امریکا و عراق؛ روایتها و واقعیتها
در این خصوص که انگیزهها و نیتهای دولت اوباما از خروج نیروهای نظامی امریکا از عراق در این مقطع چیست، بحث و گفت و گوهای فراوانی وجود دارد. روایت دولت اوباما با واقعیتهای موجود الزاما هماهنگی ندارد. به طور کلی در سی سال گذشته روایتهای مقامات امریکایی از روابط امریکا و عراق به طور پیوسته ای با واقعیتهای روابط در تضاد بوده و این شکاف و تضاد بین روایتها و واقعیتها، خود موضوع قابل توجهی در شکاف روابط دوجانبه امریکا و عراق و همین طور سیاست منطقه ای امریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه است. چگونه می توان روایتها و واقعیتهای مربوط به روابط امریکا و عراق را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. در پاسخ به سه دسته موضوع می توان اشاره کرد: روایتها و واقعیتهای مربوط به ورود نیروهای نظامی امریکایی به عراق، روایتها و واقعیتهای مربوط به خروج و سرانجام روایتها و واقعیتهای مربوط به حضور.
ورود به عراق
در سال 2003، حمله نظامی امریکا به عراق یکی از نقاط عمده و عطف در مناسبات بین المللی ایالات متحده است. دولت بوش با روایتهای خاصی دست به این حمله زد که این روایتها عمدتا مبتنی بر این بود که عراق سلاحهای کشتار جمعی در اختیار دارد و از تروریستها حمایت می کند. اطمینان دولت بوش از این که عراق مامنی برای تهدید منافع ایالات متحده امریکا شده، آن چنان زرورق پیچ شده بود که حتی وزری خارجه وقت امریکا یعنی کالین پاول با کمال وقاحت با ارائه آمار و ارقام از وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق سخن گفت. موسسه تحقیقاتی استراتژی بین المللی لندن یعنی IISS هم زمان گزارشی به ظاهر تحقیقاتی چاپ کرد که نشان دهنده این بود که عراق به گردآوری سلاحهای کشتار جمعی دست زده است.
بعدها معلوم شد که روایت دولت بوش با واقعیتهای مربوط به حمله نظامی امریکا کاملا در تضاد بوده است. این روایت و واقعیت به قدری در نقطه مقابل هم قرار می گرفتند که مقامات امریکا بعدا خود اذعان کردند که بعد از اشغال نظامی عراق، علی رغم تمام تجسسها و جست و جوهای فنی، هیچ نوع سلاح کشتار جمعی که تهدید کننده منافع امنیتی امریکا باشد، نیافته اند. به عبارت دیگر واقعیت ادعای امریکا و روایت مطرح شده در مورد این حمله نشان دهنده دستورالعملهای فردی و گرایشهای حزبی نومحافظه کاران بود. گرایش فردی از این جهت که شخص رئیس جمهوری امریکا یعنی جرج بوش، همان گونه که در کتاب جدیدالانتشار خاطرات خود با عنوان نقاط تصمیم گیری Decision Point منعکس کرده، تصمیم به این حمله گرفته بود و تصمیم گیری او برگرفته از نظام شناختی، ملاحظات فردی و ارزیابی او از منافع امریکا در چشم انداز نومحافظه کاران است.
تردیدی وجود ندارد که این نومحافظه کاران بودند که تصور می کردند که باید به عراق حمله کنند و قبل از هر استنادی این تصمیم گرفته شده بود. ولی این که این تصمیم چرا گرفته شده بود، در کنار ملاحظات ایدئولوژیک محافظه کاران، نومحافظه کاران، ملاحظات امنیتی و اقتصادی نیز مد نظر بود و حدود سی انگیزه اقتصادی، سیاسی و امنیتی توسط کارشناسان در این زمینه عرضه شده که همه با روایت و گفتمان دولت امریکا در تضاد بود.
