در خاورمیانه تلقی کرد. لیبی و سوریه دو کشوری که پس از جنگ سرد، هم چنان روابط حسنه ای با روسیه داشتند، دچار بحران شده اند. قبل از آن 9 سال پیش روسیه با سقوط صدام منافع و جایگاه مهم خود در عراق را نیز از دست داده بود. ادامه حمایت روسیه از بشار اسد و حزب بعث سوریه، بیش از پیش موقعیت این کشور را در جهان عرب به مخاطره خواهد انداخت.
پیوستن چین به عنوان یک قدرت نوظهور که منافع گسترده ای در خاورمیانه دارد، به وتوی روسیه، برای غرب بویژه امریکا که در سالهای پیش رو نگران بسط نفوذ چین در خاورمیانه است، خالی از دستاورد نیست. چین منافع اقتصادی گسترده ای در جهان عرب دارد و در یک نمای کلی، غربی ها در همه نقاط دنیا از جمله خاورمیانه خواستار کنترل نفوذ چین هستند. دولت اوباما نیز بخش مهمی از راهبرد دفاعی و استراتزیک خود را برای حفط برتری امریکا در جهان، معطوف به کنترل چین کرده است. ایستادن چین در کنار روسیه و وتوی قظعنامه سوریه به لحاظ سیاسی به آینده روابط چین و کشورهای عربی آسیب میرساند. هم چنین باید در نظر داشت که در آینده، نظام های دمکراتیک تر در کشورهای عربی ممکن است تمایل به تنوع روابط خارجی و ایجاد توازن بین شرق و غرب داشته باشند. بحران سوریه و مواضع روسیه و چین، می تواند تا مدت ها این تصمیم احتمالی اعراب را به تعویق اندازد و کماکان دولتهای عربی را در مدار روابط استراتژیک اقتصادی و سیاسی با غرب حفظ کند .
از این منظر نتیجه وتوی قطعنامه سوریه را نباید سیاه و سفید تلقی کرد. غرب به نتیجه دلخواه خود نرسید اما چین و روسیه هم نمی توانند خود را برنده این بازی بدانند. با بن بست پرونده بحران سوریه در شورای امنیت ، اعراب و غرب ممکن است به سوی راهکارهای خارج از سازمان ملل تمایل پیدا کنند. افکار عمومی جهانی با توجه به آمار تلفات در سوریه و درخواست اتحادیه عرب، آمادگی دارد که راه حلهای خارج از شورای امنیت را بپذیرد. بهر حال سونامی خیزش های عربی پس از درنوردیدن سواحل مدیترانه و لرزاندن سواحل خلیج فارس و دریای سرخ، در شام به صخره محکمی برخورده که در دو طرف آن همه قدرتهای منطقه ای و بین المللی صف کشیده اند. بنظر می رسد بحران سوریه راه حلی متفاوت از مدلهای تونسی، مصری ، لیبیایی و یمنی می طلبد. غرب و اعراب بعید است با حذف بازیگران طرف مقابل مانند بحرانهای قبلی بتوانند در سوریه قدرت را به اپوزیسیون منتقل کنند.
نظر شما :