جنگ امریکا علیه عراق به دلیل همین تضاد روایی و واقعی پیامدهای وحشتناکی در جامعه عراق داشت. تا به حال یک میلیون نفر از نظامیان و مردم عادی عراق کشته شده اند، زیرساختهای عراق به طور کلی نابود شده، برخی از کارشناسان بین المللی توسعه اقتصادی، سطح توسعه گذشته عراق را در بالاترین ردیف کشورهای جهان سوم ارزیابی می کردند. البته امروز از آن ساختارها خبری نیست. به علاوه تعادل قوای منطقه ای در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه دگرگون شد. به تعبیر دست اندرکاران امور خاورمیانه امریکا، در پی حمله نظامی امریکا به عراق، فضای استراتژیک ایران در عراق باز شد و این دقیقا خلاف نیت اولیه امریکا در حمله به عراق بود. البته به دنبال آن بحثهای زیادی در زمینه نوع تقسیم بندی نیروهای منطقه ای و گرایشها و نهادهای مسلط مطرح شد که همگی روشن کننده تضاد روایی و واقعیتهای در صحنه عراق در بررسی موضع دولت امریکا است.
اما تضاد روایت و واقعیت منحصر به ورود نیروهای امریکایی نیست. در مورد خروج هم ما با چنین تضادی رو به رو هستیم.
خروج از عراق
به طور کلی در حال حاضر در امریکا دو روایت در میان روایتهای مختلف در مورد خروج نیروهای نظامی امریکا از عراق قابل بررسی است. روایت اول، روایت دولت اوباما است. دولت اوباما جنگ را پایان یافته تلقی می کند و بر این موضع گیری پافشاری می کند که ماموریتها به خوبی به انتها رسیده است. لذا دولت عراق از عهده تامین امنیت بر می آید و در مجموع نیروهای امریکایی توانسته اند آزادی را به سرزمینی که دیکتاتوری در آن حاکم بوده است بازگردانند.
اما روایت دیگر روایت نومحافظه کاران امریکایی است که مطالب منتشر شده توسط آقای بولتون در روزنامه گاردین نوزدهم دسامبر به خوبی به تصویر کشیده شده است. بر اساس نوشته بولتون که با دفاع از روایت ورود نیروهای نظامی امریکا به عراق بر اساس نگرش نومحافظه کاری آغاز می شود،روایت متفاوتی از خروج نیروهای امریکایی از عراق را مطرح می کند. او این خروج را به موقع نمی داند و فکر می کند که وضعیت به گونه ای خواهد بود که عراق با چالشهای گوناگونی رو به رو خواهد شد و سود ایران افزایش پیدا خواهد کرد. عراق به جایگاهی که باید برسد نرسیده لذا روایت بولتون انتقاد ساختاری به دولت اوباما است. جان بولتون در این زمینه تنها نیست. جان مک کین، کاندیدای حزب جمهوری خواه که رقیب اوباما در مبارزات انتخاباتی 2008 بود نیز بر این نگرش تاکید کرده است.
اما واقعیت این است که هیچ یک از روایتها دقیق نیستند و نمی توانند برگردان آن چه در صحنه عراق و هم چنین صحنه داخلی امریکا می گذرد، باشند. به این جهت که امریکا اولا مجبور شد که نیروهای نظامی خود را از عراق خارج کند. حتی دولت اوباما علی رغم میل به باقی ماندن نیروهای نظامی امریکا در عراق به خاطر مخالفت جامعه و نخبگان عراق با مسئله مصونیتهای سیاسی نظامیان امریکایی مجبور شد که به این خروج تن دهد. دولت اوباما علیرغم تعهدات اولیه، تمایل به نگه داشتن بیست هزار نیروی نظامی امریکا در عراق داشت اما آن چیزی که مورد محاسبه اوباما و تیم او قرار نگرفته بود، ناسیونالیسم عراقی بود.
عراقیها به طور کلی در زندگی سیاسی و اجتماعی خود، علیرغم تمام تفاوتهای قومی و مذهبی، اشتراکی در این که منافع عراق چیست داشته اند. مخصوصا در پی تنشهای فرقه ای در طی سالهای 2006-2007 لزوم توجه به گفتمان برتر بودن عراق به جای برتر بودن منافع خرد مورد توجه قرار گرفت و با تسری یافتن این دیدگاه توجه کلی به منافع عراق صورت گرفت و علیرغم فشارهای سیاسی دولت اوباما، به خاطر این که دادن مصونیت سیاسی به نظامیان را خلاف منافع عراق و ناسیونالیسم عراقی می دیدند، با آن مخالفت کردند و لذا یک دلیل اصلی و عمده خروج را باید در مخالفت عراقیها جست و جو کند.
اما دلیل دیگری که شاید از دلیل ذکر شده مهم تر باشد، ملاحظات سیاسی در امریکا است. امسال، سال مبارزات انتخاباتی است که نقدا این مبارزات شروع شده و روز به روز در حال شدت یافتن است. اوباما برای جمع آوری آرا مورد سنجش دقیق و جزئی قرار خواهد گرفت و یکی از مواردی که این سنجش مطرح خواهد شد، مسئله چگونگی تعهدات او در به انجام رساندن دو جنگ عراق و افغانستان است. هر چند که کاندیداهای جمهوری خواه سعی در گشودن جبهه جدیدی از جنگ در خاورمیانه را دارند، اما منافع سیاسی و برگزیده شدن مجدد اوباما اقتضای پرهیز از این تنشها را دارد. لذا دولت اوباما عراق را نه به خاطر عراقیها یا تحقق اهداف نظامی امریکا ترک می کند، بلکه ترک می کند تا بتواند آرای بیشتری را در انتخابات سال آینده به دست آورد. این واقعیت با روایتهای مطرح شده در تضاد است.
اما خروج نیروهای نظامی امریکا به معنای آن نیست که حضور امریکا در عراق کم می شود. بلکه آن چه مهم است مسئله دقت در ماهیت حضور امریکا از این مرحله به بعد است.
حضور امریکا در عراق
شرایط فعلی رابطه امریکا و عراق برای واشنگتن بسیار پرهزینه بوده و علاوه بر هزینههای مربوط به وجاهت بین المللی امریکا، گفته می شود از نظر مالی حداقل یک تریلیون دلار و حداکثر سه تریلیون دلار، هزینه عملیات نظامی امریکا در عراق بوده و امریکا به نحوی از این به بعد در پی تامین مخارج گذشته خود و بعد هم افزایش فنی و همه جانبه حضور خود در عراق در عرصههای گوناگون است. به این معنی که عراق به عنوان یکی از کشورهای عمده تولید کننده نفت، با درآمد سرشاری که از طریق نفت به دست می آورد، یکی از منابع اصلی خریدهای تسلیحاتی امریکا خواهد بود. به تعبیری امریکا از این به بعد برای آن چه به دلارهای نفتی یا Petro Dollars عراق برنامههای مشخص و منسجمی دارد و گفته می شود که در آینده نزدیک دولت اوباما برنامه فروش سلاحهای امریکایی را به عراق دنبال خواهد کرد که درآمد قابل توجهی در این شرایط برای امریکا به همراه خواهد داشت.
به علاوه نباید فراموش کرد که تعداد قابل توجهی نیروی نظامی امریکا با عنوان افراد تحت تکفل و زیر مجموعه سفارت امریکا در عراق باقی خواهند ماند. طبق برآوردهای موجود پانزده هزار نفر به عنوان پرسنل سفارت امریکا قلمداد خواهند شد که در تاریخ مناسبات دیپلماتیک دنیا این تعداد زیرمجموعه سفارت خود رقمی تاریخی است و نشان دهنده حضور منسجم امریکا در عراق خواهد بود.
علاوه بر جنبههای اقتصادی و استراتژیک، از نظر سیاسی روابط امریکا و عراق حائز اهمیت خواهد بود و برای رسیدن به اهداف منطقه ای امریکا در خاورمیانه، عراق جایگاه خاصی را خواهد داشت. لذا خروج نیروهای نظامی امریکا را نباید به معنی پایان یافتن حضور امریکا قلمداد کرد. در این جا هم روایتهای رسمی که هدف کمک به دولت عراق در ایجاد و استقرار ثبات است را باید با واقعیتهای اقتصادی و استراتژیک در تقابل قرار داد. بی تردید آن چه که تعیین کننده رفتار امریکا در عراق خواهد بود، منافع میان مدت و دراز مدت اقتصادی و استراتژیک است که خود بخشی از حضور منطقه امریکا در خاورمیانه و خلیج فارس است که ناشی از استراتژی جهانی امریکا برای حفظ دستاوردهای گذشته خود در سطح جهان است.
در مجموع واضحا میان واقعیتها و روایتها در رفتار امریکا نسبت به عراق فاصله است و البته در این زمینه تضاد روایت و واقعیت در سه مرحله ورود، خروج و حضور امریکا در عراق قابل مشاهده است. واقعیتها همیشه با روایت سیاستمداران امریکایی فاصله دارند.
نظر شما :